شوربختانه، در طی روزهای گذشته که نگارنده راهپیمایی سکوت را نقد کرده و این حرکت مشکوک را ابلهانه خوانده است، گروهی ما را متهم به بر هم زدن اتحاد میان مخالفان رژیم کرده اند و ادعا دارند که اگر انتقادی هست، باید صبر کرد تا در آینده ایران و در روز آزادی، آن نکته ها را گوشزد شده و مشکلات بازگو شوند.
در این رابطه نگارنده خود را موظف می داند تا به دو نکته اساسی پرداخته و این ادعای نادرست هم میهنان را رد کرده و به ایشان ثابت نماید که این روش منسوخ “سکوت برای حفظ اتحاد” سه دهه پیش، توسط خردباختگان و خودفروختگانی چون بنی صدر و دوستانش برای در جهل نگاه داشتن مردم و پوشاندن حقایق در رابطه با شخصیت خونخوار خمینی، مورد استفاده قرار گرفت و به آخوند اجازه داد تا انقلاب مردمی را به سادگی آب خوردن سرقت کرده و خود بر صندلی حکومت تکیه زند و ایران و ایرانی را نیست و نابود گرداند.
نکته یکم:
چرا باید برای بازگو کردن حقیقت و روشن گرداندن ذهن مردم و آگاه کردن ایشان صبر کرد؟. چه ضمانتی وجود دارد که چنانچه اصلاح طلبان بتوانند بر سر قدرت باز گردند، بد تر از دولت فعلی نبوده و اقدام به از بین بردن و زندانی و شکنجه کردن منتقدین نکنند؟. اصلاح طلبان سابقه تاریکی در مورد دست داشتن در کشتار و اعدام و ترور مخالفین رژیم دارند و به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند.
این دوستانی که می گویند باید صبر کرد تا در فردای ایران آزاد، لب به انتقاد گشود، آیا نمی خواهند از تجربه تلخ انقلاب سال ۵۷ درس گرفته و از بستن دهان منتقدین خود داری کنند؟. آیا مردم شایسته دانستن حقایق و شناخت بهتر کسانی که ادعای دوستی با ایشان را دارند ولی در حقیقت گرگ در لباس میش می باشند، نیستند؟. آیا نباید شانس ظهور انقلاب اسلامی سبزی را که باعث نابودی روشنفکری و خردگرایی در ایران زمین خواهد شد، با دادن آگاهی به جامعه کم و کمتر کرد؟.
در سال پنجاه و هفت، هر آنکس دهان به انتقاد گشود و مخالف خواسته های آخوند و اطرافیانش قلم زد را متهم به خود فروشی کردند و با زور چماق و ترور و شوراندن مردم بر علیه شان، دهان منتقدین را بستند و قلم های شان را شکستند و مردم ایران زمین که در جهل و تاریکی مطلق قرار داشتند، انقلاب مردمی را دو دستی تقدیم خمینی کردند و با آن حرکت، زیر سند بردگی و بیچارگی خویش را با خون خود امضا کردند.
بنابراین، انتقاد همواره لازم است و این حق مردم است که بدانند و آگاه شوند و فرق میان بد و خوب، دوست و دشمن، راه درست و غلط، خائن و خدمتگزار را بدانند و بتوانند با داشتن اطلاعات کافی و آگاهی لازم، بهترین تصمیم ممکن را برای آینده میهن شان گرفته و در طی یک انتخابات مردمی و زیر نظر سازمان ملل، رژیم آینده حاکم بر ایران را مشخص کنند.
اگر ما امروز از سکولاریسم و مسئله حیاتی جدایی دین از سیاست و جامعه دم نزنیم، اگر ما امروز از فواید دموکراسی و آزادی سخن نگوییم، اگر ما امروز در رابطه با استبداد و انواع آن ننویسیم و مردم را با کسانی که به ایشان در طی این سه دهه خیانت کردند آشنا نسازیم و به مردم چهره راستین اصلاح طلبان که همواره حامی رژیم بوده اند را نشان ندهیم، این مردم چگونه خواهند توانست آگاهی لازم را برای انتخاب یک حکومت مردمی و سودمند برای ایران و ایراتی را کسب کنند؟. آیا امکان از چاله به چاه افتادن این مردم که حافظه تاریخی هم ندارند، وجود ندارد؟.
