روزگاری بود که مردم ایران با یکدیگر مهربان و با گذشت بودند. در ناآرامی ها، و گرفتاری ها، به داد هم می رسیدند. همسایه با همسایه در راز و نیاز و داد و ستد بود. قرض دادن و قرض گرفتن کاری پسندیده و معقول به شمار می آمد. میهمانی دادن و میهمانی رفتن بسیار متداول و بی تکلف و کمتر با تظاهر و چاپلوسی بود. در بیابان و جاده ها، راننده ها و مردم به داد یکدیگر می رسیدند، و در شهرهای کوچک که شمار میهمانخانه و اتاقها کم و اندک بود، میهمانان غریبه مورد احترام و پذیرایی مردم آن جاها بودند.
اما، کجا رفت آنهمه سخاوت، دوستی، بی آلایشی، و درویش منشی؟، و چه شد که مردم نسبت به یکدیگر این چنین بی تفاوت و بیگانه شدند و چه بلایی بر سر مردم آمد که به کلی آنهمه محبت و میهمان و غریب نوازی، و سخاوتمندی را فراموش کردند؟. هرگز فراموشمان نمی شود که در میان راه، در میهمانخانه ها، و یا در پیک نیک و گردش های خانوادگی، مردم افراد ناشناس و گذرا را به صرف نهار دعوت می کردند، و تقریباً بیگانه ها همدیگر را مانند بستگان خود می دانستند، و در غم و شادی یکدیگر شریک بودند.
تجربه روزانه در شهرهای گوناگون ایران به ما نشان می دهد که حس خودخواهی و خودپرستی جایگزین آنهمه صفات برگزیده و پسندیده شده است. به راستی در سرزمین سرشار از مهر و وفا و برخوردار از صفات نکوهیده و انسانی پندار، گفتار، و کردار نیک برسر این مردم چه آمده، که آنها آنچنان از یکدیگر بیگانه و فراری شده اند؟. این خصوصیات و صفات انسانی بخش بزرگ و قابل ستایشی از فرهنگ ما را تشکیل می داد، که به آسانی از میان رفت و ناپدید گردید.

به راستی چه بر سر انسانیت و نوع دوستی در ایران آمده که مردم ، همانطور که در فرتور می بینید، اینگونه نسبت به وضعیت زندگانی یکدیگر بی تفاوتند و هر کس فقط سنگ خویش را به سینه می زند؟ دیگر کمک کردن به نیازمندان و دست بینوایان را گرفتن را تنها در کتاب های قصه می توان یافت.!
مردم مهربان و خوش قلب ایران، نه تنها نسبت به یکدیگر محبت و دوستی داشتند، همدیگر را به خوبی تحمل می کردند، و به یاری یکدیگر می شتافتند، بلکه بالاتر از همه، با دشمنان سرزمین و هم نوعان خود نیز با دوستی و مهربانی رفتار می کردند. تا آن جا که دشمنان و یورش کنندگان کشورمان، پس از زمان کوتاهی ماندن و اقامت در این کشور، ایرانی می شدند، و آداب و رسوم کشورمان را می پذیرفتند.
اسکندر مقدونی، پس از فتح ایران، خود و سپاهانش را با آداب و رسوم ایرانی آشنا کرد، خود پوشش شاهان ایرانی بر تن نمود، ۱۰ هزار سرداران و سربازانش را در یک روز با دختران ایرانی ازدواج کردند، و خود با رکسانا دختر داریوش سوم ازدواج نمود. ترکان ماوراء نهر پس از ورود به منطقه خراسان، و دیگر نقاط ایران، پس از اندکی ایرانی شدند، و با رسیدن به قدرت و سلطنت، به اشاعه و گسترش زبان و فرهنگ ایران پرداختند، و برای این آب و خاک فداکاری های زیادی نمودند.
