پیشگفتار:
به راستی انسان به شگفتی میآید که کشوری با چنین فرهنگِ غنی، ثروتی عظیم و دستاوردهایِ ارزنده در کِشَندِ (=طولِ) تاریخ، هنوز گامهای ترقی و پیشرفت را به نسبتِ دُوَلی که هتا (=حتی) نیمی از این سرمایههایِ مادی و فرهنگیاش را ندارند، برنداشته است.
این شگفتی زمانی به نقطهی اوجِ خود میرسد که آرامگاهِ یگانه مردِ بی همتایِ تاریخ اش جولانگاه و چراگاهِ چهار پایان است و قبرِ تجاوزگرِ خاک اش از فرسنگ ها چون نگینی میدرخشد و مقدس است. برایِ سالروزِ فوتِ فرزندزادگانِ دشمنان اش سوگواری میکند و به غم و اندوه فرو میرود اما هیچ از دلاورِ آذرپادگانی اش که در مقابلِ پدران همین متجاوزین ایستاد و جان باخت، نمیداند. چرچیل در پاسخ به پرسشِ اینکه ابزارِ اصلیِ استعمارِ جهانیتان چه بوده است، پاسخ میدهد: ” وجودِ اکثریتِ نادان و اقلیتِ خائن در آن سرزمینها “، شاید این پاسخ، کلیدِ عللِ ناشناختهی عقبماندگیِ ما باشد.
یکی از افرادی که در تاریخ معاصرِ ایران، بیانصافانه به او بدونِ توجه به عمقِ تخریبگرِ مطالب اش و اثرگذاریِ شگفت آورِ سخنانِ سطحی و یا قصارِ (گاه شیرین و موزونِ) ادبیاش ارج می نهند، علی شریعتی است. البته گذراندن دورانِ سه سالهی تحصیل در دانشکده ادبیاتِ مشهد، به او قدرتِ قلمی بخشید تا بتواند مُرادش را در قالبِ وزنِ ادبی عرضه دارد و گوشِ شنونده را مجذوب کند.
نمونهی بارز را میتوان این جمله دانست: “خدایا مرا از فاجعهی پلیدِ مصلحت پرستی، مصون بدار تا به رعایتِ مصلحت، حقیقت را ذبحِ شرعی نکنم”.
او توانسته است با عنوانِ چنین جملاتی “گاه پرمعنا” قشرِ عظیمی از نسلِ جوانِ گذشته و امروز را جذبِ خود کند و این جذابیت به زیادهروی نیز کشیده شده است و هرآنچه سخنِ زیبا و دلنشین این سوی و آن سو میشنوند به ایشان منسوب میکنند.
برای نمونه ادعا میشود که ایشان گفته است: “ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم” که البته این سخنِ بسیار زیبا و دلنشینی است اما حقیقتِ امر این است که این سخن، برگرفته شده از دیالوگ مارلون براندون در فیلمِ “یک وحشی” که در سالِ ۱۹۵۳ نمایش داده شده است، میباشد. سخنِ اصلی گفته شده در آن دیالوگ اینچنین است: ” من ترجیح میدهم سوارِ بر موتورسیکلت ام به خدا فکر کنم، تا اینکه در کلیسا بنشینم و به موتورسیکلت ام فکر کنم”.
اگر محلِ نزاع به همین “قهرمان سازیهایِ کاذب” منتهی میشد، هرگز واردِ این جستار نمیشدم، مساله اما، بسیار فراتر از این سخنان است.
طرحِ ولایتِ فقیه و نقش مردمِ انتخاب کننده از نگاهِ شریعتی:
گرمیِ بازارِ شنوندگانِ علی شریعتی، به اعتبارِ جملاتِ موزونِ گاه “پرمعنایاش”، فضای کافی را برایِ ارائه نگاههای تئوریکِ سیاسی فراهم کرد و او از درگیریِ دولتِ وقت در جنگِ سرد و مقابله با نفوذِ کمونیست ها، بهره بهینه برد و توانست نگاهِ ایستایِ اسلامیانِ زمانِ خود را پویا کند.
نمونهی بارز سخنرانیِ ایشان در تاریخِ ۸ آبانِ ۱۳۵۰ در حسینیه ارشاد است که در کتابی به نامِ “انتظار، مذهبِ اعتراض” چاپ شده است. علی شریعتی در این سخنرانی، طرحِ ولایتِ فقیه را روشن کرده و از دگر سو با کمالِ شگفتی “بی اعتبار بودنِ حقِ رایِ مردمِ عامی” را در قبالِ ولیِ فقیه توجیه میکند!
