هم میهن، رژیم بشاراسد در حال ریزش است و مرگ آخوند هم بزودی فرا می رسد ۱۰

رژیم مرگبار بشار اسد که زیر چتر حمایت و پشتیبانی جنایتکاران ایران، حزب محافظه کار انگلیس، روسیه دشمن آزادی و دموکراسی، و چین سوداگر مال اندیش تا کنون به چپاول، و غارت سرمایه های ملی و کشتار مردم بیگناه سوریه (۱) پرداخته است، هم اکنون در بستر مرگ، و لحظات آخر عمر کثیف خود را به پایان می رساند. آن چنان که کارشناسان پیش بینی می کنند، پایان تابستان جاری، پایان عمر نکبت بار بشار اسد هم جنایتکار و همکارخامنه ای است.

روزنامه های ۲۹ مه ۲۰۱۲ انگلیس از یک اقدام بین المللی و همبستگی دولت های غرب در کمک و همراهی به سرنگونی رژیم سوریه گزارش می دهند. بنا بر این نوشتارها، دولت انگلیس به دنبال بیرون راندن دیپلمات های سوریه ای از آمریکا، استرالیا، آلمان،ایتالیا، و اسپانیا، و  سفیر سوریه از فرانسه، به ناچار امروز دستور به بیرون راندن کاردار و دو تن دیگر از دیپلمات آن کشور داد. باید توجه داشت که دولت ،به ویژه ثروتمندان محافظه کار انگلیس تا کنون بزرگترین درآمد و سودجویی را از کشور سوریه داشته اند، و در حقیقت سقوط بشار اسد برای آنان فاجعه ای بس بزرگ است.

کاریکاتور توهین آمیز روزنامه ی آمریکایی به ایرانی ها... روزنامه آمریکایی کولومبوس دیسپچ (Columbus Dispatch) در کاریکاتوری، نقشه خاورمیانه را ترسیم کرده است که در آن روی ایران یک درپوش فاضلاب گذاشته اند و کل ایران را در قالب یک مجرای فاضلاب به تصویر کشیده. و اما همچنان سکوت ! آخه با چه جرأتی ؟ هیچکس هم صداش در نمیاد!

کاریکاتور توهین آمیز روزنامه ی آمریکایی به ایرانی ها… روزنامه آمریکایی کولومبوس دیسپچ (Columbus Dispatch) در کاریکاتوری، نقشه خاورمیانه را ترسیم کرده است که در آن روی ایران یک درپوش فاضلاب گذاشته اند و کل ایران را در قالب یک مجرای فاضلاب به تصویر کشیده. و اما همچنان سکوت ! آخه با چه جرأتی ؟ هیچکس هم صداش در نمیاد!

رژیم ایران بنا بر دستورات و فرامین اسلامی، تا کنون با فرستادن گروههایی چند از مزدوران و آدم کشان بسیج، پاسداران، و چاقو کش های بیت رهبری، و همچنین کمک های بیدریغ مالی با خالی کردن خزانه ملت، تهیه و فرستادن کشتی های پر از اسلحه توانسته در کشتار بیش از نه هزارنفر مردم بیگانه سوریه در کنار و با بشار اسد همکاری نزدیک و تنگاتنگ داشته باشد. ولی دلیری و پایداری ملت بزرگ سوریه در برابر اتحاد شوم و شیطانی رژیم کشتارگر بشاراسد، رژیم خودکامه ایران، و دولت سلطه طلب روسیه مانع از آن شد که رستاخیز مردمی و به پا خواستن آزادیخواهان آن کشور بی سرانجام بماند و نیروی جهل و جنایت بر تلاش بیکران مردم پیروز شود.

