به راستی لجن و کثافت از سر و روی ما می بارد. ما ایرانیان کمترین لیاقت حتی زنده ماندن هم نداریم. اگر تازی آمد و ۱۴ سده برما سوار شد و بر ما لجن کشید، تاریخمان را به بازی گرفت، آیین و فرهنگمان را مسخ کرد و آن را به دست فراموشی سپرد،
و اگر یک گله آخوند تازی ضد انسان و ضد فرهنگ ایرانی، دخترانمان را کشتی، کشتی به کشورهای عرب نشین می برند و تسلیم شیخ نشینان می کنند و یا جوانانمان را به اعتیاد کشانده و می کشند و یا هر روز و هرساعت آنان را در گوشه و کنار کشور حلق آویز می کنند، همین ها لیاقت و حقمان است. ما شایستگی بیشتر نداشته و نداریم. سزای ما به نوکری درآمدن و زیر دست وپای یک گله آخوند ضد انسان و ضد فرهنگ ایرانی نما له شدن است.
اگر مغول، تیمور، و ترکان آنسوی دریا آمدند از کشته پشته ساختند، کشوری با چند هزار سال سابقه مدنیت سوزاندند و خاکستر کردند، و قرنها بر ما حکم رانی کردند، تنها دلیل آن همین بی لیاقتی ما است که بیش از آن سزاوار آزاد بودن و آزاد زیستن را نداشته ایم.
به گواه تاریخ، سرزمین ما ایران در دوران هخامنشی، در صدر کشورهای متمدن جهان آن روز بود. گرچه یورش خانمان بر انداز اسکندر و کشتار بیرحمانه او توانست این سرزمین را برای مدت۶۰-۸۰ سال از پیشرفت و سازندگی باز دارد، ولیکن اشکانیان، فرزندان رشید ایرانی از خطه خراسان ایرانی، البته نه از خراسان رضوی، توانستند جانشینان اسکندر را از ایران بیرون رانده، و آب هل رفته را به جوی باز گردانند.
بدبختانه، نیاکان بعدی ما یعنی فرزندان دودمان ساسانی آنچنان اراده و پشتکار نداشتند تا همانگونه که مردم اسپانیا شجاعانه و با اتحاد با یکدیگر، تازیان را به درون آب های دریا پس زدند و نابود کردند، از کشورمان بیرون رانند. حال، اگر نیاکان ناتوان و نافرجام ما با یکدیگر اتحاد و همبستگی نداشتند بتوانند تازی دشمن خطرناک را این سرزمین بیرون رانند، نتیجه این که خانه و کاشانه امان بی دفاع و قلمرو افراد ضد ایرانی و بی تفاوت به سرنوشت این سرزمین شد.
آیا برای تک تک ما ایرانیان موجب شرمساری و سرشکستگی نیست که اکنون از چند هفته پیش تا کنون تنها بحث و گفتگویی که در هرمحفل و هر مجلس می شود به جای بررسی مشکلات زندگی مردم و کارهای سازندگی، همه افکار وگفتار چند گله آخوند جنایتکار، با بیشرمی و گستاخی، برگزاری مراسم سوگواری برای عربی متجاوز به فرهنگمان به نام هادی باشد؟!. آیا نوشته رسانه های ایرانی چون همشهری ۴ خرداد ۱۳۹۱ و روزنامه های دیگر که از سوگواری همه کشور برای مرگ گدای سامره، یعنی امام هادی می دهند، توهین به ایران و هر ایرانی و تف سربالایی نیست که به صورت خودمان بر میگردد؟!.
آیا شما جوان ایرانی می توانی این خفت و خواری را تحمل کنی که نقل همه محافل سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی کشورمان بزرگداشت هادی (ع) گدای تازی باشد که حاکم وقت به دلیل مزدوری و مفتخوری و دخالت این گدای تازی در سیاست، او را تا پایان عمر نکبت بارش زندانی کرد تا جامعه آنروز از شر او در امان بماند. همین کاری که می بایست شاه در مورد خمینی می کرد، ولی بدبختانه ضعف و سستی حکومتش، او را از این وظیفه ملی و میهنی بازداشت.
آیا ما ایرانیان، لیاقت سرداران و سلحشورانی بزرگ چون یعقوب لیث، آریو برزن و خواهرش یوتاب، بابک خرم دین، ابومسلم خراسانی، ستارخان، باقرخان، سردار اسعد بختیاری، یپرم خان ارمنی، شاهپوربختیار،، فروغ فرخ زاد، فریدون فرخ زاد، و صدها ابر انسان دیگر را داشته ایم که آنچنان صمیمانه و شجاعانه در برابر ظلم و ستم و بیگانگان ایستادند، مبارزه کردند، و یا جان دادند؟.
مردم آیرلند شمالی چند دهه با پلیس انگیس جنگیدند، کشته و زخمی دادند تا سرانجام توانستند هدف های سیاسی خود را به کرسی نشانند. حال، باید از خودمان بپرسیم: کجا رفت آن شیر بیشه و یل مازندران؟. چه بر سر سر دار جنگجوی بختیاری آمد؟. شیز زنان و ابر مردان آذربایجانی که حماسه ها آفریدند و مشروطیت را ساختند حال کجا هستند؟
قهرمانان خراسان، خطه دلاوران ایران، و پایمردان بلوچستان به کجا خزیدند؟. دلاوران کرد، فرزندان راستین ایران در چه حالند؟!. آیا همه اینها به باد رفتند؟ آیا اینان هنوز هم وجود دارند تا در دفاع از حیثیت، فرهنگ، آیین، و تاریخ به غارت رفته و پایمال شده کشورمان خواب خوش را بر آخوند حرام کنند؟!. یا آن که مانند مزدوران و ستایشگران، ذوب شده در ولایت وقیح، همگی خفتگانند؟!. ما که چنین برداشتی نداریم، شما چه طور؟!