به گزارش اطلاعات دات نت؛ خبرگزاری فارس نوشت: در حالی که استانداری قیمت هر قرص نان سنگک را ۵۰۰ تومان تعیین کرده است اما نان سنگک کنجدی که باید ۶۰۰ تومان عرضه شود، از ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ تومان در برخی نقاط تهران عرضه می شود. برای هر قرص نان بربری نیز ۳۷۵ تومان قیمت تعیین شده است اما هر قرص نان بربری بیش از ۵۰۰ تومان عرضه می شود.
یک سال پیش بعد از شروع برنامه حذف یارانه ها، یارانه نان نیز قطع شد و دولت اعلام کرد که به جای آن چهار هزار تومان ماهانه به صورت یارانه نقدی به خانوارها پرداخت می شود. پیش از این، مهدی غضنفری، وزیر صنعت، معدن و تجارت اعلام کرده بود که یارانه نان به طور کامل حذف شده است ولی باید زیرساخت های آن هم اصلاح شود. همچنین در خبری دیگر اعلام شد که قیمت هر کیلوگرم گوجه فرنگی و هر کیلوگرم خیار در تهران به ۲۰۰۰ تومان رسید و وعده های دو ماه پیش مسئولان در خصوص تنظیم بازار قیمت گوجه فرنگی بی فایده بوده است.
در حالی افزایش قیمت ها در انواع کالاهای اساسی آغاز شده است که از آن جمله می توان به افزایش قیمت روغن نباتی، افزایش قیمت محصولات لبنی و سایر اقلام کالاهای اساسی اشاره کرد. قیمت گوشت گوسفند و مرغ و دیگر مواد اولیه و نیازهای اساسی هر خانواده از شیر و لبنیات گرفته تا حبوبات و سبزیجات و مواد شوینده و… نیز، سر به فلک کشیده است.
در پی نوسان گوشت گوساله در روزهای اخیر پیش بینی میشود که قیمت گوشت گوسفند نیز کمی تغییر پیدا کند. برای مثال قیمت گوشت در بازار هر کیلو از حدود ۱۰ هزار تومان تا ۲۶ هزار تومان است و با یک حساب سرانگشتی میتوان در نظر گرفت که برای پخت یک وعده آبگوشت (غذای سنتی ایرانی که برای تمام طبقات اجتماعی است) برای شش نفر حداقل باید ۱۰ هزار تومان گوشت در نظر گرفت.
دیگر اینکه همه روزه بسیاری از مردان و زنانی که سرپرستی یک خانواده را بر عهده دارند، از کار اخراج شده و برای مدت نا معلومی بکار خواهند ماند، این در حالی است که حقوق کارگران زحمتکش را چنده ماه به چند ماه پرداخت نمی کنند.
برای نمونه در بیست و دوم دی ماه جمعی از کارگران کارخانه قطعهسازی کرج در مقابل مجلس شورای اسلامی تحصن کردند. در آن تجمع پارچه نوشتهای خطاب به مسئولین در دست کارگران بود که بر روی آن نوشته شده بود:
“ما کارگران شرکت قطعه سازی فولادی کرج با بیش از ۲۰ سال سابقه کار به مدت ۱۰ ماه است که حقوق نگرفتهایم و این درحالیست که با این سابقه کار اخراج شده ایم.”
افزایش نرخ تورم، تعطیلی کارخانجات و گرانی، امان از کارگران بریده است و هزاران هزار خانواده شب و روز در گرسنگی به سر می برند و سختی و رنج بسیاری را تحمل می کنند. بیشتر کودکان در خانواده کارگران، مریض احوال و بی حالند و به دلیل نخوردن مواد مقوی و مورد نیاز بدن، به علت گرانی آن ها و بیکاری پدر و مادرشان، رنگ به رخ شان نمانده است و سرپرست چنان خانواده ای زیر بدترین فشارهای روحی و روانی است و بی شک گرفتار درد ها و مشکلات عصبی گشته است.
حال، در این شرایط هولناک که از کارگران زحمتکش ایرانی چون برده هایی بی جیره و مواجب بیگاری می کشند و سر آخر نیز ده ماه حقوقشان را پرداخت نمی کنند و کارگران شرمنده روی همسر و فرزندان شان می شوند.
