آیت الله صافی گلپایگانی، پس از انتشار ترانه تازه شاهین نجفی به نام “آی نفی”، وی را مرتد و مهدور الدم شمارده و فتوای قتل وی را صادر نموده است. آنچه که از فرتور موجود از فتوا بر می آید این است که فتوای یاد شده، چند هفته پیش از انتشار ترانه “آی نقی” صادر شده ولی توسط سایت های حکومتی در سطح وسیعی و پس از انتشار ترانه، پخش شده است.
تاریخ فتوا، این حقیقت که اسلام و نمایندگانش بر روی زمین، خونخوار هستند و همواره مخالفین خود و منتقدان اعتقادات شان را کشته و از سر راه برداشته اند را عوض نمی کند؛ امروز و در قرن بیست و یکم و عصر ارتباطات و علم و تکنولوژی، هنوز مسلمانان راهی بهتر و درست تر از “کشتن” و “ترور” کردن را برای پاسخگویی به مخالفان شان نیافته اند و ایشان خواهان مرگ هر انسانی که به عقاید موهوم شان توهین کند، می باشند.
اسلام عزیز سراسر ترور و جنایت بوده و تاریخ گواهی بر خونخواری و بربریت اسلام و مسلمانان است؛ برای مثال چندین ماه پیش، یک پزشک و نویسنده روشنفکر و خداناباور، به نام “رافق تفی” در کشور جعلی آذربایجان و به فتوای آخوند فاضل لنکرانی و به دست مُشتی شیعه مرتضی علی، به جُرم نگاشتن و انتقاد از اسلام، با ضربات چاقو تکه و پاره شد و فرجامی شوم و هولناک برای آن مرد فرهیخته و بی آزار رقم خورد.
این همان اسلام ناب محمدی است که نگارنده در بسیاری از نگاشته هایش از آن سخن گفته است، اسلام هیچ شکل و نوع دیگری ندارد، در تمام طول تاریخ، اسلام یک مدل و یک چهره داشته است و آن هم همین اسلام کشتارگر و خونخوار و جنایتکار و ضد انسانی است.
اسلام سرتاسر عیب و مشکل و زشتی است و همین واقعیت سبب شده که آخوندها اجازه انتقاد و بررسی دقیق اسلام را به هیچ کس ندهند و هر آنکس که پرسشی منطقی و عقلانی دارد را “ملحد و کافر” خوانده و سر به نیست نمایند. اگر اسلام را محدود نکرده و به گردن یابوی رَم کرده آن افسار نزنیم، باز هم شاهد چنین جنایاتی خواهیم بود،
فرمان قتل ملحدین را الله مدینه در قرآن داده و فتوای قتل “رافق تقی” را یک آخوند مسلمان شیعه صادر کرده و “رافق تقی” به دست گروهی از مسلمانان کشته شد؛ آیا کسی می تواند مغلطه ای تازه ساخته و ادعا کند که آن ها که چنین کاری را کردند، مسلمان واقعی نبودند؟ آیا هیچ مسلمانی می تواند بگوید که باید به عقاید او احترام گذاشته شود؟
آیا عقاید و باورهای یک مسلمان با وجود این همه جنایت و کشتار و ترور انسان های بیگناه شایسته احترام هستند؟ آیا مسلمانانی که طبق دستورات دینی شان دست به چنین جنایاتی می زنند، لایق دموکراسی و آزادی هستند؟ پاسخ تمامی پرسش ها، یک “خیر” به بزرگی تمام جنایاتی است که اسلام در طی قرن ها به بار آورده است.
چرا مسلمانان ایران انتظار دارند که همگان به عقاید سخیف ایشان احترام بگذارند؟ آیا زمانی که معتقدین به اسلام ناب محمدی در خیابان بانوان ایرانی را به دلیل نوع پوشش شان کتک زده، به ایشان توهین کرده و بازداشت شان می نمایند، به باورهای زنان و دختران ایرانی در راستای نوع و چگونگی پوشش شان احترام می گذارند؟
آیا در ماه عذاب آور رمضان و زمانی که باورمندان به اسلام، یک جوان ایرانی را در حال خوردن و یا نوشیدن چیزی می یابند و وی را با مشت و لگد راهی زندان نموده و بعد شلاق می زنند، در حال احترام گذاشتن به عقاید جوانان ایرانی و پیش پا افتاده ترین حقوق انسانی ایشان مبنی بر خوردن و آشامیدن، می باشند؟
آیا هنگامی که شیعیان خردباخته مرتضی علی در ماه ننگین محرم، ده شبانه روز بر سر و سینه زده و دسته های عزاداری راه انداخته و کارناوال های مسخره شان را روانه هر کوی و برزنی می کنند و عده بسیاری را با سر و صدای گوش خراش شان، آزار می دهند؛ در حال احترام گذاشتنن به عقاید کسانی هستند که نمی خواهند به روضه حسین ابن علی گوش دهند؟
زمانی که مسلمانان ایران، حقوق انسانی و شهروندی سایر ایرانیان را به خاطر محافظت از باورها و اعتقادات سخیف شان زیر پا لِه کرده و آن مردمان بی دفاع را اقلیت خوانده و به ایشان بی احترامی می نمایند، چگونه می توانند از نسل معترض جوان انتظار احترام به عقاید عقب افتاده و سراسر دروغ و خرافات خویش را داشته باشند؟
فضول محله، فتوای تازه صادر شده بر علیه شاهین نجفی و هر فتوا و دستور دیگری که فرمان به کشتن و از بین بردن انسانی بی گناه دهد را محکوم کرده و از آخوندی که این فتوا را صادر نموده و مسلمانان خردباخته ای که با آن ملای فرومایه موافقند و کمپین های شرم آوری برای قتل آن هنرمند مردمی تشکیل داده اند، عمیقن متنفر است و آنان را شایسته زندگی در یک جامعه انسانی نمی داند.