به راستی ماهیت سید محمد خاتمی چیست؟. این آقا چگونه آدمی است و چه نقشی دارد؟. من ایشان را به عنوان خائن ترین فرد به ملت ایران می شناسم، گرچه واژه خائن را به کار بردن، بسیار امری سنگین و قوی می باشد اما واژه خائن در مورد خاتمی صدق می کند و شکی در آن نیست. خاتمی از این همه عمل ضد مردمی و ضد میهنی، حتی خجالت هم نمی کشد. گمان نمی کنم که او شجاعت و لیاقت و شرف لازم برای کُشتن خود را نیز داشته باشد. اگر ایشان نوره بخورد و خود را بُکشد، شاید بتواند اندک آبرویی برای خویش بخرد.
در صورتی که وی را خود را بکشد، مردم با خود خواهند گفت که از بس خاتمی به ملت خیانت کرد و دست به هر عمل نکبت باری زد، وجدانش به وی اجازه ادامه زندگی را نداد و نوره خورد و خود را کُشت. این آخوند همیشه خندان از جان ما و ملت ایران زمین چه می خواهد؟ برای چه همیشه و در هر شرایطی خنده بر لب دارد؟ آیا نکته خنده داری در وضعیت ایران امروز وجود دارد؟ خاتمی مرد سیاست نبوده و نیست. انسان نمی تواند شمشیر را از حلبی ساخته و به میدان جنگ برود، آدمی نمی تواند لوله تفنگ را از فیبر و چوب بسازد و قدم در میدان جنگ بگذارد.
خاتمی همچون شمشیر حلبی است، ذات این بشر از حلبِ بی خاصیت است. وی لیاقت و شایستگی لازم برای سیاست مداری را نداشته و شغل اصلی اش میرزا بنویسی و دفتر داری بوده است. خاتمی غافل از اینکه خیلی وقت است مردم ایران از حکومت ملا و آخوند بیزار هستند، همچنان در تلاش است تا پایه های این رژیم ضد مردمی را محکم نگاه دارد. مردم زمانی نفرت شان را از آخوند و حکومت خامنه ای نشان دادند که ولی فقیه، در آن انتخابات ریاست جمهوری مشهور، ناطق نوری را نماینده خود اعلام کرد و مردم برای اینکه مخالفت خود با رهبری را نشان دهند، بیست و دو میلیون رأی به خاتمی دادند.
خاتمی زمانی که برای ریاست جمهوری اش تبلیغات می کرد و از جوانان پر شوری در کمپین خود بهره می گرفت، قول های فراوانی داد. ایشان گفت ملت ما آزادی و دموکراسی می خواهند و هزاران وعده پوشالی دیگر به مردم ایران داد. اما از آنجا که خاتمی، همان شمشیر حلبی است، همینکه وارد میدان شد، به سپر نخورده و رنگ دشمن را ندیده کج گشت و از وسط شکست و دو تکه شد. خاتمی از گفته های خویش پشیمان گشت و گفت: “آزادی چه معنایی دارد؟ دموکراسی چیست؟ منظور ما از دموکراسی، دموکراسی اسلامی است.” دموکراسی اسلامی یا دموکراسی دینی، واژگانی کاملن بی مفهوم و همچون واژه “قاذورات خوشبو” می مانند.
پس از آن انتخابات ریاست جمهوری که محمد خاتمی، به عنوان پرزیدنت ایران از صندوق رأی بیرون آمد، جنابات و ترورهای سریالی حکومت آخوندی آغاز گشت. برای مثال چند وقت پس از انتخابات، به دستور سید علی خامنه ای، زن و مرد میهن دوست و سالخورده ای را در خانه شان کشتند و تکه و پاره کردند. منظور داریوش فروهر و همسر آزادی خواه ایشان است که شهروندان آن مملکت بودند و در خانه خود به دست مزدوران رهبر قصابی شدند. زمانی که خاتمی بر سر جنازه آن بی گناهان حاضر گشت، بدون اندکی ناراحتی، ذره ای غمگینی و قدری شرم و حیا، گفت: “حالا کشتن ایشان لزومی نداشت”!!