در این روزگاری که پزشکان تحصیل کرده ایرانی پس از اتمام شیفت شان در بیمارستان ها دست به مسافرکشی می زنند تا دخل و خرج شان را جفت و جور کنند و بیشتر از پیش زیر بار بدهی و قرض و قوله نروند، در این اوضاع و احوال قمر در عقربی که بسیاری از زنان و مردان ایرانی از فرط نداری و بینوایی کلیه هایشان را مُفتِ مُفت می فروشند و چوب حراج به سلامتی شان زده اند، چه باید کرد؟، و راه چاره چیست؟.
بی شک راه چاره و رها شدن از این مخمصه و درماندگی، روی پشت بام ها رفتن و شعار الله اکبر دادن نیست، مگر آدمی چقدر عمر می کند که بخواهد تمامی زندگی اش را زیر سایه فقر و بدبختی و خفقان سر کند؟. آیا می توان نام این دریوزگی را زندگی نهاد؟. آیا این شیوه زندگی کردن که همانا تو سری خوردن و صدای شکستن استخوان هایمان را شنیدن و لِه شدن و نابود شدن آینده فرزندانمان را دیدن و خفقان گرفتن و لا تا کام حرف نزدن و اعتراضی نکردن است، پست ترین و بی ارزش ترین زندگی ها نیست؟. بی تردید این نوع زندگی از زندگی حیوانات هم پایین تر و پست تر است.
آیا نباید ملت ایران برخیزد و مقابله به مثل کند؟. آیا نباید در ازای هر ایرانی که در طی این سه دهه ننگین به دست حکومت، به طور مستقیم و یا غیر مستقیم و در نتیجه فشارهای اقتصادی و اجتماعی کشته شده است؛ ده ها آخوند و بسیجی را کشت و نابود کرد؟. آیا نباید به خاطر هر جوان ایرانی که از فرط نا امیدی و پوچی و بی هدفی زندگی اش، به اعتیاد روی آورده و مواد مخدر تولید و پخش شده توسط سپاه پاسداران را استفاده کرده است، خون ده ها حزب اللهی و مزدور حکومت را ریخت و زندگی اشان را به آتش کشید؟. آیا نباید آخوند و پاسدار و بسیجی را از حضور در اجتماع و قدم زدن آزادانه در خیابان ها ترسانید؟.
اگر نه، پس باید چند ده سال دیگر نیز همینگونه به زندگی های پست و خاک بر سری امان ادامه دهیم و بازی موش و گربه اصلاح طلب و اصولگرا را مشاهده کنیم و ببینیم که آنان چگونه بر سر لحاف ملا به سر و کله یکدیگر می زنند. اگر اکنون بر نخیزیم و ملا را از سرزمین مان بیرون نکنیم، باید بنشینیم و جوانمگری و پژمرده شدن فرزندان مان را تماشا کرده و سوختن تمامی آرزوهای مان را نظاره گر باشیم. تنها گوسفندان هستند که در مقابل ظلم و ستم همیشگی که بر آن ها روا می شود، از خود اعتراضی نشان نمی دهند و همواره تسلیم و آماده به کشته شدن و خدمت کردن می باشند.
ابتدا مردم ایران زمین باید متحد شده و به صورت یکپارچه دست به یک اعتصاب گسترده و سراسری بزنند؛ کارگران، پزشکان، معلم ها، استادان دانشگاه، دانشجویان، بازاریان و… همگی دست از کار بکشند و در خانه های شان بنشینند. آتش اعتصاب به سرعت دامان دولت را خواهد گرفت و کم کم مردم اعتراضات را به سطح خیابان ها خواهند کشاند و دست به مبارزه و خشونت خواهند زد. ارتشیان که همواره طرفدار مردم بوده اند نیز آرام آرام به مردم خواهند پیوست و آتش اعتراضات شعله ور شده، تمامی مزدوران و ملایان و بسیجیان را خواهد سوزاند.
در حال حاضر وظیفه ملی هر ایرانی است که با تحریم انتخابات و شرکت نکردن در مراسم های دولتی و وارد نشدن به مجلس هایی که آخوند و مزدور در آن وجود دارند، پوزه سید علی خامنه ای را به خاک بمالند و نشان دهند که راهشان را خیلی وقت است که از کشتی نظام به گِل نشسته وی جدا کرده اند. تا ملتی بر نخیزد و برای رهایی از چنگال استبداد مبارزه جانانه نکند، زندگی آن مردم هر روز بد تر از روز قبل خواهد شد و همگان آرزوی مرگ خواهند کرد. تنها راه رهایی از چنگال استبداد و حکومت های خودکامه، انقلاب و بر اندازی است.