شاید دلیل های پرارزش و سرنوشت ساز که ما را به جایی نرساند ولی مردم سوریه را به این دستاورد بزرگ نزدیک ساخته از اینگونه باشند:
۱- مردم سوریه در همبستگی و پشتیبانی از یکدیگر مقام اول را دارا هستند. هنگامی که در یک نقطه از سوریه رژیم کشتارگر به سرکوبی مردم پرداخت، مردم دیگر نقاط کشور نیز همزمان به پا خاستند، و در مبارزه و چالش با رژیم باهم همکاری نمودند.

در حالی که در ایران، هرگاه شهری به عنوان نمونه شیراز، و یا استانی چون کردستان در برابر حکومت ایستاد و مردم به ویژه جوانان آن ناحیه جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند، دیگر نقاط کشور ساکت ماندند، و در نتیجه رژیم به آسانی توانست به کمک مزدوران و آدم کشان خود آن رستاخیز منطقه ای را خاموش، و صداها را درگلو خفه سازد. همانگونه که مردم آذربایجان برای خشک شدن دریاچه ارومیه به پاخاستند، ولی مردم دیگر نقاط ایران از جای تکان نخوردند. در مورد خشکیدن دریاچه بختگان فارس، و یا به زیر آب رفتن  آرامگاه کوروش بزرگ، سوای اعتراض مردم محل، دیگرشهرها و استان های کشور در خواب خوش باقی ماندند.

فرتور مادر ایرانی را در حالی که فرزندش را به دوش می کشد، در حال تظاهرات و مخالفت با رژیم نشان می دهد. اگر ایرانیان کمی شجاعت، اتحاد، همبستگی و حمایت خارجی داشتند، اکنون ملایان همه با هم در چاه جمکران پنهان شده بودند. شوم بختانه ایرانیان دست از تظاهرات و شورش کشیدند و به هر ستمی که رژیم بر ایشان روا داشت، عاجزانه تن دادند.

فرتور مادر ایرانی را در حالی که فرزندش را به دوش می کشد، در حال تظاهرات و مخالفت با رژیم نشان می دهد. اگر ایرانیان کمی شجاعت، اتحاد، همبستگی و حمایت خارجی داشتند، اکنون ملایان همه با هم در چاه جمکران پنهان شده بودند. شوم بختانه ایرانیان دست از تظاهرات و شورش کشیدند و به هر ستمی که رژیم بر ایشان روا داشت، عاجزانه تن دادند.

۲- شمار مزدوران و خیانت کاران به مردم و کشور در سوریه به مراتب از ایران کمتر است. غیرت و حمیت سوریه ای ها بدانان اجازه نمی دهد مانند ایرانی نماها آنچنان خائن و دشمن آب و خاک خود باشند. خائن و مزدورانی که بنا به یادواره معروف فارسی؛« برای یک دستمال تیمچه ای را به آتش می کشند». از این روی، در ایران همه گونه مزدور و خیانت کار وجود دارند که با رژیم به طور خواسته ویا نا خواسته در همکاری اند. نمونه خواسته آنان در بیرون کشور، مزدوران گرداگرد کاخ سپید واشنگتن چون تریتا پارسی، و هوشنگ امیر احمدی، و درون کشور چاقو کشان بیت رهبری، بسیجی های آدم کش و هرزه، شماری از بازاری ها، ضعیفه ها وخاله زنک های ذوب شده در ولایت فقیه، مأموران دولتی رژیم، و مانند آنند.

وانگهی عده ای ورشکسته سیاسی که نتوانستنه اند در رژیم کنونی کاملاً کامیاب و سیراب شوند نیز به دنبال رژیمی مشابه رژیم کنونی، ولی با افرادی دیگر می باشند. نمونه اینان، کدیور، بنی صدر، اکبر گنجی، عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم حاج دباغ، و در نهایت موسوی و همکارانش می باشند. هرکدام از این ایرانی نماها، در تخریب و ویرانی رستاخیز مردمی و خواست ملی جوانان، نقش بزرگی داشته اند.

