تاریخ کشورما بیشتر از آنچه به پیروزی ها، شادی ها، پیشرفت ها، و دست آوردها بپردازد، از شکست ها، ناکامی ها، عقب نشینی ها، و از دست دادن ها گفتگو می کند. زیرا این کشور از دورانی که، پیشتاز و پیشاهنگ، سازندگی و تمدن در جهان بود و حتی دولت بزرگ و پهناور رم به گرد آن نمی رسید، رفته رفته راه پس روی و عقب نشینی را چنان پیمود تا آن که هم اکنون در ردیف یکی از عقب مانده ترین کشورهای جهان سوم جای گرفته است.
علت این فروکش و پس رفتن ها را می توان تنها در خیانت های ایرانی نماها، و سستی و کوتاهی مردم این کشور در سراسر تاریخ دانست. این بحث موضوع مقاله ای است که ما در آینده نزدیکی بدان خواهیم پرداخت. بحث مقاله امروز ما، در مورد خیانت کنونی جنبش سبز و وابستگان آن در تداوم و پایندگی رژیم ضد انسانی اسلامی است. برای روشن شدن مطلب اجازه دهید که به عنوان نمونه تنها به ارزیابی نوشته های سایت کلمه تاریخ ۲۴ بهمن را که گویای اهداف و مقاص شوم جنبش سبز و شخص آقای موسوی است پردازیم، و قضاوت آن را از شما نیکان بخواهیم:
۱- جوانان اصلاح طلب در آستانه ۲۵ بهمن؛ فریاد می زنند:“هل من ناصر ینصرنی….” آیا جوانان اصلاح طلب در عربستان زندگی می کنند که شعارشان عربی است؟! آیا ما تصمیم گرفته ایم که مانند رژیم تازی نژاد بر روی زبان زیبای پارسی خط بطلان بکشیم و به صورت یکی از وابستگان و دنباله های تازیان در آییم؟. وانگهی این فریادها در کجا شندیده شده که به گوش ما نرسیده است؟!. آخر دروغ تا کی؟، و شعار بی جا تا کجا؟…
۲- این جوانان در بخشی از این بیانیه .. «ما آینده سازانی هستیم که پیر جماران نویدمان می داد. فرزندان خمینی کبیر که خود را موظف می دانند نگذارند میراث وی به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد…»:
الف- پیر جماران نویدمان داد؟!. مگر نوید پیر جماران جز اعدام جوانان میهن پرست، از بین بردن فرهنگ، تاریخ، آیین ایرانی، و زبان پارسی، و مملکت را دو دستی تقدیم تازیان کردن و غارت و چپاول کشور، چیز دیگری بود؟!. آری اصلاح طلبان، با رهبر سبزشان یا حسین، میر حسین، سوای فرزندان خمینی کبیر! چه کسان دیگری می توانند باشند؟!.
ب- این فرزندان خمینی کبیر گفته اند که نمی گذارند میراث پیر جماران، به دست نا اهلان و نامحرمان! بیفتد. از آن جا که اکثریت ملت ایران، سوای امت خردباخته و در گیر تازی زاده ها، خمینی را ضد ایرانی و خیانت کاری می دانند که تمام هدفش نابودی و ویرانی ایران، و تبدیل یک ملت آزاده به یک امت گریان و مصیبت کشیده یاحسین، یا حسین می دانست، شخص موسوی و اصلاح طلبان، به دنبال پیاده کردن همان برنامه اند که خمینی آغازگر آن بود، و هم اکنون خامنه ای به خواسته های آن دیوانه زنجیری جامه عمل می پوشد.
۳-اکنون پس از گذشت ۳۳ سال از پیروزی انقلاب اسلامی، می بینیم که نا اهلان و نامحرمان انقلاب را مصادره کرده و شعارهای انقلاب خصوصا آزادی و جمهوری اسلامی به فراموشی سپرده شده است.
۱لف- قرار بود که میزان، رای ملت باشد، … قرار بود که همه آزاد باشند از استاد مارکسیست تا استاد مسلمان در کنار هم تدریس کنند و سخن بگویند:
ب– شعارهای انقلاب خصوصاً آزادی و جمهوری اسلامی به فراموشی سپرده شده است:
آیا با وجود جمهوری اسلامی و قوانین ارتجاعی و ضد بشری ۱۴۰۰ سال پیش آن، امکان کمترین و ساده ترین آزادی ممکن است برای کسی وجود داشته باشد؟!. اگر بتوان چوب را با فلز جوش داد و به هم آمیخت، تلفیق و ترکیب «آزادی»، با «جمهوری اسلامی» نیز امکان پذیر است.
ج- قرار بود همه آزاد باشند، استاد مارکسیست با استاد مسلمان در کنار هم تدریس کنند و سخن بگویند:
اینها از فرمایشات پیر جماران، خمینی کبیر شما در پاریس بود. ولی آن روباه حیله گر و شیخ شیاد و شارلاتان، همین که بر خر مراد، یعنی بر گرده مردم خردباخته سوار شد، در همان ماههای نخست تازی گری خود، انسان های شریف، پاکباخته و میهن دوست، فداکار را، از با دین و کم دین و بی دین به سلاخه کشید.