– در دورانِ غیبتِ صغری، آقایِ مهدی تنها با چهار تن “نایبِ خاص” که خودش انتخاب کرده بود در تماس بوده است و پس از اتمامِ آن دوران و مرگِ آن چهار تن، غیبتِ کبری فرا میرسد.[۱]
– در دورانِ غیبتِ کبری دیگر واسطه یا “نایبِ خاص” میانِ امام و عوام وجود ندارد از این روی تنها تماسِ مردم با آقایِ مهدی، “نایبِ عام” [= ولی فقیه] است. [۲]
– چگونگی انتخابِ “نایبِ عام” را مردم با کمکِ “اهل خبره” [=مجلسِ خبرگان] صورت میدهند.[۳]
– توجیهِ عدمِ وجودِ دموکراسی آزاد در ولایتِ فقیه: “در این دورهی غیبتِ کبری، یک نظامِ انتخاباتیِ خاص به وجود میاید و آن یک انتخاباتِ دمکراتیک است برای رهبر اما یک دموکراسی آزاد نیست!!! گرچه این انتخاب شونده به وسیلهی مردم انتخاب میشود، اما در برابرِ <> مسئول است و در برابرِ مردم نیز، بر خلافِ دموکراسی که منتخب به وسیله <>، فقط در برابرِ <> که انتخابکنندگان و موکلین او هستند مسئول است.
این است که مردم <> را خودشان، با تشخیصِ آرایِ خودشان، بر اساس این ضوابط انتخاب کرده و رهبریِ او را میپذیرند و او را جانشینِ امام [=آقایِ مهدی ] تلقی میکنند و این جانشین امام در برابرِ امام [=آقایِ مهدی] و مکتب و او مسئول است؛ یعنی بر خلافِ نمایندهای که با نظامِ دمکراتیک انتخاب شده است، مسئولِ این نیست که ایدهها و ایدهآلها و نیازهایِ مردمی که او را انتخاب کردهاند برآورده کند، بلکه مسئول است که مردم را بر اساسِ قانون و مکتبی که امام [=آقایِ مهدی] هدایت کننده آن مکتب است، هدایت کرده و آنها را بر اساسِ آن مکتب تغییر و پرورش دهد.[۴]
– نقشِ رای دهندگان و چگونگی رای دادن: “البته این انتخابات که یک انتخاباتِ مقیدی است، به این معنی نیست که همهی مردم بیایند و رای بدهند و هر کس شمارهی آرائش بیشتر بود به جانشینی امام منتخب شود و در مسندِ نیابتِ امام قرار گیرد، بلکه چون این فرد یک شخصیتِ اجتماعی است و در عینِ حال یک شخصیتِ علمی، بنابرین توده نا آشنا با علم، خود به خود شایستگی انتخابِ او را ندارد و عقل حکم میکند کسانی که آگاهی و علم دارند و میدانند که عالمترین و متخصصترین و آشناترین فرد به این مکتب کیست، یعنی <> به این انتخابات مبادرت ورزند و مردم هم خودبهخود با فضلا و روحانیون و علمایِ مذهبِ خودشان تماس و به آنها اعتقاد دارند و از آنها پیروی میکنند.”[۵]
علی شریعتی از یک سو طرحِ جانشینِ امام زمان را در بینِ روحانیت جا میاندازد و از دگر سو پیشاپیش غیرِ دمکراتیک بودنِ انتخابات را توجیه کرده و با شگفتی ولی فقیه را نه پاسخ گویِ ایدهها و ایدهآلها و نیازهای مردم بلکه پاسخ گویِ قانونِ امام زمان ارزیابی میکند.(چه تشابهِ نزدیکی است بینِ عملکردهای آقایِ خمینی و خامنهای در قبالِ مردم و تئوریِ علی شریعتی)
نگاهِ ایستایِ چند سدهایِ اسلامی، با شنیدنِ این مطالبِ بنیادین، از قالبِ سنتی تشریفاتی اش خارج شده و گروه هایِ اسلام شناسِ وقت، به تحقق پیوستنِ این تئوری را همسانِ با قدرت رسیدن ارزیابی کرده و از آنجا که تودهها خود اسلام پناه بودند، تحققِ تئوریِ بیان شده آنچنان دشوار نبوده است.
نگاهِ ایران ستیزانهی علی شریعتی:
یکی از دلایلِ اصلیِ شکستِ ما در کِشَندِ تاریخ، بی ارزش شمردنِ ایران در قیاسِ با ارزش هایِ مورد پسندِ فردی یا گروهی است. اگر در گذرگاهِ تاریخ به نگاهِ مارکس نزدیک میشویم و کمونیسم، افکارِ ما را مجذوب میکند به تندی در مقابلِ ایران و ایرانیت و تاریخ و پرچمِ خودمان جبههگیری کرده و آن را فدایِ ارزشهای موردِ پسنده فردی میکنیم.