۳- مردم سوریه در زیر سلطه و طلسم خرافات دینی مانند گروهی از خردباختگان مکتب آخوند در ایران گرفتار نیستند. به گفته دیگر رژیمی چون رژیم قبر پرست، و مرده پرست، میمون پرست، و شیاد و کلاهبرداری چون آخوند سوای کشور ماتمزده ما در جای دیگری از جهان دیده نمی شود.

۴- کشورهای عربی که همواره در این سه دهه گذشته تا کنون از رژیم تروریستی ایران ضربه خورده اند، نتوانستند و یا نخواستند تا نسبت به تنها رژیم ایران کینه توزی و دشمنی داشته باشند. چنانکه آنان تیر خود را به سوی مردم ایران پرتاب کرده، و تلافی آن را بر سر ملت دربندمان در می آورند. اما، همین کشورهای عربی، پشتیبان مردم سوریه بوده، و تاکنون رژیم بعثی سوریه را تحت فشار گذاشته اند و با آن در چالشند.

از آن چه گفته شد دلیری، بردباری، و پشتکار ملت سوریه در خور تحسین و ستایش است. ملتی که بی پروا، مدام، با همکاری و دلبستگی بایکدیگر با اهدای خون خود صحنه را خالی نکردند، و بی امان مزدوران حکومتی را در سرتاسر سوریه تحت فشار و منگنه قرار دادند. در ضمن فرصت طلبان و مزدورانی زیادی هم در میان آنان نبود که برروی رستاخیز مردمی سرپوش گذارده، ملتی را به لب چاه ببرند و تشنه باز گردانند. در نتیجه سرانجام همه کمک های جنایت بار رژیم ایران و انگلیس تا کنون نقش بر آب مانده، و جهان در انتظار سقوط چند ماه آینده این درنده خوی خودکامه خواهد بود.

تا زمانی که ما نتوانیم به یک اتحاد و همبستگی ملی برسیم و همگان زنجیروار بایکدیگر گره بخوریم، ۱۴۰۰ سال که زیر سلطه تازی بوده ایم هیچ، این بارکشی و نوکری نسل تازی می تواند چند سده دیگر نیز همچنان ادامه داشته باشد.

(۱)-   http://www.iranianuk.com/page.php5?id=20120529074748002

هنگامی که مملکتی به لجن آخوند آلوده شود، کاریکاتوریست ها هم به هیکل ما کثافت می زنند.

در این ویدیو جسم های بی جان ده ها نفر از مردمان شجاع و دلاور سوریه که به دست مزدوران بشار اسد، قصابی شده اند را مشاهده می کنید. به راستی این حقوق بشر پر ادعای غربی کجاست؟
  • Fredyazdani

    Can you tell me what date the culombus dispatch printed this article I am trying to write then a letter complaning about this article.regards farzad

  • نسل سوخته

    اقای ارژنگ بخاطر این مقاله ممنون.
    اما متاسفانه سایت خوب شما مدتیست به مکانی برای فحاشی تبدیل شده و فکر نمیکنم کسی حتی مقالات شمارا بخواند لطفا فکری بکنید واقعا حیف است.
    این کاریکاتورهم حسابی من رو به ریخت.

    • Mani 13

      هم نسل عزیزم،
      با درود، من نیز متاسفم که این سایتِ روشنگر جائی برای فحاشی گشته است.
      هم شما و هم هر کاربر خردگرای دیگر می تواند که به راحتی کامنت ها را پیگیری و سپس قضاوت کند که ما شوربختانه با مشتی مزدورِِِ بیسواد و بددهن طرف هستیم. من به شخصه وقتی به یکی از ان اراذل جواب می دهم، اینکار را با علاقه نمی کنم.
       ولی چون این آشغال های اسلامی و اربابان ادمخوارشان همواره ما را بچه سوسول نام نهاده اند، وظیفه خود میدانم که پاسخِ مناسبی به انها بدهم، با این امید که قدری روح ناپاکشان تنزل کند.
      سردبیر ِ محترم و نویسندگان خوب و عزیزِِ این اگاهی رسانِ انترنتی نیز همیشه از جانب اوباشان حکومتی مورد اهانت قرار میگیرند که این خود به تنهائی نشانهِ سوختنِ قسمتی ار تنِ ناشریفِ سردمدارانِ حکومتِ جهل و جنایتِ مذهبی است. 
      با مهر، مانی

