در باب احترام به عقاید می توان ساعت ها بحث کرد و به هیچ نتیجه ای هم نرسید، چرا که ممکن است طرف مقابل شما یک انسان مذهبی خردباخته و متعصب بوده و گوشش به هیچ حرف راستی بدهکار نباشد. اما به هر روی، هر عقیده و باوری شایسته احترام نیست، همانطور که هر انسانی لایق احترام، و یا هر پدر و مادری شایسته سر تعظیم فرود آوردن و ستایش کردن نمی باشند.
احترام باید کسب شود، عقیده ها و باور ها و یا اشخاص، بنا بر بازخوردی که در سطح اجتماع و در میان مردمان دارند، مورد بررسی قرار خواهند گرفت و بر اساس تأثیری که روی اجتماع داشته اند، یا احترام کسب خواهند کرد و یا مورد تنفر مردمان قرار خواهند گرفت.
زمانی که یک دین، آیین و یا باوری، مردمان را به عقب ماندگی و واپسگرایی و توحش دعوت می کند و ایشان را از پیشرفت، روشنفکری و انسان دوستی باز می دارد، آن باور، دین و یا آیین، همچون سَم کشنده و مهلک است و باید با پادزهر خردگرایی و روشنگری به مقابله با آن پرداخت.
اگر قرار باشد به خاطر کمیت دنباله روهای یک باور، بدان عقیده احترام گذاشت، ما مجبور خواهیم شد به عقاید تروریست های طالبان، صدام حسین، چنگیز خان مغول، آدولف هیتلر و دیگر جانیان تاریخ جهان احترام بگذاریم که اینکار خلاف عقل و منطق است. به راستی احترام گذاشتن به یک باور، به دلیل تعداد پیروانش نه دموکراسی، بلکه دیکتاتوری اکثریت است.
نگارنده پیشتر در رابطه با “دیکتاتوری اکثریت” مقاله ای نوشته و طی آن نگاشته به طور کامل، به موضوع احترام به عقیده ای خاص تنها به دلیل تعداد پیروانش، پرداخته است. اگر قرار باشد تمامی مردم دنیا به هر باوری احترام بگذارند، دیگر نقد و مخالفتی وجود نخواهد داشت و جامعه ای که در آن گروه مخالف و نقاد، فعالیت نداشته باشند، جامعه ای مریض و عقب افتاده خواهد بود.
به راستی وجود مخالفت و دیدگاه های متفاوت، موجب پیشرفت یک ملت و سلامت فکری آن جامعه می شوند چرا که نقد و مخالفت، مردمان را به اندیشیدن، مطالعه کردن و منطقی برخورد کردن در راستای پذیرفتن و یا رد کردن دیگر باورهای موجود در جامعه، وادار می نمایند.
دنیایی را تصور کنید که در آن باید به هر عقیده و باور انسان ستیز و پلیدی احترام گذاشت؛ جهانی که در آن مخالفت و اظهار تنفر کردن جُرم محسوب شود و یکایک انسان ها لایق ستوده شدن، به حساب آیند. آیا زندگی در چنین دنیای محدود و نمایشی، نفرت انگیز و نکبت بار نیست؟
چگونه می توان به باورهایی احترام گذاشت که زنان را نصف مردان و نادان می خوانند و از حضور بانوان در سطح جامعه جلوگیری می نمایند؟ چگونه می توان به باورهایی احترام گذاشت که در آن کودک آزاری، یکی از ستون های اصلی آن آیین می باشد و پدر و پدربزرگ یک کودک، حق کُشتن وی بدون بازخواست شدن از جانب قانون را دارند؟
اصولن به دو دلیل کُلی، نمی توان به تمامی عقاید دنیا احترام گذاشت:
یک: تمامی عقاید موجود در دنیا قابل احترام نیستند و بسیاری از آن ها ضد انسانیت و حقوق پایه بشرند.
دوم: عقاید به قدری زیاد هستند که شما با احترام گذاشتن به همه آنها، به صورت خودکار، به یک سری عقاید دیگر بی احترامی می کنید.
برای مثال؛ چنانچه شما گوشت گاو مصرف کنید، به عقاید هندوها بی احترامی نموده اید؛ چنانچه شما به عقاید اهل سنت احترام بگذارید و قبول کنید که امام زمانی در کار نیست و علی هم امام نبوده است، به عقاید شیعه مبنی بر ظهور منجی و اصل امامت بی احترامی کرده اید.
احترام به عقاید یک مغلطه است که تنها دهان را پر می کند و به بحث خاتمه می دهد. مگر می توان به عقاید مسلمانانی که مردمان بیگناه را ترور کرده، کشته و شکنجه می دهند احترام گذاشت؟ مگر می توان به عقاید مردمانی که دختران کوچک بینوا را ختنه می نمایند، احترام گذاشت و درباره اش چیزی نگفت؟
از طرفی تشت رسوایی اسلام با چنان ضربتی به زمین خورده که صدایش گوش هفت آسمان را هم کر نموده است؛ مسلمانان نیز چون دلیل و سند منطقی برای دفاع از آیین شان ندارند، دست به دامن مغلطه احترام به عقاید می شوند تا به بحث خاتمه داده و باورهای شان را دست نخورده، حفظ نمایند.
از آنچه که گفته شد نتیجه می گیریم که “احترام به عقاید” نه تنها یک مغلطه و امر ناممکن از نظر منطقی است، بلکه احترام به تمامی عقاید و باورهای دنیا امکان پذیر نیست و اگر انسانی به تمامی باورهای موجود در دنیا احترام می گذارد و هیچگونه مخالفتی با هیچ یک از آنان ندارد، باید به سلامت فکری وی شک کرد.