در کشوری تاریک و غم انگیزی چون ایران، سرزمینی که پوشیده از مرده و گورستان است، به هرسوی نظر کنی جلاد و تیرخلاص زن و مرده شور و قبر کن می بینی، امیدها به بادرفته، و جامعه در ماتم و سوگواری اسیر گشته است. آخر در این اجتماع آخوند زده پلاسیده و گندیده، جز شیون و فریاد، جز قبر و تاریکی چه انتظاری دیگر می توان داشت؟. فیلم و سینما در این جامعه ماتم زده نیز بخشی از ماتم و دردهاست.
تاکنون رسم بر این بوده که فیلم سازی و تئاتر هم گوشه ای از همان مرده داری و مرده پرستی و عجز و لابه و درماندگی باشد. چه درر رژیم گذشته، و چه در رژیم کنونی. در حقیقت فیلم های تهیه شده، کم و بیش همان برنامه تعزیه، روضه خوانی، امامزاده و معجزه بوده که آخوندهاچند سده است گوش و مغز خردباختگان میهنمان را پر می کنند. یا باید نظاره گر ماههای تاریک و سیاهی محرم و صفر و رمضان بود، و یا در انتظار سالروز و هفته گدایان مدینه و متجاوزین عرب به سوگ و زاری نشست.
در هرحال، پس از سالیانی چند، ناگاه به فیلمی دست می یابیم که از واقعیت ها و تلخی های زندگی مردم در بند کشورمان پرده بر می دارد. بازیگران این فیلم درخشان و گویا، از کوچک تا بزرگ، زن و مرد، چنان استادانه در نقش خود فرو رفتند که بی اختیار هربیننده را در جای خود میخکوب و بی حرکت می سازد. و بی تردید ستایش و تحسین جهانی را برای این نقش آفرینان زبردست، کارگردانی استادانه، و سناریوی بسیار قوی اصغر فرهادی را به دنبال داشته، و بازهم خواهد داشت.
تا آن جا که ما فیلم را دنبال می کنیم، سناریو و داستان بر مشکلات یک زن و شوهر که کاملاً بهم علاقمندند دور می زند. نادر، ناچار است که از پدر پیر بیمار و ناتوان خود که دچار فراموشی هم هست، مواظبت و نگهداری کند. این کار چه از نظر مادی و معنوی بر روی خانواده و ترمه دختر خردسال آنان فشار و ناامنی به وجود می آورد، بلکه موجب گردیده سیمین، همسر نادر به خاطر آینده دختر نزدیک به بلوغ خودشان، شوهر خود را تشویق به مهاجرت به کشوری دیگر نماید.
از آن جا که یک سیستم مددکاری و رسیدگی به افراد پیر و ناتوان و بیمار در جامعه ایران وجود ندارد، نادر از نظر اخلاقی خود را موظف به نگهداری پدر خود می داند. کاری که هم اکنون بر سرنوشت خانواده او سایه افکنده، و کارشان را به جدایی و طلاق می کشاند…
این بخش بسیار کوچکی از فیلم را نشان می دهد چنانچه می خواهید همه فیلم را داشته و یا نگاه کنید، می توانید آن را از اینجا دانلود کنید (۳۱۸mb).
سیمین پس از جدایی به خانه پدر و مادر خود می رود، ولی ترمه دختر جوانش با پدر میماند، و ناظر رنجها و دردهای پدربزرگ خود است. نادر برای سرپرستی پدر خود خانمی به نام راضیه را استخدام می کند که ناچار بوده با دستمزد کم، از راه دور به منزل آنان بیاید.
راضیه که آماده شده با پول کم این کار سنگین یعنی نگهداری پیرمرد نزدیک به مرگ را بپذیرد، از دردها و عوارض بارداری برخوردار است. یک روز که پدر نادر با باز بودن درب آپارتمان به خیابان رفته و لابلای اتوموبیل ها ولو و سرگردان بود، راضیه، زن جوان آبستن و بیمار، سراسیمه و دیوانه وار به دنبال او راهی خیابان می شود. گویا آن طوری که بعدها خودش ادعا می کند، بر اثر برخورد با اتومبیلی شب هنگام دچار درد شده، و ناچار می گردد روز بعد پیرمرد مریض را به تخت ببندد که فرار نکند، و خود را به دکتر زنان برساند.
نادر که به دلیلی زودتر به خانه باز می گردد، پدر خود را از تخت پایین افتاده، و بسته شده به تخت در حال اغماء و بیهوشی می یابد. در ضمن از پولی که درون کیفی در اتاق بوده، خبری نیست. نادر با عصبانیت و تندخویی راضیه را از آپارتمان خود بیرون می راند. رفتار خشونت بار و عصبانیت نادر و گفتگوی تند میان او و راضیه در آن محیط کوچک آپارتمان، طبیعتاً بر روی ترمه دختر نوجوانش، ثمیه دختر کوچک راضیه و حتی پدر بیمار نادر می توانست شدیداً اثر گذار باشد.
