دوستان این سخن من در راستای دفاع از حرکت شاهین نجفی نیست و تنها یک نقد بر روش برخورد ایرانیان با موضوع یاد شده در این روزهاست. همه دوستان مسلمان شیعه ۱۲ امامی من؛ بیاییم برای یک لحظه هم که شده از دریچه ی “او ” به این مساله نگاه کنیم.
اگر واقعن وجدان داشته باشید این متن را تا اخر می خوانید و سپس در رابطه با نوع برخوردتان با شاهین نجفی قضاوت می کنید و در صورت درک این مقاله، از توهین و دشنام های زننده تان، شرمنده خواهید شد. ( “او” در اینجا شاهین نیست بلکه هر کسی است که شما گمان می کنید سخنانش توهین به عقاید شماست.) جای این “او”، نگارنده یکی یکی شخصیت های متفاوتی را قرار داده است.
۱- او یِ مسیحی: شما (مسلمانان و شیعیان) او را اهل دین می دانید ولی در عمل بخاطر باور دینی خود او را شهروند درجه دو می شناسید؛ بزرگان دین اسلام و خیلی از قدیمی ها آنها را نجس می دانند و برای مثال اگر یک ارمنی غذا بپزد، آن غذا حلال نیست و … فکر نمی کنید باور شما در عمل توهین به آن مسیحی است و شما این باور خود را برای خودتان نگاه نداشته اید؟
۲- او یِ یهودی: حال و روز یک یهودی، از مسیحی نیز بدتر است؛ شما او را جاسوس اسرائیل می خوانید و او حتی جرأت ندارد تا در کوی و برزن “ایرانیان مسلمان” با عرقچین سیاهش قدم بردارد. روزهای شنبه بر در مغازه ی آنها ادرار می کنید فقط بخاطر اینکه در مذهب تان گفته شده که یک پیرزن از تبار او ممکن است آخرین امام معصوم تان را پس از ظهور بکشد. شما به شدت از آن مردمان بی دفاع نفرت دارید و در عین حال خواستارید تا به عقاید شما احترام بگذارند.
۳- او یِ بهایی: یک بهایی بینوا حالش از همه زارتر است؛ از تحصیل و کار محرومش کرده اید، آنها را می کشید، اموالشان را حلال می دانید و به بزرگان دینشان فحش می دهید و باز هم در کمال پُر رویی آنان را مجبور به احترام گذاشتن به عقاید تان می کنید.
او یِ سنی: یک فرد سنی مذهب، با این که هم کیش شماست و تنها چند تفاوت مذهبی دارید، اما شما به خلفای آنها فحش و ناسزا میگویید و آنها را حرامزاده میخوانید؛ حتی اجازه ساختن یکی مسجد به آنها نمی دهید و در جامعه تان در زمره شهروندان درجه چندم شمارده می شوند.
او یِ درویش: یک درویش حتی مثل شما شیعه ۱۲ امامی است و تنها دید عرفانی دارد اما شما او را در کوی و برزن مسخره میکنید و سبیلش را حرام میدانید و هرجا بیابیدش، سبیلش را از ته میزنید. حسینیه و خانقاه آنها را روی سرشان خراب میکنید و به آنها نسبت و تهمت میزنید و ایشان را به غلط علی الهی نامیده و درنتیجه حربی و کافر میشناسید و در نهایت زندانی شان کرده و اموالشان را به سرقت می برید.
او یِ بی خدا: یک خداناباور و یا شکاک که حکمش را خودش با زبان خود نوشته و امضا کرده و خونش از دید شما و علمای دینی تان مباح است؛ چرا؟ چون رفته تحقیق کرده و خدای خیالی تان را قبول ندارد.
اینها همه نمونه هایی از عقایدی بودند که برای باورمندان بدان ها محترم می باشد اما شما به آنها هیچ احترامی نمی گذارید؛ اگر هم میگذارید باز کافی نیست چرا که باید به گونه ای از حقوق انسانی و شهورندی آنان دفاع میکردید که در کشور آنان و شما، کسی به حقوق آنها تجاوز نکند؛ اگر در مقابل دیگر اندیشان انسان وار برخورد می کردید، آنگاه اگر حق داشتید که از توهین به اعتقادات تان ناراحت شده و اعتراض کنید.
به دیده من کم دانش و کم بینش, تنها چیزی که کرامت دارد باور افراد نیست چرا که فراوانی باورمندان یک آیین نشان از درستی آن نیست و گرنه گاو پرستان هندی با حدود یک میلیارد جمعیت باورمند, از باور تو یِ شیعه ۱۲ امامی با کمتر از ۱۵۰ میلیون جمعیت (تازه از دین برگشته هایمان را هم حساب کردیم) بیشتر است. یا در نظر بگیرید ۹۰% مسلمانان سنی هستند و باورهای شما شیعیان توهینی به باورهای آنهاست.
تنها چیزی که کرامت دارد انسانیت انسان است نه باورهای آنها؛ با دشنام و حکم قتل و فتوای ارتداد صادر کردن، شما در حال زیر پای گذاشتن و لِه کردن کرامت انسانی می باشید. فراموش نکنید تا زمانی که برای باور دیگران هیچ احترامی قائل نیستید، انتظار داشتن به احترام به باورتان یک خودخواهی کوته فکرانه بیش نیست و از منظر منطقی تنها یک مغلطه ی پیش پا افتاده است.
پ.ن: ” این مقاله به دست یکی از همراهان فضول محله به نام “اهورا” نوشته شده است.”