وقتی جامعه ای در خرافات و ناآگاهی به سر می برد، قدرت درک و هضم پیش آمدها و حوادث را ندارد، نمی تواند مسائل و پیش آمدهای بین المللی را برای خود تجزیه و تحلیل و سبک سنگین کند. از این روی، از دیدگاه فرهنگی و آموزشی در سطح پایینی قرار دارد و آمادگی پیشرفت و جهش و رسیدن به سطح بالاتر را نخواهد داشت.
چنین جامعه،درست مانند آن است که از کودکی تنها با دانستن جمع و تفریق، و اعمال پیش پا افتاده ریاضیات، انتظار حل معادلات چند مجهولی و یا درک اعداد موهومی، قوانین نیوتون و مکانیک کوآنتم را داشته باشیم. بنابر این، با آن که مردم یک جامعه، آن هم جامعه شهر نشین، در مواردی چون نیازهای روزانه مانند خوراک، پوشاک، مسکن، رفت و آمد و مسافرت با زمان پیش رفته اند، ولی گروههای قبیله ای مانند چادر نشینان و کسانی که دور از اجتماعات بزرگ در نقاطی پرت و دور افتاده به سر می برند، در همین چند مورد نیز از اطلاعات و آگاهی های کمتری بهره مندند.
به عنوان نمونه، سالیانی پیش در سفر مصر، حتی در حاشیه نه چندان دور از شهرستان هایی مانند قاهره، اسوان، اقصر، اسکندریه و شهرهای دیگر، مردمی را دیدم که در زیر غارها، و جاهای پرت افتاده کوهپایه ها بر روی زمین زندگی می کردند و وسائل زندگی آنها از یک و یا چند لحاف کهنه، یک چراغ خوراک پزی، چند کاسه و یک قابلمه تجاوز نمی کرد.تصور نمی کنم که وضع زندگی این دورافتاده ها از اجتماع، امروزه هم خیلی بهتر باشد. این نکته نیز باید یاد آور شد که مصر نسبت به دیگر کشورهای دیگر آفریقا، به دلیل توریستی بودن زیاد، دارای فرهنگ بالاتری است.
حال، باز می گردیم به کشور خودمان. در ایران شاید نزدیک به ۷۰ هزار ده و دهکده وجود داشته باشد. در طول تاریخ به دلیل نبودن راه شوسه، و دشوار بودن رفت و آمدها و بی توجهی دولت ها که دهاتی را از کلاس و رتبه پایین تر و پست تر می شمردند، از دیدگاه نوع و روش زندگی، میزان دانش و آگاهی های اجتماعی، همیشه یک شکاف بزرگی میان دهات و شهرها وجود داشته است.
دهات ایران تا ۶۰- ۷۰ سال پیش، از داشتن یک دبستان سطح پایین، پست و کارهای پستی، درمان، بارداری، زایمان، و ساده ترین و پیش پا افتاده ترین، رفاه اجتماعی، و یا آگاهی از آنها، محروم بوده اند. تا آن که بسیاری از جمعیت دهات بیشمار ایران، به دلیل گرسنگی، نداشتن آموزش برای فرزندانشان، و نبودن درمان و بهداشت، راهی شهرهای بزرگ شدند، و هرکدام از شهرها را به یک ده بزرگ غول آسا و بی در و پیکر تبدیل نمودند.
اینها نیازهای نخستین زندگی مانند خوراک، پوشاک، مسکن، و رفت و آمد بود. اگر از دیدگاه رشد فکری اجتماع، سطح دانش سیاسی، اطلاعات تاریخی و جغرافیایی، بخواهیم بررسی کنیم، ساکنین شهرهای ایران، و یا جمعیت ده نشین ذوب شده در شهر، از آگاهی های بسیار پایین برخوردار بوده اند. برای روشن شدن این موضوع، یادآورشویم که در آن ۷۰ هزارده، که مردم تنها زنده بودند و زندگی نمی کردند، ملا، آخوند، رمال، فالگیر، سرکتاب باز کن، و همه گونه وسائل خرد زا و خرافات افزا بسیار زیاد و به حد اشباع، در همه جا و.هرچه بخواهید فراوان بود.
از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که ایران یک ده بزرگ سرشار از مردمی بود که برای تأمین نیازهای نخستین زندگی مانند خوراک، پوشاک، مسکن، و رفت و آمد، دست به گریبان بودند. نداشتن زمین، آب، بذر، کود، گرفتار اختاپوسی به نام ارباب و یا کدخدا بودن، آنان را به ناچار به سوی دامی که آخوند، ملا، فالگیر، رمال برای آنان گسترده بود، روانه می کرد. و در نبودن آموزش، اطلاع رسانی، و فرهنگ درست، خرافات به سرعت رواج و رونق گرفت، و مردم را شبها در نبودن سرگرمی و آموزش سالم، به مجالس روضه خوانی روانه کرد.
دولت های گذشته هم به جای آموزش تاریخ، جغرافیا، ادبیات فارسی، آیین و فرهنگ ایرانی، با دکان داران دین هم صدا شدند و پا به پای آخوند و ملا بر خرافات و جهل مردم افزودند. اگر بخواهیم در این مورد، یعنی کوتاهی و خیانت رژیم های گذشته سخنی بگوییم و مثال هایی بیاوریم، بی گمان موضوع یک ویا چند کتاب خواهد بود. باور داشتن به این که یک تازی بیش از ۱۱۰۰ سال است در چاهی زندگی می کند، روزی بیرون می آید، با شمشیر و اسب به میان مردم می افتد و شاید ۹۰٪ جمعیت جهان را با همان شمشیر قتل عام کند، نهایت عجز، بدبختی، و بیچارگی ملتی است که مرده است و وجود ندارد.
