امروزه به هر شهر و یا ده ایران که سفر کنید در کنار هر گذرگاهی، مسجدی با بهترین و گرانترین مصالح ساختمانی ساخته شده و یا در حال ساخت می باشد. این در حالی است که شمار افراد مسجد برو با مقایسه به دوران پیش از انقلاب باوجود افزایش جمعیت به میزان دست کم ۲/۵ برابر، به مراتب کاهش یافته و آنهایی هم که به مسجد می روند، عموماً از پیران و از کارافتاده های گذشته اند و یا آنان که به قصد سودجویی، نزدیکی و سفارش گرفتن از آخوندهای پیشنماز به طور ناخواسته چند صباحی جور مسجد رفتن را برخود هموار می کنند.
این عملکرد خصمانه رژیم که کمترین اثر مثبتی در مسلمانی افراد و کشش آنان به مسجد ندارد، بودجه بسیار، بسیار عظیمی را می طلبد که از رزق و روزی پابرهنه ها و گرسنگان اجتماع می کاهد و آنان را هرچه بیشتر فقیرتر، درمانده تر و زمینگیرتر می سازد. در یک چنین اجتماع آش و لاش آخوند زده که کسی را یارای نفس کشیدن نیست و به آسانی هر انتقاد کننده ای را در برابر سگ های رژیم، و یا پاردم سابیده های خرافات زده و خردباخته کشورمان قرار می دهند به ناچار همه را وادار به سکوت، و انگشت حیرت و تأسف به دهان گرفتن می سازد.
آنهایی که به مصر و به ویژه به قاهره سفر کرده اند، به خوبی می دانند که در هرکوچه و برزن این شهر، مسجدی برافراشته شده و در کنار آن مردم مصر سوای اندک گروه بی نیاز و پول دار، در نهایت فقر و بی چیزی و در حال دریوزگی و گدایی به سر می برند. اگر از قاهره دور شویم و به شهرهای کوچک و دهات آن جا سری بزنیم، میزان فقر و تنگدستی بیداد می کند و مردم عموماً در روی زمین بدون کمترین امکان زندگی، تنها زنده اند ولی زندگی نمی کنند. دیری نمی پاید که در کشورما نیز با ایجاد هزار، هزار مسجد، مردم ایران نیز آنچنان خاکستر نشین خواهند شد.
تا به کی می توان این تجاوز و جنایت به حریم انسانی و فرهنگی را تحمل نمود؟. تا کی باید نظاره گر این گستاخی و بی بند و باری یک مشت آخوند کلاش و حقه باز قرار گرفت که مملکت ما را این چنین به قهقرا می برند و مهر خاموشی و خردباختگی را بر دهان ها می زنند؟. این تنها مسجد های بیشمار و روز افزون نیست، بلکه هر آخوند فکسنی و پیزری نیز در شهر و دیار خود، با بودجه سرسام آور میلیارد تومانی به ساختن و بر پاکردن مؤسسه دینی و مذهبی، به نام های گوناگون می پردازد. میزان این رقابت و چشم هم چشمی هم بی نهایت فراوان، و در خور اندوه و نگرانی است.
از مسجد، حسینیه، مراکز به اصطلاح علمی، حوزه های آخوندی ملاها که در شهرهای گوناگون که بگذریم، به یک نوع فرهنگ زدایی و پایمال کردن آن سرتاسر کشور می رسیم و آن تغییر نام های زیبای پارسی میدان ها، و خیابان ها، مؤسسات، و ساختمان ها به تازی و یا نامیدن تازیان به خاک خفته و بلای کشورمان و یا کشورهای عربی، چون امام و امام زاده است. نیازی به ذکر مثال نیست. همه می دانند که نام های ابوذر، حر، غدیر، و یا هریک از امامان ۱۲ گانه، و مشابه آن، جایگزین نام های زیبای پارسی ما شده است. ما در گذشته مثال هایی آوردیم و جنایت های رژیم را در مورد این گونه فرهنگ زدایی ها یادآور شدیم.
اکنون که نوروز باستانی یادگار نیاکان ما فرا رسیده و بی تردید موجب شادی و شادمانی هر ایرانی با شرف است، شهرداری ها، و دیگر دوایر خدماتی دولتی، تابلوهایی ساخته اند که یک امامزاده و یا آرامگاه تازی به خاک خفته ای را نشان می دهد که بیشتر سطح تابلو را می پوشاند ولی در کنار آن، به خط ریز، سال نو را (از عید نوروز ذکری نشده)، به مردم تبریک گفته اند. ملاحظه می کنید که کمترین بحثی از عید نوروز نیست. تنها سال نو مطرح است.
موضوع اندوه آور و مصیبت بار دیگر این که؛ رادیوی دولتی و یا به اصطلاح رادیوی ایران، تبریک عید نوروزی خود را خطاب به ملت مسلمان ایران می گوید. در کشوری که گروه زیادی از هم میهنان ما پیرو ادیانی دیگر چون؛ کلیمی، مسیحی، زردشتی، بهایی اند، به ملت مسلمان ایران تبریک گفتن، موجب شرم و خجالت، و بسیار نفرت انگیز است.
با این روندهای تخریب فرهنگی و پایمال شدن و از بین رفتن بیت المال، ما به کدام سوی می رویم؟. تا به کی باید مانند گوسفند سر به زیر بود، و حرکت و جنبشی از خود نشان نداد؟. آیا وظیفه هر انسان شرافتمند و بزرگوار نیست که واکنشی از خود نشان دهد؟ دست کم کثیف کردن این بناها، و کندن تابلوها، می تواند یک اعتراض و دهن کجی به رژیم باشد. پس چرا به جای واکنش نشان دادن، همه را سکوت مرگ فراگرفته است؟. آیا سکوت و بره وار زندگی کردن، نشانه عبودیت، بندگی، تسلیم پذیری، و رضایت نیست؟!.