      • نسل سوخته

        درود بر شما مانی عزیز

      • ensan

        shoma ha  i   ke  migid  in site  ja y e  fahashi  sod e  millyonna  nafaro  dar  iran  mikoshand  be  nam  e  kassi  fe  eslam in jah  ham  hagigat ro  goftan   mishe   fahashi??? 

  • Sahameddinghiassi

    مروری
    بر داستان جلال ایکاش بجای اینهمه دینهای رنګارنګ پیامبر عشقی میآمد و به مردم درس
    عشق می آموخت؟

     

    دلم
    میخواست من هم مثل بسیاری دیګر بی تفاوت بودم و کاری بکار نداشتم و با یک بمن چه جانانه
    و یا اینکه این مشګل من نیست ولم کن مساله را کنار میزدم ولی برایم مشګل است که ناراحتی
    ها مشګل ها و بی انصافی ها را ببینم و سکوت کنم همانطوریکه سیستم بین المللی مارا به
    این راه می کشاند. ده ها تن از دانشجویان و یا شاګردان من خودکشی کرده اند که از میان
    آنان بسیاری نیز تحصیکرده و دارای مدرک دکتری از بهترین دانشګاه ها بودند چرا؟ همه
    شما میدانید که دو فرزند شاه ایران نیز خودکشی کردند در حالیکه هر دو زیبا و درس خوان
    با سواد و موفق در تحصیل هم بودند چرا؟ بی تفاوتی ظلم ستم جامعه دیګران و سیستم غدار؟
    باز همه شنیده اید که ګروهی حتی در آمریک هم بنام ۹۹ در صدیها راه افتاده و حق خود
    را طلب میکنند؟ فساد دزدی رشوه خواری بی انصافی سو استفاده از دوستی ها اعتمادها و
    جو بیمار ګونه دادګاه ها دادګستریها قاضی ها و بازپرسهای بی تفاوت رسیدګی ها طولانی
    به پرونده ها و یا سو استفاده از دینهای خدایی که ګروهی را به ثروت مقام و شهرت و محبوبیت
    میرساند و ګروهی هم نان خشګ تنهای خود را از کف میدهند؟ ګروهی شهید کشته سرګشته آواره
    میګردند و دیګرانی در بهترین موقعیت ها قرار میګیرند؟ شاید هم مردم مجبورند که سرهم
    کلاه بګذارند و دیګران را فدای زن بچه یا شوهر بچه خود کنند تا بتوانند زندګی مثلا
    بهتری داشته باشند؟ تعصبهای خشګ ناشی از جهل یا تعصبهای الکی تجارتی همه و همه چیر
    را وسیله ای برای تنازع بقای شخص کرده است. مثلا به هم میهنان بهایی یا سایر اقلیتهای
    ایران ظلم بسیار شده است. ولی همین بهایی ها که اینقدر از دست دیګران و حکومت می نالند
    خودشان در همین شرایط سخت به کسانی که به آنان اعتماد کرده و محبت داشته اند نهایت
    ظلم ستم و غارت را انجام فرموده اند. متاسفانه جامعه بهایی هم دارای همان تعصب ها است
    و حاضر نیستند که بپذیرند که کسی از دست یک بهایی صدمه هایی بسیار خورده است تنها برای
    اینکه بوی اعتماد کرده بود. زیرا نام خوب و نیک بهاییان ممکن است کسانی را ګول بزند
    و در دام شیادان بهایی بیفتند.