اینگونه سخنان ضد مردمی و انسان ستیز را هرگز نمی توان فراموش کرد. خاتمی برای کشته شدن داریوش فروهر و همسرش که انسان های شریف و وارسته و میهن دوستی بودند، نه اظهار تأسفی کرد و نه غمگین بود اما همین خاتمی، پس از ترور لاجوردی گجستک منحوس که چندین هزار جوان ایرانی را شکنجه کرده و کشته بود، بسیار اظهار تأسف و ناراحتی کرد و گفت که سردار اسلام از بین رفت.! آیا ذره ای شرف و قدری انسان دوستی در وجود این آخوند خاتمی فریبکار وجود دارد؟ ایشان برای از بین رفتن لاجوردی قاتل و جنایتکار که هزاران خانواده ایرانی را داغدار کرده بود، زاری نمود ولی پس از قتل ناجوانمردانه فروهر ها، لال مانی گرفت.
چرا خاتمی گورش را گم نمی کند و از صحنه بیرون نمی رود و سیاست را به سیاسیون نمی سپارد؟ حال یه عده هم مغلطه می کنند و می گویند که در زمان خاتمی اصلاحات شد.! باید از ایشان پرسید که چه اصلاحاتی؟ حرکات ایشان به چه درد می خورد؟ ایشان با داشتن بیست و دو میلیون رأی، با خوردن یک سیلی از میدان فرار کرد و نقش و قدرت یک آبدارچی را در نظام داشت. انسان هم مگر اینقدر بزدل و ترسو می شود؟ حرکت مسخره دیگر خاتمی، این گفتگوی تمدن هاست.!
آخر مگر با یک مشت انسان وحشی فرومایه که در ایران جمع شدند و بر مردم بی دفاع حکومت می کنند و سر می برند و آدم می خوردند و مخالقین خود را در آن سوی مرزها ترور کرده و می کشند، می توان گفتگوی مدنی داشت؟ مگر مدنیتی در میان این آخوندهای خون آشام پیدا می شود که بتوان با آن ها گفتگوی مدنی داشت؟ چند کشور خارجی نیز فریب خاتمی را خوردند و به چاه نیرنگ وی، افتادند. خاتمی دلال آدمکشی و جنابت رژیم بوده و هست. بنده به عنوان یک شهروند ایرانی، از ایشان نفرت دارم.
سید محمد خاتمی، دوباره در زمان پیدایش جنبش سبز و خیزش مردمی ایرانیان، سر و کله اش پیدا شد. پس از انتخابات سال هشتاد و هشت، به دستور خامنه ای جوانان را گرفتند و زندانی و شکنجه کردند و به ایشان تجاوز کردند و سر به نیست شان نمودند. پس از آن همه جنابت و اعمال ضد انسانی رژیم، خاتمی از رهبر خواست تا مردم و معترضین را ببخشد! بدون شک خاتمی ننگ و شرم را نمی شناسد و آخرین خیانت این آخوند، شرکت در انتخابات مجلس و رأی دادن به حکومت آخوندی است.
بهرام مشیری در این ویدیو در رابطه با خاتمی و رأی دادن وی در انتخابات مجلس سخن می گویند.
اصلاح طلبان یا در زندان به سر می برند و یا در حال فرار و گریز از چنگال مأمورین حکومت اسلامی می باشند. بیشتر اصلاح طلبان در ایران، انتخابات نمایشی رژیم را تحریم کرده و در آن شرکت نداشتند اما خاتمی رفت و رأی داد. آیا این عمل ننگ آور پذیرفتنی است؟ پیش از انقلاب اسلامی و در سال های چهل یا پنجاه و اندکی قبل از آن، زمانی که صحبت از خیانت به وطن در میان بود، همگان یاد کیانوری می افتادند. کیانوری نوکر و نماینده روس ها بود و همه می دانستند که هدف نهایی حزب توده با استفاده از شعارهای سوسیالیستی چیست و قصدشان حمله نظامی شوروی به ایران و تسخیر این سرزمین به دست روس ها بود؛ در حالی که استالین قول هیچ چیزی را به این خودفروختگان نداده بود. به زبانی بهتر، حزب توده مفت و مجانی به مملکت خود خیانت می کردند.
در رابطه با میزان خیاناتی که سران توده به ایران زمین کردند، هنوز کتابی بیرون نیامده است. بی شک یک کتاب هم در بر گیرنده تمام خیانات نخواهد بود و به سال ها تحقیق و ده ها کتاب نیاز است. اما خاتمی در خیانت روی کیانوری ها را سفید کرده و میلیون ها بار از ایشان خائن تر است؛ چرا که ملت ایران به وی اعتماد کردند و در شرایط بحرانی ایران زمین، به خاتمی تکیه کردند و سرنوشت خویش را در دستان وی قرار دادند. اما او تمامی مردم را فریب داد و کور سوی امید ایشان به آزادی را از بین برد.