آیا جای گریستن و سینه چاک کردن نیست که ما در سده ۲۱، دورانی که بشر توانسته میلیون ها سال نوری فضای بیکران کهکشان ها را نظاره کند و برای هر پدیده و اتفاقی که می افتد بنا بر قوانین مسلم فیزیک، ریاضی و طبیعی، دلیل علمی پیدا کند، امت فرهنگ باخته ما برای درمان دردهای جسمی و روانی خود، به جای مراجعه به پزشک و روانشناس، به گور عربی که قرنها پیش، از فقر، تهیدستی، و ناامنی در عربستان، به ایران آمده و با انگور زهرآگین از میان رفته است، پناه ببرد؟!. آیا جای شرم نیست؟!.
حال، در چنین اجتماعاتی، پیامدانقلاب سال ۵۷، نزدیک به ۹۵٪ رأی دادن به یک آخوند جنایتکار و ضد بشری به نام خمینی، و به دنبال آن انتصاب فرصت طلب و شارلاتانی به نام بنی صدر صد در صد، و یا رأی دادن به رفسنجانی، ویا ۹۲٪ به خاتمی، سپس و سرانجام فدایی و وابسته به خط خمینی بت شکن، یعنی میرحسین موسوی است. مردم ناآگاه آلمان نیز پیش از جنگ جهانی دوم، با ۹۰٪ رأی خود، هیتلر را روی کار آوردند و موجب ویرانی و نابودی کشورخود شدند. اگر امروزه در کشورهای اروپایی رأی گیری می شود، به دلیل آنست که کشورهای اروپایی با تماس فرهنگی و رفت وآمد بایکدیگر، و همچنین داشتن احزاب آزاد، و روشنفکر، به موقعیت تاریخی و فرهنگی خود آشنا هستند.
پیامد انقلابها در کشورهای عربی نیز به دلیل هایی که گفته شد، به جای پیشرفت و بهتر شدن، حالت عقب گرد و پس رفت سیاسی داشته است.به عنوان نمونه، در تونس، مردم با وجود حکومت بن علی، آزادی سیاسی نداشتند، و لی از آزادی های اجمتاعی مانند برگزیدن نوع پوشش خود، رفت و آمد، و تفریحات و امکانات معاشرتی و مسافرت ها آزادی داشتند. ولی با توجه به این که بیشترین نمایندگان پارلمان آنجا را افراد وابسته به گروههای مذهبی اشغال کرده اند، پیش بینی می شود که آزادی های اجتماعی نیز به تدریج از مردم گرفته شود.
در مصر که اوضاع از این هم بدتر است. گذشته پیش از انقلاب مصر را می توان، با گذشته ایران در دوران رژیم سلطنتی مقایسه کرد که هردو کشور دارای آزادی های اجتماعی، و فردی بودند. اکنون، مصر با به روی کار آمدن اخوان المسلمین، که یک گروه کشتارگر مذهبی است، و فدائیان اسلام در ایران آن را نمایندگی می کند، مصر نیز شرایط ایران پس از انقلاب را پیدا کرده، و کلیه آزادی اجتمای آن نیز از دست رفته است. در سوریه هم پیش بینی می شود که پس از بشار اسد، گروههای افراطی مذهبی آنجا را اشغال کنند. دلیل همه این پس رفتگی و عقبگرد سیاسی را باید در ناآگاهی سیاسی و تاریخی، و اشباع خرافات و نفوذ دکان داران دین در این کشورها دانست.
رژیم ضد بشری اسلامی با پاشیدن دانه در دهات ایران که اکثریت جمعیت کشور ما را تشکیل می دهند، و همچنین دهاتی های میلیونی شهر نشین، تا آنجا که توانسته از پیشرفت دانش، آگاهی های تاریخی و هرگونه برداشت فرهنگی در این ۳۳ سال، جلوگیری نموده، و به جای آنها خرافاتی چون فال گیری، نذرکردن، سرکتاب بازکردن، روضه رفتن، عزاداری، سینه زنی، زنجیر زنی، قمه زنی، زیارت رفتن، متوسل به قبر مردگان عرب شدن، را هرچه توانسته با خرج میلیون ها دلار از جیب ملت، رواج داده است.
حال، همین ملت خردباخته و رنگ شده، که از تاریخ کشور خود و جهان عقب مانده است و چیزی به خاطر نمی آورد، به دنبال گروهی به نام اصلاح طلبان جنبش سبز افتاده که نهایتاً راه و عمملکردشان همان خرافاتی است که آخوندها به خورد مردم ایران داده اند، و رژیم های گذشته نیز با آنان همکاری داشته اند.
نخستین برداشت و نتیجه از آن چه گفته شد، به جای یک انقلاب سیاسی، نیاز به یک انقلاب فرهنگی است. این وظیفه سنگین بیشتر برعهده روشنفکران و خردمندان جامعه ایرانی است که با تمام نیرو و توانایی خود، با خرافات بجنگند، و امت زیر سرپوش قرار گرفته و ناآگاه را با حقیقت تاریخ و فرهنگ ایران و جهان آشنا کنند. وگرنه موسوی ها، کدیورها، گنجی ها، معصومه قمی ها، عبدالکریم حاج دباغ ها، در صف ایستاده اند تا بر این خرافات و عقب ماندگی فکری دامن زنند، وجامعه عقب افتاده ما را همچنان عقب مانده نگه دارند.