آنگاه، به خواسته همان پیرجماران، خمینی کبیر، حسین حاج فرج دباغ حقه بازی که خود را مانند علامه های اسلامی فیلسوف می نامید، کمر قتل و نابودی هرچه استاد فرهیخته و دانشمند بود بست، و دانشگاههای ما را به صورت حوزه های آخوندی، و مجالس روزه خوانی در آورد. پس کجارفت، همکاری، گفتگو، در کنار هم بودن، و تدریس استاد مارکسیست با استاد اسلامی؟!.
۴-در این میان دو کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، دو یار انقلاب نخست وزیر امام و رییس دو دوره مجلس شورای اسلامی آقایان میر حسین موسوی و کروبی بر سر پیمانی که با جوانان بسته بودند ایستادند و ما را در این روزهای سخت و تلخ تنها نگذاشتند:
دو یار انقلاب، نخست وزیر امام، و رییس مجلس شورای اسلامی: آری حق با اصلاح طلبان است، موسوی نخست وزیر امام بود، نه مردم. کروبی هم رییس مجلس، انتخابی نمایندگان امام، و بازهم انتصابی امام به شمار می رفت. همه چیز به امام بر می گشت، نه مردم. کاندیدای موسوی در سال ۸۸ هم با انتصاب خامنه ای بود. بازهم به امام و آنهم خمینی کبیر بر می گردد و کمترین ارتباطی به مردم گوسفند شده ایران ندارد.
۵- انتخاب واژه «سبز»، برای جنبش، و یا «کلمه»، برای سایت موسوی و گروه اصلاح طلبش، بازهم به پیروی از خط امام، یعنی پیر جماران است. این دو واژه هردو دارای بار و کاربرد عربی و اسلامی بوده، و با فرهنگ ایرانی در تناقض و دوگانگی است. برگزیدن این دو واژه، خود به خود یک نوع خیانت به ملت ایران به شمار می آید.
هم میهنان ما با خواندن چند پارگراف این سایت کلمه به خوبی به روش فکری و عملکرد موسوی و طرفداران اصلاح طلبش آگاه می شوند و درمی یابند که این ایرانی نماها چه آشی برای ملت ایران و آینده این کشور پخته اند. آقای موسوی در دورانی برسر قدرت بودند که بت اعظم ایشان، همان خمینی کبیر کمر به قتل جوانان این کشور بستند. گزارش ۱۴۰ صفحه ای تهیه شده به وسیله جفری رابرتسون قاضی سرشناس انگلیسی جنایت های خمینی کبیر در دوران مسئولیت این آقای سبز را یکی پس از دیگری نشان می دهد.
خوانندگان ما به خوبی می دانند که از چند هفته گذشته جنبش سبز و وابستگانشان، باردیگر با تبلیغات گسترده و بوق و کرنا، از مردم خواستند که با گردهم آیی آرام و ساکت در پیاده روها، در روز ۲۵ بهمن آزادی رهبران جنبش سبز موسوی، کروبی، و خانم رهنورد یعنی سه تفنگدار اسلام را خواستار شوند. البته همه تلاش و کوشش جنبش سبز آزادی رهبران خودشان است وگرنه به مردم ویا زندانیان دیگر که سال هاست، زیر شکنجه و فشار رژیم در حال پوسیدنند، کاری ندارند. این اقدام بی خردانه جنبش سبز موجب گردید که باردیگر جوانان پاک و ساده دل، به خیابان ها آمده، و رژیم شمار زیادی از آنان را دستگیر کند.
در اینجا این پرسش پیش می آید که رژیم خونخواری که تا کنون کمترین رحم و شفقتی به یک ملت نکرده، و هزاران نفر را به سیخ کشانده، چرا و چگونه دست به ترکیب این سه نفر نزده، و تنها به حبس خانگی، آنهم اگر درست باشد، قناعت کرده است؟. از آن جا که دوز و کلک جنبش سبز تازگی ندارد و بر همه روشن است، باید قضیه را با دیده شک و تردید نگاه کرد. از سوی دیگر می توان گفت که به علت فامیل بودن و بستگی موسوی با خامنه ای، امکان صدمه زدن مانند زندانی کردن، و یا به محاکمه کشاندن این سه نفر رهبران جنبش سبز کمتر وجود دارد.
اگر بخواهیم با بدبینی به این گروه اصلاح طلبان که نام جنبش سبز را بر خود نهاده اند، نگاه کنیم، می توان گفت که همه این بند و بساط ها، مانندحصر خانگی، یک خیمه شب بازی است میان این سه تفنگدار اسلام، و رژیم. قضاوت آن نیز با خوانندگان ما است. اما اگر کار این سه نفر را بخواهیم با عینک خوشبینی نگاه کنیم، و بپذیریم که موسوی و کروبی رهبران آزادی بخش انقلاب مردمی اند، لازمه آن اینست که شخص موسوی از کارها و عملکرد جنایت بار خمینی شیاد فاصله بگیرد و راه مردمی دور از تازی گری رژیم اسلامی در پیش گیرد.
همچنین، لازم می آید که شخص موسوی از جنایات گسترده انجام شده به وسیله خمینی در دوران زمامداری ایشان که خود مسئول تک تک آن ها می باشد، کتباً در رسانه ها، و شفاهاً از ملت ایران پوزش بخواهد. وگرنه آش همان آش است، و کاسه، همان کاسه. یعنی باید موسوی را استمرار و دنباله رژیم کشتارگر اسلامی، و فردی تغییر ناپذیر دانست.