لشکر خونخوار چنگیز نیز پس از کشتار زیادی، در فرهنگ و آیین ایرانی ذوب شدند، و برای آزادی و تمامیت ایران شمشیر به دست گرفتند و جنگیدند. تنها گروهی که کمتر با فرهنگ سراپادوستی و میهمان نوازی ایرانیان آشنا شدند، و بدان خو گرفتند، تازیان بودند که عمموماً با نخوت و خودبزرگ بینی که آمیزش قبیله ای و دینی آنان بود، با آن که از امکانات این کشور هرلحظه بهره می بردند، ولی بدبختانه از هیچ دشمنی و کینه توزی علیه مردم این کشور کوتاهی نکردند.
حقیقت آنست که اسلام دین سلطه جو و تفرقه انگیز است. با ورود آن به ایران، سال به سال، و روز به روز، مردم نسبت بیکدیگر بیشتر بیگانه شدند، و کمتر به هم برای یاری و دوستی نزدیک شدند. نماز جماعت، نماز جمعه، روضه خوانی، و دستورات دیگر دینی، تنها توانسته است عده کمی که به اصطلاح مؤمن کامل و دبش مذهبی اند، به گرد هم آورد. آنهم به دلیل ترس از خدا، جزا، و یا پاداش روز قیامت، بوده است، نه از روی انسانیت و نوعدوستی. وگرنه قلب ها به هم نزدیک نشده، و این دوستی ها هم منحصراً با کسانی است که صد در صد با آنان هم عقیده اند. وگرنه این دین یکه تاز و سلطه گر، هیچگونه مسلک و دین دیگری را تحمل نمی کند و بی درنگ شمشیر انتقام خود را برکشیده، به جان همگان می افتد.
از روزی که رژیم اسلامی بر کشورمان سایه افکند، روشنایی و سپیدی جای خود را به سیاهی و تاریکی داد. خنده، شادی، جشن، سرور، گردهم آیی، و مجالس سخنرانی ، شعر خوانی، همه و همه جای خود را به تکروی، عزاداری، سیاه پوشی، و نکبت سوگواری برای گدایان عرب و متجاوزین به این کشور داد. مردم رفته رفته نسبت بیکدیگر بیگانه، بدبین، و حتی سنگدل و قسی القلب شدند. خودخواهی، و خود بینی بر عموم مستولی گشت، و معنویت و گذشت از جامعه رخت بر بست.
به جای ایجاد و ساختن تئاتر و نمایش خانه، سینما، سالن های شادی و سخنرانی، ایجاد کتابخانه عمومی در هر گوشه و هر محله شهر و ده، ساختن مدرسه های گوناگون با سطح آموزش و امکانات بسیار بالا و درمانگاهها، سالن و جایگاههای ورزشی، سالن های آموزش برای دانستنی ها، معلومات پزشکی و بهداشتی، آموزش تغذیه سالم، رسیدگی به بهداشت عمومی، به ویژه توالت های سالم و بهداشتی در سراسر کشور متناسب با توجه به بهداشت کشورهای پیشرفته و پاسخ گوی جمعیت کثیر ۷۵-۹۰ میلیونی ایران، در در هر محل، در بین راهها و حتی دهات کوچک، و ارج نهادن به مقام و منزلت آموزگار، در هر گوشه و کنار کشور به ساختن هزاران مسجد و امامزاده ناشناس و دروغین پرداخته شد.

فرتور جمع شدن و دخیل بستن ملت خردباخته به ضریح یک امامزاده سیار را نشان می دهد. به راستی آیا شما به عنوان یک ایرانی از دیدن این فرتور و این هم میهنان عقب افتاده احساس شرمندگی نمی کنید؟ این است فرجام ملتی که فرهنگ غنی و اصیل خود را رها کرده و دنباله رو پا برهنگان عرب گشته است.
بدیهی است خوانندگان ما به خوبی می دانند که هرامامزاده یک صندوق پس انداز و درآمدی است برای آخوندها که ملت خردباخته بی فرهنگ از زندگی خود می کاهند و پول در آن می ریزند. وگرنه آخوند آنچنان سنگدل و بی رحم است که تنها به خود می اندیشد و در مرگ نزدیکان خود نیز ناراحت نیست.
