در بخش نخست این مقاله به عقب افتادگی فکری و فرهنگ فقیر دهاتی، تا حدودی پرداختیم. در بخش دوم این مقاله به دلایل پدیدار گشتن عقب افتادگی فکری و فرهنگ دهاتی، در روستاهای کشور خواهیم پرداخت و آن معضلات را ریشه یابی خواهیم نمود.
به گمان نگارنده دلایل پدید آمدن بی فرهنگی و همچنان عقب افتادگی فکری در روستاهای بیشمار کشور را می توان به سه دسته اساسی، تقسیم بندی کرد:
۱- نبودن آموزش درست و عدم دسترسی روستاییان به کتاب ها، مقالات، جزوه ها و دیگر چیزهایی که به انسان در راستای رشد فکری و وسیع شدن دیدگاه ها نسبت به زندگی و دانش بشری، کمک می کنند. کمتر روستایی را می توان نام برد که دارای یک کتابخانه درست و حسابی، که در آن بتوان انواع و اقسام کتاب های سودمند را یافت، باشد.
همچنین نبودن مدارس و آموزشگاه های علمی در روستاها و یا محدود بودن مدارس به پنج کلاس ابتدایی، و دور بودن مدارس راهنمایی و دبیرستان ها از محل زندگی دانش آموزان، سبب می گردد که کودکان و نوجوانان روستا به جای درس خواندن و دنبال دانش رفتن، خانه نشین شده و یا سر کار روند و قرآنی به دست گیرند و قاری و یا حافظ قرآن شوند و از یادگیری علم، باز مانند.
۲- خرافات دین اسلام که در دل و جان مردمان روستایی ریشه دوانده و عملن قدرت درست اندیشیدن و منطقی برخورد کردن را از ایشان گرفته است؛ مردمان روستا بیش از اندازه خرافاتی بوده و پیش از انجام هر کاری باید شکم آخوند را پُر کرده تا ملای بی سواد برای شان سر کتاب باز کند، ساعت ببیند و یا دعایی بنویسد تا مردم بی دانش بتوانند به ادامه کار روزانه شان بپردازند.
خرافاتی بودن و اعتقاد شدید به ماور الطبیعه، امکان انسانی زندگی نمودن و منطقی پنداشتن و رفتار نمودن در چهارچوب زندگی های زمینی را از مردمان دهات گرفته است. روستاییان به مانند ماشین های کوکی و از پیش برنامه ریزی شده می مانند و تمامی سخنان و کردارشان تکراری و تاریخ مصرف گذشته است و کمترین خلاقیت، نبوغ و یا پیشرفتی در سراسر زندگی شان وجود ندارد.
۳- سنت ها و باورهای غلط نهادینه شده در افکار روستاییان یکی دیگر از عوامل عقب ماندگی ایشان است. بیشتر خانواده های روستایی، یک دو جین بچه دارند.! این نکته بسیار تأسف بار است چرا که جمعیت زیاد در محیطی محدود چون روستا که مردم زندگی های سختی را دارند، سبب بیشتر شدن فقر و سخت تر شدن زندگی ها و مهم تر از همه، پیدایش نسلی بی سواد و بی آینده و سربار جامعه خواهد شد.
مردم روستا بر این باورند که “خدا روزی رسان است” و یا “هر آنکه دندان دهد، نان دهد” و یا “بچه با خودش برکت و روزی می آورد” و ده ها خرافه سنتی دیگر که در دل و جان آن مردمان ریشه دوانده است. مردم جوامع فقیر و عقب افتاده، به غیر از “بچه پس انداختن” هنر دیگری ندارند. یک نگاه به خانواده های فقیر و بی سواد و یا کشورهای قحطی زده آفریقایی بیاندازید تا بدین حقیقت پی ببرید.
مردم روستاهای ایران نیز با وجود محروم بودن از کمترین امکانات برای رشد درست بچه و با اطمینان از اینکه فرزند دلبندشان آینده ای سخت و دردناک خواهد داشت؛ دل را به دریا زده، بر الله مدینه توکل کرده و بچه تولید می کنند. جمعیت زیاد و امکانات بسیار بسیار کم، یکی از دلایل عقب ماندگی فکری مردمان روستاهای ایران می باشد.
از دیگر سنت های غلط روستاییان می توان به ازدواج اجباری دختران کم سن و سال با مردان مورد تأیید پدر های شان نام برد؛ زن ستیزی در فرهنگ روستاهای ایران، سنتی جای افتاده و جدا ناشدنی است. تمامی زنان روستایی که از زندگی جز فحش و کتک و تحقیر و پختن و شستن و عروسکی در بستر بودن، چیز دیگری ندیده اند؛ قربانی سیستم فرهنگی غلط روستایی هستند.
در بخش بعدی مقاله، راه کاری برای مبارزه با هر یک از سه مورد یاد شده، ارائه خواهد شد. زنده باد آزادی، پاینده باد ایران، سرنگون باد استبداد.