و یا اگر باورمند به آقایِ محمد میشویم و نگاهِ اسلام ما را مجذوب میکند بی پروا تیشه به ریشهی هویت مان زده و اساسا خود را با هویتِ دینی مان معرفی میکنیم و اگر جایی از دستاوردهایِ تاریخِ ایران در قیاسِ با اندیشه مان، ماهیتِ اندیشهی ما را منحوس جلوه بدهد، کلا آن را از تاریخِ ایران قیچی میکنیم.
علی شریعتی نیز از این مهم جدا نیست و در کتابِ “مکتب، وحدت، عدالت، علی” ، برایِ درس گرفتن از سورهی روم در قرآن میگوید:
– “به نظرِ من، در همینجا است که قرآن نمیخواهد پیشبینی کنید و غیبگویی و چشمبندی. زیرا پیامِ دیگری دارد و آن این که:<> ” [۶]
ایشان از تازشِ اعراب به ایران با افتخار یاد میکند و مومن، مصمم و مسئول بودنِ آنها را میستاید، حملهای را ارج مینهد که بازتاباش کشتارِ دویست سالهی بیرحمانهی ایرانیان توسطِ اعراب را دربرداشت.( به کتابِ دو قرن سکوت، اثرِ عبدالحسینِ زرین کوب مراجعه شود).
ایشان پا را فراتر گذاشته و در کتابِ ” بازگشت به خویشتن” میگوید:
– ” من در کنفرانسهای ارشاد نشان دادهام که اصولا ملیت ایرانی پس از حمله ی عرب به وجود آمد! علمای ملی شده ی اخیر هم بسیار زور زدند تا بجای نبوغ های جهان ، همچون ابوعلی و خوارزمی ، حتی یک چهره ی با ارزش علمی و اذبی در ایران باستان بیابند و نیافتند.”[۷]
در پاسخِ به این سخنِ شگفتانگیز، پیشنهاد میشود که به کتابِ “تاریخِ تمدن” اثرِ ویل دورانت (فیلسوف و تاریخشناس) که از جلدِ دهم به تمدنِ ساسانی پرداخته است مراجعه شود و دراینجا به چند نمونه از اشارهی وی به تمدنِ ایرانِ پیش از اسلام خواهم پرداخت:
– از ثروت و جلال شاپورها ، قبادها و خسروها چیزی جز بقایای هنر دوران ساسانی به جا نمانده است. اما همین مقدار کافی است که ما را از دوام و قابلیت انعطاف هنر ایران از زمان داریوش کبیر و پرسپولیس تا دوران شاه عباس کبیر و اصفهان به شگفت آورد [۸]
– روی هم هنر ساسانیان نمایاننده بازخیزی از چهار قرن انحطاط دوران اشکانیان است، اگر ما به قید احتیاط از بقایای آن قضاوت کنیم باید بگوییم که در کمال و عظمت به پای هنر دوران هخامنشی نمیرسد. همچنین از حیث ابداع، ریزه کاری و ذوق با هنر ایران بعد از اسلام برابری نتواند کرد. [۹]
شیوهای که علی شریعتی در استدلال اش به کار گرفته “گریزِ به پیش (=فرارِ به جلو)” نام دارد، در این شیوه فردی که در دیدگاه دارایِ ضعفِ بنیاندین است، با حمله به رقیبِ فکریِ خود تلاش میکند تا آنچه او به عنوانِ اعتبار داشته را بیارزش جلوه دهد تا بدین سان بر رویِ فقرِ اندیشهِ خود سرپوش گذاشته و یا در شرایط خاص آن را آراسته جلوهساز کند. به همین این دلیل است که او دم از “قیچی کردنِ تاریخِ ایرانِ قبل از اسلام” میزند.[۱۰]
آیا مبلغینِ بادیه نشینان میتوانند یک دستاورد از جهانِ اسلام نام ببرند که دستِ ایرانیان در آن دخیل نبوده باشد؟ نگاهی به کشورِ امروزِ عربستان (پس از ۱۴۰۰ سال) بیندازید، آیا به راستی اگر اسلام در ذات ایجادِ تحول و پیشرفت و علم و معرفت میکرد، وضع کشورهای اسلامی از جمله عربستان چنین بود؟
یاوه گوییهایِ علی شریعتی:
واژهی یاوه به معنای بیهوده، بی معنی و مهمل به کار گرفته شده و در نوشتار و گفتارِ علی شریعتی در کنارِ سخنانِ “پر معنا”، بسیار سخنانِ بی معنا و یاوه به چشم میخورد که بیشتر از رویِ بازی با واژههایِ ادبی برای سردرگمیِ عوام در فهمِ نوشتارش به کار رفته است.
