یکی از پر کاربرد ترین مغلطه ها در دستگاه های پروپاگاندا، رسانه ها و اخبار است. شوربختانه وعاظ ادیان مختلف نیز از این مغلطه بطور روزانه استفاده می کنند. این مغلطه ھنگامی رخ می دھد که گوینده بجای آوردن شواهد منطقی و علمی به عواطف و احساسات فرد متوسل شود. با بر انگیختن احساسات مخاطب، ذهن او را از اندیشیدن به روال منطقی گزاره دور کند و با ایجاد حس ترس، خشم، ناراحتی، افسوس، احساس گناه یا هر حس دیگری امید داشته باشد که در اصل مخاطب دچار مغلطه ی “ذهنیت گرایی” شود.
نمونه ها:
* مهم: در ابتدا باید بیفزایم که جمله ی دانش تو را به ماه می برد و دین تو را به آسمان خراش ها می زند نیز مغلطه ی توسل به عواطف است که شوربختانه خود من هم متوجه آن نشده بودم؛ برای همین آن را به عنوان فرتور این مغلطه انتخاب کرده ام که به گفته قدیمی ها یک سوزن به خود بزنیم یک جوالدوز به دیگران و مغلطه، مغلطه است فرقی ندارد چه کسی آنرا بسازد.
دلیل مغلطه بودن آن این است که طرف مقابل می تواند بگوید که اگر هواپیمایی سقوط کند آن تقصیر دانش است پس دانش همیشه به ماه نمی برد بلکه ممکن است به آسمانخراش هم بکوبد. هرچند دلایل بسیاری وجود دارد که بگوییم تفاوت دانش و دین چیست و چرا نتیجه آخر کار این دو رخداد می شود، اما بکار بردن آن بتنهایی و برای اثبات برهان اینکه دین بد است مغلطه می باشد.
۱)
سارا: خوردن گوشت برای انسان مفید نیست و گیاه خواری روش بهتری برای رژیم غذایی است.
آرمان: چرا گیاه خواری برای بدن انسان بهتر است؟
سارا: مگر ندیده ای چگونه یک گاو را می کشند تا خوراک تو شود! برای همین است که می گویم که گوشت خواری یا همه چیز خواری برای انسان خوب نیست و ما باید گیاه خوار باشیم.
۲)
حسن: چطوری دلشان آمد در روز عاشورا مردم را بکشند.
ساسان: آنها چگونه دلشان آمد در این روزی که حسین (ع) به شهادت رسیده بجای سینه زنی راهپیمایی بر ضد رهبر ما سید اولاد پیغمبر بدهند.
سینا: هر دوی شما دچار مغلطه ی توسل به احساسات شدید. کشتن انسانها در هر روزی از سال اشتباه و کار زشتی است و راهپیمایی بدون خشونت و صلح آمیز هم در هر روز سال برای افراد آزاد است.
۳)
مریم: تو به روح و خدا باوری نداری؟
سجاد: خیر
مریم: اما در ته دلت می دانی حق با من است و خدایی وجود دارد!
۴)
کوروش: با ساختن هر موشک اتمی احتمال خطر بمباران هسته ای افزایش می یابد. من عاقبتی را می بینم که کودکان ما مانند کودکان هیروشیما و ناکازاکی جزغاله می شوند. آیا تو دوست داری بچه ات جزغاله شود؟
عاطفه: خیر دوست ندارم
کوروش: پس افزایش موشک های اتمی باید متوقف شود
۵)
سینا: به پدر مادر خود باید در هر شرایطی احترام بگذاری
سحر: پدر مادر من در حال حاضر دارند به من ظلم می کنند.
سینا: مگر نمی دانی بی احترامی به پدر و مادر گناه کبیره است و فرقی نمی کند در هر شرایطی اگر دچار گناه کبیره ای شوی به جهنم خواهی رفت.
بهرام مشیری مغلطه نسبی بودن و نسبت داشتن را شرح می دهد. مانند این که بگوییم ؛ چرا از رژیم اسلامی ایراد می گیرید که آدم می کشد؟، شاه هم آدم می کشت و،،،،،
توضیح نمونه ها:
در نمونه ی نخست سارا می خواهد با توسل به احساسات و کشته شدن حیوانات ارتباطی غیرمنطقی بدهد به بد بودن همه چیزخواری و ترویج گیاه خواری. اگر سارا می گفت من خودم چون از کشته شدن حیوانات بدم می آید گیاه خوار شدم، سخنش منطقی می بود. (نمونه دوم در خودش توضیح داده شده) در نمونه سوم مریم می خواهد با سوء استفاده از احساسات سجاد به خودش، او را مجبور به قبول کردن دیدگاه خود کند و در نمونه ی آخر عدم افزایش موشک های اتمی احتمال جنگ را کاهش نمی دهد، حتی گاهی ممکن است جلوگیری کند.