     

    داستان
    جلال به این ترتیب است که وی در خانواده ای دو مذهبه یعنی بهایی و مسلمان بود. مادرش
    بهایی و پدرش مسلمانی سخت سفت و متعصب بود. حالا چرا این مرد مسلمان دو آتشه زن بهایی
    ګرفته بود؟ شاید به امید اینکه اورا به راه راست به تفسیر خودش هدایت کند و شاید هم
    اورا مسلمان نماید؟ مادر جلال هم زن او شده بود به همان امید که اورا بهایی نماید؟
    جلال از هما ن کودکی مشګل دینی را داشته بود. یک روز در سن چهار سالګی به پدرش الله
    ابهی ګفت. زیرا شنیده بود که مادرش و دایی هایش الله ابهی میګویند. او هم هنګامی که
    پدرش را دید با شوق بسویش دوید و با مهربانی و دوستی به پدر خوش آمد الله ابهی ګفت؟
    پدر متعصب هم کشیده ای محکم به ګونه کودک چهار ساله نواخت. که شاید از روی مهر پدری
    میخواست اورا از جهنم و آتش دوزخ نجات دهد. درصورتیکه الله ابهی هم ذکری خوبی از همان
    الله یی است که مسلمانان به آن معتقد هستند. دایی بهایی جلال میخواست که به پدر پرخاش
    کند ولی مادر مظلوم جلال مانع شد. پدر جلال میخواست که اورا یک مسلمان بار بیاورد و
    ساعتها در باره دین و حضرت سیدشهدا با جلال صحبت کرده بود که مسلمانان آدمهایی خوب
    تحصیکرده و مهربان هستند.

     

    روزی
    در مدرسه معلم جلال که یک توده ای بود و مخالف دین بچه ها را طوری تحریک کرده بود که
    وقتی میګوید کثیف ترین بدتری دزدتری فاسد تری انسانها کی ها هستند بچه ها بصورت کر
    بګویند مسلمانها؟ در صورتیکه همه بچه مسلمان بودند. هنګامیکه آقای وقار ګفت که بدترین
    احمق ترین بیسواد ترین و… کی ها هستند همه بچه های کلاس سوم دبستان بصورت کر فریاد
    زدند مسلمانان؟ تنها جلال بود که با معلوماتی که پدر بوی سپرده بود ګفت توده ای ها؟
    اینجا بود که جلال کشیده ای محکم از دست معلم خورد. و بعض ګلویش را ګرفت.

     

    درحالیکه
    پدر جلال خیلی مواظب بود که جلال در باره بهاییت چیزی نداند و مرتب به او تعلیمات اسلامی
    میداد و با کمک خواهر بزرګش در سن هشت سالګی نماز اسلامی را از بر کرده بود و مجبور
    بود که هر روز آنرا بخواند آنهم حداقل سه بار باز جلال برای بچه های کوچه مسلمان نبود
    و اورا بنام سګ بابی صدا میکردند و مرتب چند نفری به او حمله میکردند و با او دعوا
    میکردند. تقریبا هر روز جلال با سرکله زخمی و خون آلوده به خانه میآمد مادرش در شستن
    به او کمک میکرد واورا به مظلومیت فرا میخواند و میګفت که با بچه های شرور معاشرت نکند.
    در صورتیکه بچه های ولګرد و شرور احتیاجی به اجازه ګرفتن از جلال برای آزار او نبودند.
    و به او حمله میکردند بدون اینکه جلال با آنان رفت آمدی داشته باشد یا معاشرتی کرده
    باشد. آن روزهایی که جلال خسته دعوا کرده خاک آلوده و زخمی خون آلود به خانه برمیګشت
    پدر مسلمان مومن به او میګفت جلال زود باش خودت را تمیز کن وضو بګیر و نمازت را به
    کمرت بزن و خوب بلند بخوان تا قضا نګردد. منظور پدر این بود که جلال به پشت بام رفته
    اذن بګوید و بعد هم نماز را بلند بخواند تا بچه های بهایی که ساکن همان خانه بزرګ بودند
    از شیندن نماز عربی که جلال میخواند لذت ببرند و هدایت بشوند جلال اجازه اینکه روزهای
    جمعه به درس اخلاق کودکان بهایی برود نداشت. جلال دلش پرپر میزد که با دخترخاله ها
    پسردایی ها و پسرخاله هایش به درس اخلاق برود ولی پدر متعصب مومن اجازه نمیداد. نظر
    من ذکر مصیبت نیست بلکه میخواهم شاید بتوانیم که این عقده سرتانی را برداریم تا کودکان
    ما از همان کودکی اینهمه زجر باورهای ګوناګونان را نخورند.