نکته دوم:
آن دوستانی که می گویند انتقاد نکنید تا “اتحاد میان گروه های مخالف” حفظ شود، دقیقن از کدام اتحاد سخن می گویند؟. از کدام اپوزوسیون حرف زده و کدام دوستی و همکاری میان گروه های مخالف مد نظرشان است؟. مگر امکان دارد که میان کسانی که خواستار براندازی رژیم ننگین اسلامی و بر پایی حکومتی سکولار دموکرات هستند، با اصلاح طلبانی که به ولی فقیه باور داشته و خواستار پایداری جمهوری اسلامی با اندکی تغییر هستند، اتحادی وجود داشته باشد؟. آیا همکاری یک آزادی خواه، با انسانی که خواهان برده باقی ماندن و تحت امر آخوند قرار داشتن برای باقی روزهای عمر خود است، امکان پذیر است؟.
یک انسان آزادی خواه، خواستار حکومت مردم بر مردم و خواهان آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی ادیان و آزادی رسانه و احترام به حقوق شهروندی هر انسان و وجود عدالت در جامعه بر پایه قوانین حقوق بشر است. حال چنین انسانی، چگونه امکان دارد که با فرد اصلاح طلبی که سقف خواسته هایش، بازگشت اصلاح طلبان به قدرت و ریاست جهموری دوباره خاتمی است و با قانون اساسی اسلامی کشور، که ضد زن، ضد کودکان، ضد دگر اندیشان، ضد باورمندان به هر دینی به غیر از اسلام و به طور کلی ضد انسانی است، مشکلی ندارد، سر یک میز نشسته و همکاری کند؟.
در این ویدیو هم حسن داعی در باره عملکرد محسن کدیور، آخوند فرصت طلب ، ضد فرهنگ، و ضد ملی ایران گفتگو می کند. کسی که با سودجویی تمام با آمدن خمینی به ایران، به طلبه گری پرداخت، و سوء استفاده از موقعیت و شرایط در هم ریخته ایران نمود، آنگاه چون نتوانست با وجود آخوندهای شارلاتان تر از خودش دوام بیاورد، به آمریکا رفت تا به تبلیغات مسموم کننده خود علیه آزادی و دموکراسی ایران ادامه دهد. این وطن فروش، سپس با صد من سریشم خود را به جنبش سبز چسباند و اکنون یکی از برنامه ریزها و متفکرهای جنبش سبز اصلاح طلب است. خوانندگان ما بهتر است این نوکیسه های سودجوی را بهتر بشناسند و به دیگران هم معرفی کنند.
اصولن همکاری دو انسان که دیدگاه های شان زمین تا آسمان با یکدیگر فرق داشته و هدفی مشترک هم ندارند، آیا خنده آور و مضحک نیست؟. آیا یک آزادی خواه روشنفکر که خواهان دموکراسی و سکولاریسم می باشد، با یک مرتجع اصلاح طلب سبز عاشق ولایت فقیه و سینه چاک خمینی، کمترین نقطه اشتراک و تفاهمی دارند که حال اتحادی نیز میان شان وجود داشته باشد؟. دوستان بهتر است پیش از تکرار طوطی وار جملاتی که روزانه می شنوند، کمی به معنای آن جمله ها اندیشیده و در صورت پوچی و مهمل بودن آن جمله، هرگز از آن استفاده نکنند؛ اتحادی میان یک آزادی خواه و یک اصلاح طلب تازی پرست وجود ندارد که بخواهد با نقد های نویسندگان، بر هم بریزد و از هم بپاشد.