برای نمونه اگر در جنگ سرد شوروی سابق ۱۰۰۰ بمب اتمی می داشت و امریکا تنها یک بمب و یا برعکس ممکن بود طرف قویتر جنگ هسته ای را راه می انداخت. اما گوینده بجای دادن گزاره منطقی و دلایل و شواهد درست به احساس مادرانه ی طرف مقابل متوسل می شود و نمونه آخر هم که آشکارا دارد احساس ترس و گناه را به مخاطب القا می کند.
در حقیقت، منطقیون قرون وسطا آنرا “توسل به توده” – argumentum ad populum – نام نھاده بودند زیرا یکی از آشکار ترین نمونه ھای آن “عوام فریبی” ھای مرسوم خطیبان است. ھمچنین این مغلطه می تواند بشکل تصویری باشد که دارای بار عاطفی قوی است. برای مثال، در تلویزیون این مغلطه را نه تنھا در آگھی ھا، بلکه در اخبار و برنامه ھای مستند نیز می ببینید که از تصاویر برای مسحور کردن بیننده استفاده می کنند.
بلاغت و دیگر ابزارھای تحریک عاطفی به خودی خود مغلطه آمیز نیستند. اگر برھانی منطقی برای پشتیبانی از یک نتیجه داشته باشید، ھیچ اشکالی ندارد که آن را به گونه ای بیان کنید که مخاطبان تان علاوه بر خرد، با احساس شان نیز آن را بپذیرند.
نویسندگان و سخنوران خبره، منطق و بلاغت را توأم می کنند تا دقیقا ھمین اثر حاصل شود. حتی در آگھی ھای تجاری نیز ایجاد کشش عاطفی برای خرید یک محصول می تواند با حسن نیت عقلانی ھمراه باشد. مغالطه په عواطف تنھا ھنگامی رخ می دھد که بلاغت جانشین منطق شود، یعنی ھنگامی که قصد این باشد که مخاطب بجای خرد، بر پایه ی عواطفش داوری کند.
چگونه می توانیم وجود چنین قصدی را تشخیص دھیم؟ یک آزمون خوب، برگرداندن برھان به بیانی غیر عاطفی است. اگر برگردان برھان، شکاف بزرگی میان مقدمات و نتیجه باقی بگذارد، آنگاه دلیلی داریم که مشکوک باشیم که مقصود از بیان عاطفی (یا تصویر، بسته به موقعیت) متقاعد کردن نابخردانه ی مخاطب بوده است. بگذارید این آزمون را بر چند مثال اعمال کنیم.
مارتین لوترکینگ در سخنرانی مشهورش معروف به بیانیه ی آزادی گفت: من رویای آن روزی را در سر دارم که این ملت به پا خیزد و درست مطابق این عقیده زندگی کند: “ما بر آنیم که این حقایق بدیهی اند – که همه ی مردم برابر خلق شده اند”. من رویای آن روزی را در سر دارم که حتی ایالت میسی سی پی ، این ایالت بایرِ تفتیده در کوره ی بیداد و ستم، به واحه ی آزادی و داد بدل گردد. من رویای روزی را درسر دارم که چهار کودک ام در کشوری زندگی کنند که نه بر پایه ی رنگ پوست شان، بلکه بر پایه محتوای شخصیت شان درباره ی آنها داوری شود. [نقل از بگذارید ترومپت بخواند، نوشته ی استفن بی. اوتس]
این قطعه مسلما به عواطف متوسل می شود. اما مغالطه آمیز نیست، زیرا کینگ یک برهان منطقی نیز ارائه می کند. به بیان بی طرفانه، این قطعه می گوید: ” آمریکا برپایه ی این اصل بنا نهاده شده که همه ی مردمان برابر خلق شده اند. این بدان معناست که نباید بر پایه ی رنگ پوست مردم، که موروثی است، درباره شان قضاوت کرد.
بلکه قضاوت باید برپایه ی ویژگی های کیفی مردم (“محتوای شخصیت شان”) باشد. برای سازگاری با این اصل، باید در آمریکا با سیاه پوستان و سفید پوستان به شیوه مشابهی رفتار شود.” ابزارهای عاطفی سخنرانی کینگ– توصیف میسی سی پی به عنوان “ایالت بایر”، اشاره اش به کودکان اش – جایگزین یا رقیب برهان او نیستند. برعکس، معنای آن اصول انتزاعی را انضمامی تر، روشن تر، و قوی تر می سازند.
بنمایه ها:
– فصل ۶ از کتاب: ھنر استدلال ھمراه با منطق نمادین، نوشته دیوید کِلِی، ترجمه با اندکی تغییر امیرغلامی
– ویکی پدیای انگلیسی Appeal to emotion :
http://en.wikipedia.org/wiki/Appeal_to_emotion
پ.ن: فرتورها، فرتور نوشت ها و لینک های گنجانده شده در این مقاله و تمامی مقالاتی که به قلم آقای “شکاک منطق” نوشته شده اند، به دست “سیروس پارسا” انتخاب شده و نگارنده مقالات در گزینش آنان نقشی نداشته است.