می گویند هر ملتی شایسته دولتی است که بر آنان حکومت می کند و به گفته ای این ملت ها هستند که دولت ها را ساخته و آنان را سرپا نگاه می دارند. اگر به تاریخ سه دهه اخیر کشورمان نگاهی بی طرفانه بیاندازیم، متوجه خواهیم شد که طول عمر این رژیم و استحکام پایه های سست و لرزان نظام اسلامی، بدون حمایت، پشتیبانی و همکاری بخشی از ملت ایران امکان پذیر نبوده و نیست.
آن مزدورانی که عضو نیروهای بسیج، سپاه و گروه های ضد شوروش می باشند و در تظاهرات و تجمع های اعتراضی مردم زجر کشیده و به ستوه آمده، با زنجیر، باتوم، چماق و گاز اشک آور و… به جان ملت می افتند نیز بخشی از مردم ایران بوده و هستند و از کره ماه به خیابان های تهران و دیگر شهرستان های ایران نیامده اند.
آن خود فروختگانی که در تظاهرات دولتی در حمایت از رژیم شرکت کرده، شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و مرگ بر منافق داده و عکس های خمینی و خامنه ای را محکم به قلب شان می چسبانند و بر علیه هم میهنان خودشان که معترضند و خواستار سقوط رژیم و تشکیل یک دولت سکولار دموکرات می باشند نیز ایرانی هستند و نمی توان گفت آنان مردم ایران نمی باشند.
شوم بختانه تمامی آن مردمانی که در بسیج و سپاه و حزب الله اند و شغل شان کتک زدن آزادی خواهان است و یا آن مردمی که در تظاهرات های دولتی همانند بیست و دوم بهمن ماه شرکت کرده و شعار در حمایت از رژیم می دهند و یا آن مردمی که پای منبر آخوند رفته و با نشستن و گوش دادن به مهملات ملایان، به مجالس ایشان رونق می دهند نیز ایرانی اند و باید این شکاف عمیق فرهنگی میان روشنفکران و آزادی خواهان با عقب افتادگان طرفدار حکومت اسلامی را پذیرفت.
مسئله بدینجا ختم نمی شود؛ بقال سر کوچه که اجناسش را با شما دولا – پهنا حساب کرده و سرتان کلاه می گذارد، فروشنده مغازه ای که با زبان بازی و فریب، جنسی بنجل و به درد نخور را به شما “می اندازد” ، لات های گردن کلفت سر کوچه و خیابان که شما را گیر انداخته و تلکه می کنند، همکارتان که در ظاهر دوست شماست ولی هر جا که بتواند پشت سر شما حرف زده و ترور شخصیتی تان می کند؛ این ها همه و همه ایرانی هستند و هیچ کدام از خارج از کشور برای زشت جلوه دادن نژاد پاک آریایی نیامده اند.
حقیقت ماجرا این است که باید این توهمات ایرانی پاک آریایی را به دور ریخت و با واقعیت تلخ رو به رو شد؛ ایرانی امروز از کمترین پرنسیپل های اخلاقی محروم بوده و از بیماری بی اخلاقی و بی فرهنگی شدیدن رنج می برد. امروز ایرانی تنها به فکر خود و منافع شخصی اش می باشد و دیگر نوع دوستی و انسان دوستی و همدلی و مهربانی، در فرهنگ مردم کوچه و بازار نقشی ندارد.
ایرانی امروز، فردی دو رو، ریاکار، حفه باز، فریبکار و بد کردار است که نسبت به مسائل سیاسی – فرهنگی – اجتماعی دردناکی که در محیط پیرامونش می گذرد بسیار بی تفاوت بوده و آنچه که برایش مهم است آسایش و رفاه خود و خانواده اش می باشد. آن ایرانی روزانه هزاران تومان خرج های اضافی می کند اما از خریدن یک آدامس صد تومنی از دستان یک کودک کار بینوا، سر باز می زند.
در ایران امروز آنکس که می دود و تلاش می کند نمی رسد و آنکه دست به کمر ایستاده و تماشا می کند برنده می شود و صاحب همه چیز می گردد؛ ایران امروز نه بر ضابطه که بر روی رابطه ها بنا شده و هر آنکه انسان های مهم بیشتری را می شناسد و با ایشان در رفت و آمد است، فرجام بهتری داشته و در رفاه و امنیت و آسایش به سر می برد.
آن ایرانی که سال ها زحمت کشیده و مدرکی گرفته و شرافتمندانه تلاش کرده است ولی کسی را نمی شناسد، از طرف جامعه طرد شده و مورد قبول قرار نمی گیرد و به جایش ایرانیان دو رو، حقه باز و فریبکاری حوزه تخصصی وی را اشغال کرده و جایی برای ایرانی کارشناس، برای فعالیت و خدمت نمی گذارند.
ایران امروز ما پر است از بی عدالتی، بی اخلاقی مردمان، بی گذشتی، خود خواهی، خود بزرگ بینی ایشان و مکانی است برای مردمانی که یاد گرفته اند چگونه دروغ بگویند و مهارت شان در دروغگویی و چاپلوسی است؛ از ایران آریایی اهورایی پاک و گوهر بار هیچ چیز باقی نمانده و مدنیتی وجود ندارد و آنچه هست قانون جنگل است که قوی تر و بزرگ تر، ضعیف تر و کوچک تر را خورده و لِه می کند.
هر گونه انقلاب سیاسی در این شرایط با شکست و فرجامی تلخ مواجه خواهد شد چرا که این مردم ابتدا باید پایه ای ترین اصول اخلاقی و پرنسیپل های انسانی را آموخته و بدان ها پایبند باشند تا جامعه پذیرای قانون مندی شده و پتانسیل برقراری حکومتی سکولار دموکرات را داشته باشد.