خوانندگان ما اگر دقت کرده و شنیده باشند، یک مسلمان همه کارها، حتی آدم کشی، آزار و ظلم به دیگران، شکنجه و تجاوز در زندان ها را برای رضای الله انجام می دهد. چنانکه یک شکنجه گر وضو می گیرد و آنگاه سبعانه مانند یک حیوان به جان قربانیان بی گناه خود می افتد. پس معلوم می شود که این الله است که بندگان خود را به هرکار زشت و غیر انسانی وادار می کند. برای چنین مسلمانی، خواسته و یا نارضایتی دیگران و زجر شکنجه آنان مهم و مطرح نیست، بلکه آنچه مهم است، رضایت الله است و بس.
نتیجه ۳۲ سال ظلم و ستم و غارتگری رژیم اسلامی، بی تفاوتی و سنگدلی یک ملت نسبت به همدیگر می باشد. تا آن جا که در پیاده روها، چند مرد گردن کلفت دست به دست یکدیگر به هیچ پیر از کار افتاده، کودک و یا پیر زن ناتوان رحم نمی کنند، و با شانه زدن و عقب راندن آنها، راه خود را باز می کنند. در رانندگی نیز به جای آن که به هم راه دهند و برای دیگران راه بز کنند، بازهم با وحشیگری، بدون کمترین انصاف و منش انسانی، یکدیگر را در تنگنا قرار داده، و پیشی می گیرند. جلو راندن، جلو زدن، و عقب راندن دیگران، در همه زمینه های فرهنگ رنگ باخته و شکست خورده مردم دیده می شود.

فرتور نمونه ای از رانندگی های دیوانه وار ایرانیان را نشان می دهد؛ هر کس به هر راهی که بخواهد و بدون توجه به دیگران می رود و همه آماده دعوا و فحش و دشنام دادن به یکدیگر می باشند. دیدن جنازه های ایرانیان بینوا در هر گوشه از کشور که بر اثر تصادف تکه و پاره شده اند به امری عادی و اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. همه روزه چندین خانواده ایرانی به خاطر از دست دادن عزیزانشان در تصادفات جاده ای داغدار می شوند، به راستی برای پایان دادن بدین فقر عمیق فرهنگی چه باید کرد؟
در روزهای نوروز که گروه زیادی برای دیدار از آرامگاههای سخنوران و چکامه سرایان عزیز و گرامی میهنمان؛ سعدی و حافظ به شیراز آمده بودند و چادر می زدند، همگی دچار باران و سرمای شدید شدند. با آن که مردم شیراز به میهمان نوازی مشهورند، ولی کمتر دیده شد که خانواده ای به فریاد این غریبان دچار سرما و باران رسیده، و آنان را سرپناه و منزل دهد. بدیهی است مشکلات مالی که از سوی رژیم بر مردم وارد شده، دامنگیر همه است، و هرگونه گذشت و فداکاری را از مردم گرفته است.
در سال ۵۷ نسل پیر و بازنشسته کنونی اشتباه بزرگی کرد و ندانسته و بی مطالعه بدون آن که در شناسایی آخوند دقتی کرده باشد، مملکت را به دست این ویران گران بی ایمان و ضد آیین و فرهنگ ایرانی سپرد. پیامد و نتیجه این اشتباه بزرگ دست کم صد سال عقب رفتن و بازماندن از پیشرفت های معنوی، علمی، و انسانی جهانی است. نسل جوان سوخته و قربانی شده کنونی که در زجر و بدبختی، در فقر و بیچارگی، در بی برنامگی و بی هدفی به سر می برد و در چنگال خرافات و مزخرفات زهرآگین که هرآن از زمین و هوا گوش و چشم و مغز او را آلوده و پر می کند، گرفتار است. این نسل پدران و مادران خود را نفرین می کند که دچار چنین اشتباه فاحش شدند.
باید انتظار داشت که نسل های آینده نیز به جوانان، نسل کنونی که خود را اسیر موهومات، خرافات، و وقت گذرانی کرده، و به جای ضربه زدن به این رژیم نابکار ضد ایرانی، به قلیان و مواد مخدر پناه برده است، نفرین کنند و اعمال کنونی جوانان ایران را مورد سرزنش و نکوهش قرار دهند. هم میهن گرامی و ارجمندم، آیا شما با ما هم عقیده نیستید؟. آیا شما طور دیگری فکر می کنید؟.