راضیه پس از آن که به تلخی خانه نادر را ترک می کند، اندکی بعد دچار درد شدیدی شده و در بیمارستان جنین خود را از دست می دهد. از جای دیگر، حجت شوهر راضیه، که بیکار بوده، و بدهی زیادی داشت، موقعیت را مغتنم شمرده به همسر خود راضیه تلقین می کند که از دست دادن کودک در شکم خود را به دلیل هل دادن و برخورد فیزیکی نادر بداند…
از سویی سیمین همسر جداشده از نادر، به تصور این که واقعاً تقصیر با نادر بوده، پادر میانی می کند تا با پرداخت چک ۱۵ میلیون تومانی، آنها از شکایت خود صرفنظر کنند. نادر که خود را بیگناه می داند، از راضیه زن جوان می خواهد به قرآن سوگند یاد کند که افتادن کودک او به علت رفتار تند و خشونت بار وی بوده است. راضیه، که دارای ایمان درستی بود، صحنه تصادف با ماشین، و یا کتک زدن های شوهر خود را به یاد می آورد و حاضر به سوگند خوردن نمی شود….
البته در اجتماع آش و لاش کشورمان، این می تواند صحنه ای از زندگی روز مره بیشتر خانواده ها باشد. بیشترین مردم در ایران در شرایط کنونی زیر خط فقر و یا نزدیک آن زندگی می کنند. هرکدام مسئول زندگی خانواده خود و چند نفر دیگرند. درآمدها پایین، و بهای خوراک و پوشاک سرسام آور و باورنکردنی است.مسأله پیران همان گونه که گفته شد، چون از سوی سازمان های دولتی راهگشایی وجود ندارد، تا دم مرگ و حتی در مراسم پس از مرگ، وبال گردن فرزندان است.
تحصیل کردن، و به دانشگاه رفتن، یک مصیبت دیگری است که دامنگیر خانواده هاست. نه تنها غم و اندوه موفقیت و پیروزی فرزندان بر گرده و پشت پدر ومادرها سنگینی می کند، هزینه های بعدی از شهریه تا رفتن به دانشگاه و جای زیستن، خوراک و پوشاک آنان نیز هرکدام مسأله بغرنج و خردکننده ای است.
در مراحل بعدی، زناشویی و ازدواج بچه هاست که در اجتماع عقب افتاده ایران، یک نوع تجارت، خرید و فروش،دروغ گویی و ریاکاری است که بازهم مصیبت دیگری برای خانواده ها به شمار می آید…
از آنچه گفته شد، این فیلم گزارشگر بخشی از مشکلات کلاف در هم خانواده های ایران است. مشکلاتی که دروغ گویی، تهمت زدن، تقلب، و برخوردهای خشونت انگیز و غیر انسانی را به دنبال خواهد داشت، و راستگویان و درستکاران، شکست خورده، و عقب مانده اند.
معمولاً رسم بر این است که سناریو بر اساس یک برداشت و یک نتیجه اخلاقی نوشته شود. ولی از آنجا که داستان این فیلم بسیاری از مشکلات خانواده ها را در بر می گیرد. سناریو نیز به جای یک برداشت و یک نتیجه، دارای برداشت و نتایج گوناگون زیر است:
۱-هرفرد وظیفه دارد نگهداری و مواظبت از پدر و مادر پیر خود را بر همه چیز ترجیح داده، و مقدم شمارد.
۲-داشتن یک ایمان قوی، انسان را به راستگویی و پذیرش حقیقت وا می دارد، ولو آن که صد در صد به زیان مادی و زندگی او باشد.
۳-مشکلات زندگی، نیاز مادی، بیکاری، سرخوردگی و تلف شدن وقت در اجتماع، انسان را وادار می کند تا به دروغ توسل جوید، سوگند دروغ یاد کند، و حتی دیگری را موجب مرگ جنین، و بدبختی خود بداند، و آماده باشد او را بیگناه به درون زندان فرستد.
۴- آینده فرزند نوجوان ما به ما حکم می کند که زندگی خانوادگی و همسر خود را پشت سر گذاشته، خود را به هر آب و آتشی بزنیم تا به کشوری دیگر دور از هیاهو و جنجال مسافرت نماییم.
ما در این فیلم یک نتیجه و برداشت قوی نیافتیم و همانگونه که دیدید، داستان بر پایه چند نتیجه تقریباً برابر و یکسان دور می زند. از شما خوانندگان دعوت می کنیم تا نظریات خود را در مورد این فیلم برای ما بنویسند که تنها به قاضی نرفته باشیم.