فیلسوف نمی تواند انسانی دیندار باشد، وجود چنان شخصیتی امکان پذیر نیست؛ انسانی که عقل دارد و از قدرت اندیشیدن برخوردار می باشد و در راه گسترش رفاه بشر و خدمت به انسانیت و گشودن درهای جدید معرفتی و اخلاقی تلاش می کند، به هیچ وجه نمی تواند فردی دیندار با اندیشه های مذهبی باشد که در قالب های از پیش ریخته و از قبل تراشیده شده مذهبی حرکت کند و هر فرضیه ای که خارج از محدوده دینی و مذهبی اش باشد را رد نماید و خود را فیسلوف هم بنامد.
بزرگترین مغلطه گر مذهبی که خود را فیلسوف می خواند، محمد غزالی طوسی می باشد که در غرب و شرق عالم هیچ انسانی دیندارتر از وی پیدا نمی شود. غزالی یک انسان متحجر، عصبانی و گردن کلفت بود که سرانجام به بن بست فکری رسید و عبایی به سر خود کشید و از نظامیه بغداد خارج گشت و نادم و پشیمان از تمامی کارها و اشتباهاتی که کرده بود، در شهر طوس گوشه نشین گشت.
من نمی دانم مغلطه گرانی چون دکتر سروش و فرزندش چه از جان مردم می خواهند؟. قضیه بسیار ساده است؛ مردم حقوقی شهروندی و انسانی دارند که باید رعایت شود و این دو نکته ابتدایی ترین حقوق مردم یک اجتماع هستند و هیچ خواسته ای نمی تواند از این دو مسئله حیاتی کمتر باشد.
این دین مبین اسلام که آقای سروش و پسرش و دیگر هم فکران ایشان برایش فلسفه بافی می کنند و برای شرح دستوراتش دست به هر دروغ نخ نمایی می زنند و از عبارات بی معنایی چون “قرائت های مختلف” استفاده می کنند که خودش یک مغلطه بزرگ است چرا اینکه اگر فرضیه مهمل “قرائت های مختلف” درست باشد برای دستورات دینی اسلام در ایران دست کم هفتاد میلیون قرائت وجود خواهد داشت، چه حقیقتی در آن نهفته است؟. برای رسیدن به عدالت اجتماعی به کجای این دین سراسر مغلطه، باید آویزان شد؟
اسلام در باب حقوق انسان چه گفته است؟. بیایید قرآن را با هم بررسی کنیم تا دستوراتش را درباره حقوق انسان ببینیم تا دریابیم حقوق بشر در این دین مبین اسلام، جایگاهی ندارد حال شما بنشینید و هی فلسفه برای این دین ببافید. آیا در قانون اسلامی حق یک مسلمان با حقوق یک یهودی برابر است؟. بدون شک چنین نیست و بنابراین در نخستین گامی که ما در راه موهوم تفکر دینی بر می داریم، متوجه خواهیم شد که تفکر اسلامی، تفاوت میان انسان ها و حقوق ایشان را از زن و مرد شروع می کند. مگر می توان بین حقوق انسانی مردمان به دلیل جنسیت ایشان فرق قائل شد؟.
انسان می تواند فیلسوف باشد و در باب دین نیز سخن بگوید اما نمی تواند فیلسوف دینی باشد چرا که این دو امر با یکدیگر تناقض دارند؛ زمینه فیلسوفی تعقل و اندیشیدن است و زمینه دینی بودن تعقد و باور یه یک دستورات خاص مقدسی می باشد که اجازه پرسش و کنجکاوی در رابطه با آنان را به انسان نمی دهند. بابت شر و دردسری که آقای سروش و امثال ایشان برپا کرده اند و بلایی که بر سر ملت شریف ایران آورده اند، ایشان تا هزاران سال دیگر نیز بدهکار مردم ایران زمین می باشند.
از علی شریعتی گرفته تا مطهری و سروش و فرزندش، جملگی مانند آن دکتر علفی ها هستند که یک عمر اندیشیدن به مهملاتی چون استوقدوس و دود کردن قاذورات گاو برای رفع طاعون و… به ایشان فرصت نشان دادن میزان علم شان به مردم را نداد و هر زمان که آن دکتر علفی های بی سواد، پزشک حازقی را می دیدند که دانشمند و راهگشا بود، وی را با نگاهی پر از نفرت برانداز می کردند. اما همینکه فرصتی به دست آن دکر علفی ها افتاد؛ پهن گاو آورده و دود می کنند و می گویند پزشکی ما درجه یک است. این دقیقن داستان چگونگی شکل گیری روشنفکر دینی است.
جریان به راه انداختن تفکر دینی و روشنفکر دینی نامیدن آن، درست مانند این است که ما کلی سرمایه بگذاریم و چند نفر انسان عاقل به دور یکدیگر جمع شوند و کارخانه ای برای اختراع گاری احداث کنند؛ آخر گاری که هزاران سال از اختراع آن می گذرد!. تجریه حکومت های قرون وسطایی اروپا و رنسانس به ما ثابت کرده است که حکومت دینی دوام نخواهد آورد و پابرجایی اش میسر نیست و به گفته ای بهتر، حکومت دینی یک فاشیسم خطرناک الهی است. نهایت فکر متفکران دینی داشتن یک حکومت دینی است که بدون شک به ضرر ملت و مملکت خواهد بود.
باید از روشنفکران دینی پرسید که اگر قدرت دست شما بود و انسان های وارسته ای چون گالیله، دکارت، اسپینوزا، بِیکن و… وجود نداشتند، دنیا امروز به چه شکل می بود؟. آیا شما متفکران دینی اجازه به آزادی رسیدن مردمان در اروپا و رهایی ایشان از چنگال استبداد دینی را می دادید؟.
در این ویدیو آقای مشیری در رابطه با روشنفکری مذهبی سخن می گوید و فیلسوف مذهبی را مغلطه ای بزرگ می نامد.
آقای سروش که خود را روشنفکر مذهبی می داند، در اوایل انقلاب مأمور مخصوص تبدیل دانشگاها به حوزه علمیه شده بود و هر چه استاد فرهیخته، با سواد و کارکشته بود اخراج کرد و تا توانست مهملات دینی را به کلاس های درسی دانشجویان اضافه نمود و جنبش روشنفکری را چند دهه متوقف کرد و امروز اگر درباره آن جنایت نابخشودنی از ایشان سوال کنید، می گوید که من تنها نبودم و کسان دیگری هم در این قضیه دست داشتند. این هم استدلال غلط آقای فیلسوف نما است.