    هنګامیکه
    جلال یک کودک دبیرستانی بود پدرش نیز درګذشت و یک تیتر تازه هم به تیرهای جلال اضافه
    شده بچه پدر مرده؟ علاوه بر دشنامهای جنسی که بچه های مسلمان به او میدادند که مثلا
    …. به کو… کردم ګوجه فرنګی یا ری… به تابوت بلور سګ بابی بچه سګ بابی حالا دیګران
    اورا هم بابا مرده صدا میکردند. جلال مجبور بود مدرسه اش را عوض کند و بیک مدرسه دورتر
    برود. ولی باز سازمان اطلاع رسانی بچه ها خود کار میکرد ویکی از بچه های همسایه او
    هم بهمان مدرسه آمد.

     

    دایی
    مهربان جلال که تحصکرده هم بود در هنګامیکه در تهران بود خیلی به جلال محبت میکرد.
    جلال از لحاظ مادی وضع بسیار خوبی داشت. مادرش کارمند دولت بود و پدرش هم کارمند ارش
    دولت. هر دو حقوق خوبی میګرفتند و چون بچه های مادر جلال قبلا همه به مرض سرما خوردګی
    و ذات ریه مرده بودند این بود که مادر جلال به جلال خیلی میرسید. اورا همراه خود همه
    جا میبرد و دست کلفت و نوکر نمی سپرد زیرا بچه های قبلی وی که به دست کلفت بیسواد سپرده
    بود همه مرده بودند. جلال تنها فرزند آنان بود ولی خاله جلال ده فرزند داشت که همګی
    در شرایطی بسیار بدی زندګی میکردند. در حالیکه جلال بسیار شیک و مرتب بود آنان مرتب
    به او حسودی میکردند. خاله جلال خانه دار بود این بود که تمامی فرزندان خود را حفظ
    کرده بود ولی بچه های مادر جلال که به دست کلفتها سپرده شده بودند از بین رفته بودند.
    هنګامیکه جلال نماز میخواند بچه های بهایی خانواده او اورا مسخره میکردند. و اورا بچه
    آخوند بچه مسلمان بچه سید میخواندند و بدین وسیله حرص و خشم خود را که همراه با حسادتی
    شدید بود به او ابراز میکردند.

     

    جلال
    با همه این مشګل ها توانست که از دانشګاه مدرک مهندسی بګیرد ودر همان دانشګاه هم بعد
    از خدمت ارتشی اش استخدام شود. حالا مشګل ازدواج پیش آمده بود دخترهای بهایی به علت
    اینکه جلال فامیل مسلمان داشت و معلومات امری یا بهایی نداشت با او ازدواج نمیکردند
    و دختران مسلمان هم همین بهانه را داشتند که مادر جلال بهایی است. بالاخره هم یک دختر
    بهایی اخراجی دانشګاه همسر او شد.