برایِ نمونه، در کتابِ “علی، حقیقتی بر گونهی اساطیر” میگوید:
– “کیست که واقعا نداند که در عصمتِ ملکوتیِ سپیده، در زمزمهیِ جادوییِ چشمه سران، در نسیمِ پیام آورِ سحر، در چشمِ خون پالایِ غروب، در نغمهی آسمانیِ شباهنگ، در خلوتِ نیمه شبهایِ روشنِ کوچه باغهایِ خاموش، در خمِّ خستهی چشمی از تبِ عشق، در هم آغوشیِ پاکِ مه و مرداب، در لبخند، در نگاه، در مهتاب، در بازیِ پنهان و پر غوغایِ باد بر سرِ شاخههایِ بلندِ سپیدارهایِ مغرب در افق، در شفق و در هر چه ما را از خویش به در میبرد، درست به همان اندازه عمق، معنی، راز و زیبائی نهفته است که در قیافهی یک <> و حتی در همان درزِ پر از گوشتکوبیدهیِ شبماندهی آن؟ این بیچاره انسان است که میخواهد دنیایش اینچنین باشد و نیست.”[۱۱]
از آنجا که متن نوشته شده خود گویایِ روشنی از درکِ واژهی “یاوه” است، از توضیحِ بیشتر خودداری میکنم.
فرامد (=نتیجهگیری):
نسلِ جوانِ دیروز از رویِ تأثیرپذیریِ نا آگاهانه سرنوشتی برایِ خود رقم زد که تاوانش، متحملِ دو نسلِ بعدی اش شد. میشود برایِ خطاها بهانه تراشید و هزار و یک کمبود را نام برد اما حقیقتِ امر این است که نسلِ گذشته ما پایِ منبرِ کسانی نشست که آموزههای آنها امروز به صورتِ سر راست (=مستقیم) در کشورمان اجرا میشود و با شگفتیِ هرچه تمام تر میبینیم که نسل جوانِ امروز مخالفِ اجرایِ این قوانینِ امروزی است (اصلِ ولایتِ فقیه، بی اعتبار بودنِ رایِ مردم، اعتراض به بیاعتناییِ خواستهها و ایدههای مردم،…) اما نظریهپردازِ این قوانین را میستاید!
هر تحولی در جامعه بازنمودِ سطحِ بینشِ آن جامعه است؛ از این روی است که دستاوردِ تفکرِ ولتر (ده سال پس از مرگِ او) انقلابِ فرانسه است که مهدِ فرهنگ و تمدنِ مدرنِ جهان میشود و در ایران، دستاوردِ تفکرِ آقای شریعتی (دو سال پس از مرگ او) انقلابِ اسلامی است که مهدِ صدورِ تروریسم، فتوایِ قتل و مرگ و کشتار، دیکتاتوری و جنایت میشود. دو جامعه، دو روشنفکر، دو انقلاب…
اینجاست که سخنِ فیلسوفِ بنام، راسل مصداق پیدا میکند: “جامعهی گوسفندی، لایقِ حکومتِ گرگان است”، هرچند که آقای علی شریعتی، در “مجموعه آثار” میگوید: “فیلسوفان پوفیوزانِ تاریخ اند”.[۱۲]
بنمایهها (منابع):
[۱] انتظار، مذهبِ اعتراض، اثرِ علی شریعتی، برگِ ۸
[۲] همان، برگِ ۸ و ۹
[۳] همان، برگِ ۹
[۴] همان، برگِ ۱۰
[۵] همان، برگِ ۱۱
[۶] مکتب، وحدت، عدالت، علی، اثرِ علی شریعتی، برگِ ۱۰
[۷] بازگشت به خویشتن، اثرِ علی شریعتی، برگِ ۳۲۵
[۸] تاریخِ تمدن، اثرِ ویل دورانت، جلدِ نخست، برگِ ۲۳۴
[۹] همان، برگِ ۲۵۵
[۱۰] بازگشت به خویشتن، اثرِ علی شریعتی، برگِ ۱۸
[۱۱] علی، حقیقتی بر گونهی اساطیر، اثرِ علی شریعتی، برگِ ۱۵
[۱۲] مجموع آثار، اثرِ علی شریعتی، شماره ۲۳، برگِ ۷۲