به گمان نگارنده یکی از بزرگترین معضلات اجتماعی و مشکلات موجود بر سر راه آزادی، دموکراسی و سکولاریسم در ایران، عقب ماندگی فکری و فرهنگ ارتجاعی موجود در روستاهای ایران زمین است. به گفته همکار گرامی ام سهراب ارژنگ: ” دهات ایران تا ۶۰- ۷۰ سال پیش، از داشتن یک دبستان سطح پایین، پُست و کارهای پُستی، درمان، زایمان بهداشتی و ساده ترین و پیش پا افتاده ترین رفاه اجتماعی و یا آگاهی از آنها، محروم بوده اند.
تا آن که بسیاری از جمعیت دهات بیشمار ایران به دلیل گرسنگی، نداشتن آموزش برای فرزندانشان و نبودن درمان و بهداشت راهی شهرهای بزرگ شدند و هرکدام از شهرها را به یک ده بزرگ غول آسا و بی در و پیکر تبدیل نمودند. این ها نیازهای نخستین زندگی مانند خوراک، پوشاک، مسکن، و رفت و آمد بود. اگر از دیدگاه رشد فکری اجتماع، سطح دانش سیاسی و اطلاعات تاریخی و جغرافیایی بخواهیم بررسی کنیم؛ روستایی های ساکن دِه و یا دهاتی های شهر نشین از آگاهی های بسیار پایین برخوردار بوده اند.
برای روشن شدن این موضوع باید یادآور شویم که در آن ۷۰ هزار دِه که مردمانش از زندگی کردن فقط نفس کشیدن و زنده ماندن را یاد گرفته بودند؛ ملا، آخوند، رمال، فالگیر، سرکتاب باز کن و همه گونه وسائل خرد زا و خرافات افزا بسیار زیاد و به حد اشباع، در همه جا فراوان بود. از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که ایران یک ده بزرگ سرشار از مردمی بود که برای تأمین نیازهای نخستین زندگی مانند خوراک، پوشاک، مسکن و رفت و آمد، دچار مشکلات فراوان بودند.
نداشتن زمین، آب، بذر، کود و گرفتار اختاپوسی به نام ارباب و یا کدخدا بودن، روستاییان را به ناچار به سوی دامی که آخوند، ملا، فالگیر و یا رمال برای آنان گسترده بود، روانه می کرد و در نبودن آموزش، اطلاع رسانی و فرهنگ درست، خرافات به سرعت رواج یافت و رونق گرفت و مردم را شبها در نبود سرگرمی و آموزش سالم، به مجالس روضه خوانی روانه نمود.”
حال چنانچه ما وضعیت امروز روستاهای ایران زمین را با شرایط زندگی و عقب ماندگی فکری مردم در آن روزگار که سهراب ارژنگ درباره اش نگاشته است، مقایسه کنیم؛ درخواهیم یافت که به راستی تغییر چندانی در چگونگی زندگی کردن روستاییان صورت نگرفته است و مردمان روستا نشین و دهاتی های شهر نشین شده، همچنان از عقب ماندگی فکری رنج می برند.
امروزه با وجود اینکه سه دهه از انقلاب ننگین اسلامی می گذرد و علم، دانش و تکنولوژی بسیار پیشرفته گشته اند و ایران به دلیل داشتن ذخایر گاز، نفت، مس و … یکی از ثروتمند ترین کشورهای جهان می باشد، شوم بختانه هنوز هزاران هزار روستا در ایران وجود دارند که از کمترین سطح رفاه و آسایش محروم هستند.
مردم روستا و به خصوص کشاورزان، در طی این سه دهه هر روز فقیر تر و ناتوان تر گشته اند؛ روستاییانی که اندک توانایی داشته اند و زمین دار بودند، زمین ها و گوسفند ها و …را فروخته و به امید یافتن زندگی بهتر، روانه شهرها شده اند تا شانس خود را برای زندگی کردن زیر سایه رفاه و آسایش، امتحان کنند.
اما مشکل اصلی اینجاست که هرچند که روستاییان دِه را ترک گفته و شهر نشین گشته اند؛ اما از لحاظ فکری و فرهنگی ایشان همچنان در عقب ماندگی و ارتجاع به سر می برند و به دلیل نداشتن آگاهی تاریخی و سیاسی، در شهر نیز دنباله رو آخوند، روضه خوان، سر کتاب باز کن و دیگر مفت خوران خرافات گستر خواهند بود و کم ترین تغییری در کردار، پندار و گفتارشان ایجاد نخواهد شد.
بدون شک همه ما چشمه هایی از اقیانوس بی فرهنگی روستاییان کشورمان دیده ایم؛ دعواهای قبیله ای که هفته ها به طول می کشند، قمه زنی و زنجیر زنی و روضه خوانی، آزار و اذیت بانوان بی گناه، کودک آزاری، قتل های ناموسی و صد ها رخداد شوم دیگر که همه روزه در صفحه حوادث روزنامه های کشورمان ثبت می گردند.
حال روستاییانی که دِه را ترک گفته و روانه شهر ها می شوند، تمامی این اخلاق های زشت و بی فرهنگی ها را نیز با خود حمل کرده و وارد جامعه مُدرن شده و پیشرفت کرده شهری می نمایند و بی فرهنگی آنان، چون ویروسی مهلک در میان مردمان شهر نشین پخش خواهد شد و آتش بی فرهنگی و خرافات گستری روستاییان، دامن جامعه شهری را نیز خواهد گرفت.
رژیم ضد انسانی نیز در طی این سه دهه، اجازه نفوذ روشنفکری و کمترین پیشرفت و آگاهی علمی، سیاسی، تاریخی و… را به جامعه روستاییان کشور نداده و ایشان را در عقب ماندگی کامل نگاه داشته تا در هر شرایطی، توان استفاده ابزاری از آن مردمان بینوا را داشته باشد.
برای مثال، در انتخابات سال هشتاد و هشت، بیشتر روستاییان ایران به محمود احمدی نژاد رأی دادند چرا که احمدی نژاد با پخش کردن گونی های سیب زمینی میان روستاییان و ترساندن آنان از رییس جمهور شدن موسوی که حجاب را از سر زنان روستایی برخواهد داشت، تمامی روستاییان کم سواد و نا آگاه را به دور خود جمع نمود.
در تظاهرات ها و راهپیمایی های ضد ایرانی و ضد مردمی رژیم چون روز سیزده آبان و بیست و دوم بهمن ماه و… نیز بیشتر جمعیت شرکت کننده را، روستاییان شهر نشین و یا روستاییانی تشکیل می دهند که از دِه با اتوبوس برای راهپیمایی و گرفتن چند هزار تومان، به شهر آورده شده اند.
شکاف عمیق فرهنگی و فکری که میان روستاییان و سایر مردمان ایران وجود دارد سبب گشته است که روستاییان خود را به دولت جنایتکار و ولی فقیه ستمگر نزدیک کرده و در سمت آنان و مقابل هم میهنان خویش قرار بگیرند و بر طرف کردن آن شکاف سال ها زمان نیاز دارد که در قسمت بعدی مقاله بدان مسئله و راه های موجود برای روشنگری در جامعه روستایی، خواهیم پرداخت.