نامه ۲۳ ژانویه ۲۰۱۲ شما به شورای امنیت سازمان ملل در دفاع از زندانیان سیاسی که تقریباً همگی آنان فراموش شده اند و تحت شکنجه جسمی و روانی جلادان رژیمند، در خور ستایش است. همچنین شکایت شما از جنایت کاری چون علی خامنه ای، بر خاسته از دل تک تک هم میهنان زجر کشیده و لگدکوب شده سرزمینمان است.
ولی دو نکته در این نامه، انتقاد پذیر، و جای خرده گیری است. نخست آن که نام امیر انتظام، مبارز سیاسی که بیش از هر زندانی دیگر اسیر دیوان بوده، و زجر کشیده در این لیست بلند بالای زندانیان سیاسی دیده نمی شود، و دیگر این که درخواست آزادی میر حسین موسوی، همسرش، و مهدی کهروبی نه به عنوان سه شهروند ایرانی، بلکه به عنوان مبارزان راه آزادی است. در جایی که این بزرگواران کمترین مبارزه در راه آزادی و دموکراسی مردم ایران نداشته اند.
البته ما از دربند بودن کسی خرسند و خوشحال نیستیم و به دنبال رژیم سکولار دموکرات هستیم که در آن زندانی سیاسی وجود نداشته باشد. از این روی، درخواست شاهزاده برای آزادی میرحسین موسوی و کهروبی، آنهم به عنوان دو مبارز سیاسی جای درنگ و اندیشیدن است.
این روش برخورد شاهزاده با جریان، و پشتیبانی پیشین ایشان از این دو فرد، نشانه کم آگاهی و یا بی توجهی شاهزاده به حقیقت سیاسی ایران است. نخست ان که، این دو از وابستگان و بدنه خود رژیمند که در برابر بسیاری از کشتارها و جنایت های رژیم مسئولند، و هرگز اظهار ندامت و پشیمانی نکرده اند.
گویا شاهزاده تصمیم گرفته اند که هر طنابی در برابر خود می بیند از آن بالاروند؟. در این جا بهتراست کمی وقایع سیاسی گذشته را سبک – سنگین کنیم و ببینیم شاهزاده تا چه اندازه می تواند به اینگونه افراد اعتماد داشته باشد؟. میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر،خود مسئول و مسبب کشتار بیرحمانه فرماندهان دلاور ارتش، کردهای میهن پرست، سیاستمداران، روشنفکران، و خردمندانی چون عباس هویدا، دکتر فرخ رو پارسا، و مهندس عبدالله ریاضی، همچنین کشتار هزاران دانشجو در زندان های ایران در سال ۶۷ می باشد. مردک بی فرهنگ و کینه توزی به نام سروش که دانشگاههای ایران را به لجن کشید و استادان فرهیخته و بزرگوار ایران را بی حرمت و بی آبرو کرد، نیز هرگز جنایاتش مورد انتقاد و سرزنش میرحسین موسوی، نخست وزیر، و یا بنی صدر رئیس جمهور وقت قرار نگرفت.
ابوالحسن بنی صدر باز هم شریک جرم است، به دلیل آن که به کمک بی بی سی لندن، و سایر خبرگزاری ها، آخوند جنایتکار گمنامی را به عنوان خمینی به حلق مردم ایران فرو کرد. این مردک نیز به دنبال پایداری و بقای رژیم اسلامی است. جنایت های خمینی در دوران نکبت بار ریاست جمهوری این بابا انجام شد، ولی هرگز خم به ابرو نیاورد. سر و صدای او از هنگامی شنیده شد که خمینی مانند زباله ای او را به کناری انداخت.
میرحسین موسوی که خود از بستگان خامنه ای است، در همه گفتار و نوشتارخود اعلام کرده که به دنبال رژیم اسلامی و رسیدن به دوران طلاعی خمینی است. او در پیام ۲۵ بهمن ۸۹ می گوید: «… اهداف اصلی آن (راهپیمایی مردم)، احیای ارزشهای انقلاب و آرمانهای امام راحل است. نشست ۵ نفر از هم پالکی های این فرد در لندن، زیر چتر دولت انگلیس، و تصویب منشور ۱۸ ماده ای جنبش سبز که امتداد و پایداری رژیم اسلامی است، گوشه دیگری از وابستگی موسوی به رژیم اسلامی را نشان می دهد. معصومه قمی فرصت طلب دیگری است که با این گروه به اصطلاح سبز، برای رسیدن به قدرت همکاری می کند. رفتار بیشرمانه او در گفتگو باشما، بیانگر این حقیقت است.
جای شگفتی است که شما اینهمه جنایت و کارهای نادرست را از این فرصت طلبان و خودفروختگان می بینید، و بازهم آنان را اوپوزیسیون مردمی قلمداد می کنید. ما از کجا بدانیم که موسوی و کهروبی در بند اسیرند؟. از کجا معلوم که این ساختگی نباشد؟. موسوی از بستگان خامنه ای است و همیشه گفته است که ساختار شکن نیست، و دست به ترکیب ولایت فقیه نمی زند. موسوی که انقلاب چند میلیونی مردم را به کجراهی و بن بست کشانید و مسبب کشته شدن، شکنجه دیدن، و مورد تجاوز قرار گرفتن صدها جوانان ایرانی شد و انقلاب میلیونی سال ۸۸ مردم را دلسرد و دل شکسته کرد و مردم را به خانه فرستاد.
ما مبارزه مردم لیبی و مردم مصر را با رژیم های آدم کش آن کشورها دیدیم. آنها هیچکدام به شعار دادن قناعت نکردند. بلکه به این نتیجه رسیدند که؛ «پاسخ سنگ، سنگ، و پاسخ کلوخ، کلوخ است». اگر انقلاب ۵۷ به دست این تازی زاده ها نیفتاده بود، یک رژیم دموکراسی در ایران برقرار می شد و کلیه بستگان خاندان شما و خدمتگزاران پیشین می توانستند آزادانه در ایران بمانند، و حتی فعالیت های سیاسی کنند. چنانکه پس از پاشیده شدن دودمان قاجاریه، افرادی از آن خاندان، در ایران منشاء خدمات و کارهای سیاسی یا اجتماعی بودند. نمونه آنها را می توان دکترعلی امینی، و دکتر محمد مصدق را نام برد.
اما، این رژیم به کسی رحم نکرده است. تا کنون چندبار پاسداران و یا افراد در دولت را یا با هواپیما سرنگون کردند، و یا در انفجار و تصادف از میان بردند. صادق قطب زاده که چشم راست خمینی بود و به کمک بنی صدر آن پیرمرد خون آشام را در پوششی انسانی به ایرانیان عرضه کردند، همین که دریافتند مخالف خمینی است بی درنگ او را اعدام کردند. افسران پادگان نوژه هم بدون آن که جرمی مرتکب شده باشند، با سبعیت و بی رحمی از پای درآوردند. این یک قصاص پیش از جنایت بود. حال، چگونه شما به دنبال آزادی دشمنان میهنید؟، در حالی که نمی دانید آنان چه نقشه ای را با رژیم طرح ریزی کرده اند، و اکنون کجا هستند؟!.