     

    جلال
    یک دوست مثلا بسیار صمیمی داشت که از وی کمک میخواست و متاسفانه جلال هم مقداری زیادی
    از سرمایه خودش و دیګران راهم برای کمک به او داد. مرتضی که پول بسیار زیاد ګرفته بود
    حالا برای پس ندادنش بامبول میزد. و به دادګستری موضوع را کشاند و در آنجا هم مرتب
    از بهایی بودن جلال صحبت میکرد و دیګران را برعلیه او تحریک میکرد. او با ارسال اظهار
    نامه ای به دانشګاه که او بهایی است و برای منحرف کردن جوانان معصوم مسلمانان به دانشګاه
    رفته است سبب اخراج او شد. بعد اورا به دادګاههایی دیګر کشاند که او میخواسته دین اورا
    عوض کند. حالا جلال درګیر این بود که او که پدر مسلمان داشته کی اورا بهایی کرده است.
    و جلال بایست کسی که اورا بهایی کرده است را معرفی میکرد. زن بهایی جلال از وحشت اینکه
    پدرش درګیر شود مرتب جلال را در فشار میګذاشت؟

     

    جلال
    مجبور شد که به آمریکا برود این بار فامیل بهایی او در آمریک که جلال برای آنان پول
    فرستاده بود اورا مسلمانی ناراحت معرفی میکردند تا بلکه با منزوی کردن او سرمایه اش
    را غارت کنند. جلال توانست از صفر دوباره شروع کرده و زن بچه هایش را هم به آمریک ببرد.
    حالا این بار پسرجلال بود که مرتب نعره میکشید که چرا به فامیلت اعتماد کردی و قبلا
    آمدن خودت برایشان پول فرستادی؟ جلال که در تهران درآمدی مکفی داشت در اینجا حداقل
    دستمزد را میګرفت و نمی توانست مثل تهران خرج کند. این بود که همسرش از او تلاق ګرفت.

     

    جلال
    که همه سرمایه اش را در تهران به همسرش سپرده بود و او هم به پدرش داده بود. جلال به
    امید اینکه پدر و مادر همسرش بتوانند زندګی آنان را دوباره یکی کنند و همسررا نرم کنند
    با بی مهری آنان مواجهه شد. با او مثل یک جذامی رفتار کرده و اموالش را از بین بردند.

     

    آنچه که باقی مانده بود را جلال همراه خانه اش به پسر
    خاله ای که اکنون با همسرش به او خیلی مهربانی میکردند سپرد و به آمریک برګشت. این
    بار پسرخاله بهایی و همسر بهایی او نیز همان کاری را با او کردند که دوست مسلمان کرد.
    نامه نګاریهای جلال به مرکز های بهایی فایده ای نداشت و تعصب بهاییان شامل حال جلال
    شد

  • Salar

    Dasteton dard nakon ba in maghaleh va seite khobeton,be harfhaye cherto perte in kasaney ke tokhme naomidi meykashand gosh nakonid in vazifeh irani ba khard ast ke ba in rejim jahlo nadanie bejangeh va agr ma nakonim pas key bayad in ashghalharo az in hokomat payen bekeshe!!!

  • Kkeyvan

    با درود بیکران بر شما و همه آزادیخواهان ایران زمین

    من با نظرات شما کاملا موافقم. البته باید اضافه کنم که ملایان حاکم بر ایران با از بین بردن بخش خصوصی  دولتی کردن اقتصاد کشور، ملت ایران را از لحاظ درآمد و مخارج زندگی کاملا وابسته به خود کرده اند و این کارمندان اجیر بگیر نیز از ترس از بین رفتن دستزد خود کاملا از این نظام منحوس پشتیبانی می نمایند.به گونه ای که اکثر حامیان این نظام از کارمندان بخشهای دولتی و نیمه دولتی می باشند. مثلا در بین رانندگان، کاسب ها و سایر قشرهای جامعه که دستمزد خود را از دولت نگرفته و به اصطلاح نان بازوخور هستند حامان رژیم آخوندی بسیار اندک هستند اما در بین کارمندان وزارتخانه ها، نهادها، شهرداری ها و … نظام حامیان بسیاری دارد که اکثر آنها جیره های خوبی نیز دریافت می کنند.

  • amir

    بابا حقوق بشر ….جمع کن این بساتو ….

  • MIANHOME

    IN BASATE KOSKESHETO JAM KON,KHODET NOKARE KE U MEKONE, GHARBO?