مدیرکل ثبت احوال استان هرمزگان از ازدواج پنج دختر بچه زیر ۱۰ سال در این استان خبر داد. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) رضا غلامپور گفت: “از این پنج ازدواج، سه مورد در شهرستان میناب، یک مورد در بندر لنگه و یک مورد در بندر عباس بوده است.” بر اساس کنوانسیون جهانی حقوق کودک، تمام افراد زیر ۱۸ سال کودک به حساب می آیند ولی بر اساس قوانین فعلی ایران، دوران کودکی دختران در ۱۳ سالگی و پسران در ۱۵ سالگی پایان می یابد. بر اساس موازین شرعی پسران در پایان ۱۵ سالگی و دختران در پایان ۹ سالگی بالغ به حساب می آیند.
تازه این آماری است که منتشر گشته است، نیک می دانید که با توجه به فقر و درماندگی مردمان در ایران زمین و به خصوص در شهرها و روستاهای دور افتاده، همه روزه چنین ازدواج های شرم آوری رخ می دهند و چه بسیار دختر بچه هایی که به جای عروسک بازی و خاله بازی و بودن در دنیای کودکی، در سن ده سالگی، با یک بچه در بغل، مشغول نظافت خانه و سرویس جنسی دادن به مردی شهوت ران و هوس بازند که از فقر مادی خانواده دخترک سوء استفاده کرده و دختر بینوا را مجبور به ازدواج نموده است.
نباید واژه ازدواج را برای نامیدن چنین رابطه وحشتناک و زشت و غیر انسانی به کار برد چرا که ازدواج پیوندی است که معمولن بین عاشق و معشوق وجود دارد و ایشان را برای همیشه به یکدیگر متصل می کند، نام درست آن عمل نفرت انگیز، برده داری و کودک آزاری است که با استفاده از قوانین شریعه اسلام و کلاه شرعی گذاشتن بر سر یکدیگر و حلال خواندن این جنایت، از دخترکان نُه ساله، چون بردگان جنسی، بهره می برند و از ایشان کام میگیرند.
البته از پیروان دینی که عالم بزرگش خمینی، که تمام زندگی اش را به تحصیل و آموختن اسلام گذرانده بود، در رساله اش از چگونگی و راه و روش کام گرفتن و ارضای جنسی شدن توسط یک نوزاد شیرخوار سخن ها گفته و نکته ها مشخص کرده است، چنین جنایاتی نه تنها بعید نیست، بلکه بسیار قابل پیش بینی و حدس زدن نیز می باشد.
حال باید پرسید که ازدواج دختر بچه های خردسال و نُه ساله، آن هم در ایران ، مهد دانش و تمدن و فرهنگ، چه معنایی دارید؟. کدام پدر و مادری حاضرند که دختر نُه ساله شان را که باید با هم سن و سالان خود بازی کند و به مدرسه رود و همچنین احتیاج به مراقبت و حمایت خانواده دارد را به خانه مردی بفرستند که از دختر بینوای شان، استفاده جنسی خواهد کرد؟.
دختر نه ساله ای که درک درستی از مسائل اجتماعی و مشکلات بزرگسالان و روابط جنسی رایج بین زنان و مردان ندارد، باید خود در رختخواب مرد پست فطرتی، به وی سرویس بدهد، آیا این جنایت و یک فاجعه تمام عیار نیست؟.
آیا این رسم زشت و نفرت انگیز که دختران نُه ساله را آماده بهره کشی جنسی می دانند، از اسلام و آیین ضد انسانی مسلمانان سرچشمه نمی گیرد؟. آیا نباید آن پدر و مادری را که تن به چنین جنایتی می دهند به دادگاه کشانده و مورد پیگرد قانونی قرار داد؟. آیا نباید آن مردی را که از موقعیت مالی و فقر یک خانواده سوء استفاده کرده و با پیشنهاد پول، دختر نُه ساله شان را به بردگی می خرد، به حبس ابد محکوم کرد تا جامعه از شر وجود چنین جانورانی پاک شود؟.
این سنت کثیف و ارتجاعی تازیان است که مردان دیوانه و شهوت پرست، به سراغ دختر بچه های نه ساله می روند، این آداب و شیوه و فرهنگ پست و متعفن اعراب است که از محمد ابن عبدالله بر جای مانده است. محمد بچه باز، عایشه شش ساله را به عقد خویش در آورد، تا نه سالگی با او به بازی جنسی پرداخت، و در نه سالگی با وی آمیزش جنسی خود را کامل کرد، حال پیروان راستینش نیز دست از آن اعمال پست و جنایت بار برنداشته اند و ضمن کشتن و قتل عام بیگناهان و دگر اندیشان، دخترکان نُه ساله را نیز به رختخواب خود می کشانند که در مقابل پیامبرشان سربلند شوند.
نگارنده بر این باور است که فقر مادی و شرایط سخت و وحشتناک زندگی در ایران و به خصوص در روستاها و دیگر مکان های دور افتاده، تأثیر زیادی بر تصمیم یک پدر و مادر، برای تن دادن به ازدواج دختر بچه های شان را دارد، اما نمی توان از نقش اسلام و قوانین شریعه قرآن در این مورد چشم پوشید.
چرا که این اسلام است که برای تن کثیف این جنایت، لباسی از پاکیزگی و درستی می دوزد و با حلال نامیدن این فاجعه اسلامی، پدر و مادران ایران زمین را، قلبن راضی به انجام چنین عمل زشت و نفرت انگیزی می کند.
جامعه این کشور، پیش از هرگونه انقلاب و براندازی و تشکیل یک حکومت تازه به یک انقلاب فکری و دور انداختن آموخته های دینی اسلام از زندگی های شان دارند تا بتوانند درست بیاندیشند، درست برخورد کنند و درست تصمیم بگیرند.
چرا که با وجود اسلام، همچون حالا، جامعه ای با ذهن هایی بسته و افکاری ارتجاعی و انسان های متعصب و خردباخته که خردگرایی کمترین نقشی در زندگی های شان بازی نمی کند را خواهیم داشت و این مصداق بارز یادواره مشهور پارسی است که می گوید:
“باز هم همان آش هست و همان کاسه “