خبر نزدیک بودن یک حمله نظامی به ایران، از سوی یک مقام بلند پایه روسیه مانند سرژی لاوارف وزیر برون مرزی آن کشور آنهم در ایروان پایتخت ارمنستان روز دوشنبه ۱۴ فروردین، قابل تأمل و اندیشیدن است.
بی تردید، روسها چنین خبری را تا به صحت آن اطمینان نداشته باشند از سوی یک مقام برجسته سیاسی پخش نمی کنند و به عبارت دیگر، از شایعه پراکنی و نوشته یک روزنامه عادی به دور است و بنا به مثالی: «تا نباشد چیزیکی، مردم نگویند چیزها».
تدارک حمله نظامی دیدن به ایران، نیاز به فراهم کردن مقدماتی دارد که نخستین آن تبادل افکار بیرون، و درون کشور است. باید مقامات نظامی و سیاسی کشور ویا کشورهای یورش کننده، از هرسوی، آمادگی فکری، ذهنی، و عملی داشته باشند. همچنین، در بسیاری از موارد، به گفتگوهای محرمانه و همآهنگی درون ایران نیز نیاز است.
حال، علت این حمله نظامی را باید جستجو کرد که در چیست؟
۱- تهدید های رژیم ایران علیه آمریکا و اسرائیل- تهدید علیه اسرائیل و پایگاههای آمریکا در خاورمیانه می تواند جدی باشد. ایران بارها اعلام کرده که می تواند هر لحظه و هرآن به پایگاههای آمریکا در قطر، قبرس، و نواحی دیگر به حملات نظامی دست بزند.
بمب گذاری در پایگاه و جایگاههای آمریکا در عربستان، اردن، و نواحی یهودی نشین مانند بوئنوس آیرس، و حتی مادرید این زنگ خطر را به صدا در می آورد که مزدوران رژیم آماده و قادرند دست به هر حمله تهاجمی بزنند. اینها موجب می شود که اگر خود آمریکا هم قصد حمله نظامی نداشته باشد، دست کم جلو حمله اسرائیل را نگیرد.
۲- سمپاشی رژیم علیه اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه- جنگ تبلیغات رژیم علیه این دو کشور موجب گردیده که شماری از عرب ها نیز نسبت بدانها بدبین شوند. این بدبینی می تواند در رابطه سیاسی میان کشورها خللی وارد سازد، و رابطه سیاسی میان کشورها را تیره و تار نماید. تا آن جا که رژیم اسلامی حاکم بر مصر، بنای خشونت و تند خویی نسبت به اسرائیل را گذاشته است.
۳- تهدید، و تبلیغات علیه اسرائیل و آمریکا موجب می شودکه این دو کشور در صحنه اقتصادی با کمبود و شکست صادرات صنعتی خود روبرو شوند. مسأله اقتصادی و بازرگانی در وراء کلیه روابط بین المللی است، و باید کاملاً شکوفا و تغییر ناپذیر بماند.
امروزه کشورهایی در صدر قدرت و پیشرفت جهانند که از نظر صادرات کالاهای تجارتی لطمه ای بدانان وارد نشود. برای نمونه چین، آلمان، و هندوستان را می توان نام برد که در کنار آرامش ملی، بدون آن که در معرض تبلیغات سوء کشورهای دیگر باشند، به فروش کالاهای خود بی سر و صدا و بدون مزاحمت اشتغال دارند.
آیا هیچگونه همآهنگی در درون ایران شده است؟ از آن جا که کم و کیف این حمله نظامی نا مشخص است، پیش بینی هرگونه قرار و مدار درون کشور دشوار و غیر ممکن است. البته، بافت سیاسی حاکم بر ایران گویای بر این است که کفگیر آخوندها کاملاً به کف دیگ خورده است.
بسیاری از مردم ایران، دیگر برای آخوند ارزشی قائل نیستند و آنان را مردمانی حقه باز، دروغگو، متجاوز به مال و ناموس خودشان، و ضد ایرانی به شمار می آورند. از سوی دیگر، قدرت نظامی، سیاسی، و اجتماعی بیشتر در دست پاسداران است که چندان دلخوشی به آخوند ندارند. شاید اینها سبب بر این باشد که پاسداران از کم و کیف حمله نظامی تا آنجا که به خودشان صدمه ای وارد نشود، آگاهی دارند.
حال، از این حمله چه چیز نصیب مردم ایران می شود؟ بی تردید، سوای کشت و کشتار، بیماری، و قحطی، چیزی نصیب مردم نخواهد شد. آنان که آذوقه و اندوخته ای دارند، و یا می توانند به جایی فرار کنند، ممکن است از این مهلکه و حمله خانمان برانداز رهایی یابند.
افراد رژیم نیز، به پناهگاههای از پیش ساخته شده، روی می آورند، تا در نخستین فرصت مملکت را ترک گفته، به حساب های بیشمار خود درون بانک های کشورهای دیگر ملحق شوند. نتیجه این می شود که یک مملکت ویران شده میماند و میلیون ها ناتوان، درمانده، و بیمار.
کشورما که تا کنون از برکت بی خردی و چپاول آخوند دست کم۵۰ سال از تاریخ خود عقب مانده است، هر حمله نظامی می تواند ۵۰ سال دیگر نیز آن را در جهت عکس مدنیت و پیشرفت به جلو راند. آنگاه، کشور در برابر هرگونه آسیب بین المللی ضربه پذیر می شود و حتی می تواند به آسانی تجزیه شود.