با یک نگاه ساده به رفتارهای ایرانیان فعال در اینترنت و بررسی چگونگی کردار، گفتار و پندار ایشان در فضای مجازی می توان به آسانی بدین نکته پی برد که امت همیشه در صحنه ایران، از برقراری یک جامعه نیمه دموکرات در فضای مجازی و اینترنت نیز عاجزند و همواره اعضای گروه های مختلف با یکدیگر در حال جنگ و دعوا می باشند.
به راستی مایی که از ایجاد یک محیط اینترنتی کوچک و پیش پا افتاده که با قوانین دموکراتیک اداره شود سر باز زده و در حقیقت توانایی ساخت و اداره چنین جامعه ای را نداریم، چگونه می توانیم دم از آزاد کردن ایران و رساندن کشورمان به سرزمینی سکولار دموکرات بزنیم که در آن هر کس حق آزادی بیان داشته و می تواند هر آنچه که می خواهد را بگوید و بنویسد و منتشر کند؟
در یکی از بزرگ ترین پایگاه های خبر رسانی و محل تجمع و فعالیت وبلاگ نویسان و قلم به دستان ایرانی به نام “سایت بالاترین” همه روزه لینک های خبری و یا مقالات تحلیلی با ارزشی، به زباله دانی بالاترین ریخته شده و تنها توسط عده ای انگشت شمار خوانده می شوند؛ چرا که آن مقاله و یا خبر، به مزاج برخی از آقایان و بانوان فعال در بالاترین خوش نیامده و ایشان ترجیح می دهند مخالف خود را به روش حکومت اسلامی حذف نمایند.
بحث های منطقی و در چهارچوب ادب و احترام متقابل در میان کاربران ایرانی اینترنت جایی نداشته و هرکس گمان می کند که “علامه دهر” است و هیچ کس بهتر و بیشتر از وی نمی داند. هر کس که در خط فکری “علامه دهر” گام بر نمی دارد کم سواد و نادان شمارده می شود و از نظر دوستان دانشمند سایبری شایستگی فعالیت سیاسی – فرهنگی – اجتماعی نداشته و باید که نوشتن و یا سخن گفتن را کنار بگذارد و تنها شنونده باشد و از آقایان با سواد چیز یاد بگیرد.
اینگونه برخوردهای توهین آمیز، زشت و زننده را می توان در سایت هایی نظیر “بالاترین” که در حقیقت فضایی دیکتاتوری دارند و به مخالفان و دگر اندیشان اجازه فعالیت نمی دهند را به کَرات و مَرات دید و غصه خورد. تعداد کاربران سایت بالاترین که برخوردی دموکراتیک و انسانی داشته و راه درست گفتگو با مخالف خویش را می دانند، بسیار کم و انگشت شمار است.
اینگونه برخوردهای زشت که تنها در جوامع عقب افتاده رخ می دهند در فیسبوک و گروه های فیسبوکی نیز قابل مشاهده است؛ برای مثال یک جمهوری خواه اجازه سخن گفتن در جمع سلطنت طلبان را نداشته و ندارد، چرا که لب به سخن گشودن وی مساوی است با هجوم بی امان هم میهنان سلطنت طلب که انواع و اقسام دشنام ها را نثار وی کرده و به او برچسب وطن فروشی و خیانت زده و در یک جمله، مخالف را ترور شخصیتی می کنند.
همین مثال برای تمامی دیگر گروه های اپوزوسیون نیز صدق می کند؛ یک ایرانی جمهوری خواه چشم دیدن و گوش شنیدن سخنان سلطنت طلب را ندارد و یا اصلاح طلبان همه را غیر خودی و دشمن می پندارند و هر کس که نقدی به جنبش سبز و یا میر حسین موسوی و خاتمی و… داشته باشد را مزدور رژیم خوانده و اجازه سخن گفتن به وی نمی دهند.
چرا ایرانیان دست کم در فضای مجازی از ایجاد یک جامعه دموکرات عاجزند و سخن مخالفان خود را نمی شوند و با توهین و برچسب زدن به مخالفان، تلاش می کنند تا صدای مخالف را خفه کرده و ایشان را با ترور شخصیتی نابود کنند؟ آیا عدم توانایی ایرانیان برای رسیدن به یک آشتی و اتحاد ملی و برقراری یک جامعه دموکراتیک مجازی نیز تقصیر دولت و نتیجه اعمال حکومت اسلامی است؟
آیا حقیقت این نیست که هر ایرانی یک دیکتاتور است که می خواهد به هر قیمتی شده حرف خود را به کرسی بنشاند و هر دگراندیشی را انسانی کوته فکر و بی سواد می خواند؟ آیا این اعتماد به نفس های کاذب و خود باوری های تهوع آور موجب نشده اند که پس از سه دهه تلاش اپوزوسیون ایرانی برای براندازی رژیم، آب از آب تکان نخورده و حکومت جنایتکار اسلامی همچنان سرپا باقی بماند؟