شاهزاده پهلوی که نام شاهزاده را کماکان به یدک می کشد، گهگاه در سر بزنگاه از تاریکی بیرون آمده و همراه با یال و کوپال و بزن بهادرهای خود، سخنرانی ای جانانه برپا می کند و یا با پخش یادداشت جانبداری و یا انتقاد آمیزی، وظیفه ملی و میهنی خود را به پایان می رساند. به راستی این شاهزاده تا چه اندازه برای نجات مام میهن تا کنون جان عزیز خود را در خطر و آماج پیامدهای ناگوار و سخت گذاشته است!.
برگزاری نشست های باشکوه و پرهزینه تا پاسی از نیمه شب و دعوت از جمهوری خواهان، پولداران، و روزنامه نگاران و گذراندن ساعاتی در خوشی و نوشیدن با آنان، و یا دادن هدیه و پیشکش به زمامداران و دولت مردان برای جلب توجه و احیاناً کمک رسیدن برای سوار شدن بر اسب مراد و تیزرو شاهنشاهی از نمونه جانفشانی های این شاهزاده بی مانند بوده و موجب در تیر رأس قرار گرفتن جان عزیز ایشان گشته است.
مادر گرامی این شاهزاده یکه سوار هم بنا به سفارش و خواسته ملوکانه ایشان در هر انجمن و نشست برآورد شده ای شرکت می جوید و از خان نعمت ملت همیشه ستم دیده ایران، با دادن هدایا و پیشکش های آن چنانی؛ مانند کادوی یک میلیون دلاری برای جشن زناشویی ولیعهد اسپانیا، کوتاهی نمی کند و در حقیقت اینگونه حاتم بخشی ها را چون صندوق پس اندازی برای سرنوشت آینده فرزند دلاور خود می داند.
در این ویدیو پژوهشگر ارزشمند میهن، بهرام مشیری در باب مصاحبه شاهزاده با هفته نامه فوکوس آلمان سخن گفته و به شدت رضا پهلوی را نقد می کند.
به تازگی این شاهزاده یکه سوار، در تاریخ ۶ ژون ۲۰۱۲ نشستی با هفته نامه فوکوس از رسانه های نامی آلمان داشته است. در این گفتگو، شاهزاده سفره دل را باز کرده و از دلاوری ها، گذشت ها، و در به دری و در تیر رأس بلا و مصیبت قرار گرفتن خود و خانواده اش سخن ها می گوید. البته گفتار این دلاور میهن دوست بنا به یادواره زیبای پارسی؛ « تنها به قاضی رفتن است تا به قضاوت نشستن» و یا اگر بی ادبی و خدای ناکرده توهینی به شخصیت والای شاهزاده نباشد یادواره دیگری، بهتر گویای این لاف زدن هاست که می گوید: « لاف در غریبی و … در بازار مسگری هردو ناپیداست».
به هر روی پاسخ به سخنان نادرست شاهزاده که بیشتر ادعا و تیر در تاریکی انداختن بود تا واقعیت را نویسنده پرمایه و توانا؛ محمد امینی و پژوهشگر گرانمایه و میهن دوست؛ بهرام مشیری و پاره ای دیگر از نویسندگان و اندیشمندان داده اند. نگارنده نیز به همان نوشتار فرهیختگان فرهنگ و سیاست ایران پسنده می کنم و نیازی برای بازگویی و نکته پردازی آنها در این جا نمی بینم.
ولی بابت این کودتای شاهزاده ای و منش زشت و نازیبای مزدوران و کاسه لیسان دربار موقت و آفتاب پرست و شاه پرستان گرداگرد ایشان که به دور از هر منش و فرهنگ است، آن چنان حیران و شگفت زده ام که بر این آمدم تا به چند نکته اساسی و مهم دیگر رسیدگی کنم و آن هم میزان بی دانشی چماقداران دربار شاهزاده است که بسیار بی ادبانه و با تهی مغزی و بی خردی، به نوشته های انتقادی و بسیار مستند نویسندگان اندیشمندی چون محمد امینی و بهرام مشیری، شعبان بی مخ وار یورش آورده و بدون کمترین دانشی بر روی نوشتار این عزیزان خط بطلان کشیده اند.
از گفتگوی شاهزاده با هفته نامه فوکوس علاوه بر نکات بسیاری که نادرستی آن در پاسخ دیگر نویسندگان میهنمان به درستی و روشنی آمده است، دو نکته اساسی دیگر وجود دارد که نیاز به کنکاش و گفتگوی بیشتری دارد:
۱- شاهزاده راه حل رهایی از رژیم مرگبار اسلامی را کمک و همراهی گرفتن از کشورهای عربستان، قطر، و بحرین می داند. آیا شاهزاده در برابر این کمک های بی دریغ کشورهای عربی چه جبرانی را پیش بینی کرده است؟. واگذاری جزایر سه گانه ابوموسی، تنب بزرگ، و تنب کوچک، و یا پذیرفتن نام زشت و نازیبای خلیج العربی به جای شاخاب پارس؟. البته می دانیم که عرب ها همیشه به دنبال آنند و چشم هیز و ناپاکی بر روی خوزستان و استان هرمزگان نیز دارند. این همان روشی است که پدر بزگوار ایشان پیش گرفته بود و به کوروش بزرگ دستور خوابیدن، تکان نخوردن و دخالت نکردن می دادند و یا حاتم بخشی فرمودند و بحرین را مانند ارث پدری شان بدون کمترین آگاهی و یا پرسشی از مردم ایران، به عرب ها واگذار نمودند.
شاید هم شاهزاده به دنبال کرامات و کمک رسانی سلطان عمان است. آخر فراموش نکنیم که پدر بزرگوار شاهزاده یکه سوار که وظیفه ژاندارم منطقه را در آن دوران بر عهده داشت، به دستور اربابان خود آمریکا و انگلیس، ارتش شاهنشاهی خود را (البته نه ارتش ملی و مردمی)، به ظفار فرستاد و همه میهن پرستان مخالف دیکتاتوری سلطان قابوس را به خاک و خون کشاند. اکنون دیگر نوبت سلطان قابوس است که جبران خدمت کند.
نکته دیگر اینکه شاهزاده که به کمک های بی دریغ این عرب های دیکتاتور وابسته است، آیا تاکنون به یکی از این کشورهای به اصطلاح دوست خود مسافرت نموده تا به همان روشی که ژنرال دوگل در نزدیکی فرانسه، نیروی نظامی و تبلیغاتی گرد آورد و سرانجام کشور خود را از یوغ جنایت های هیتلر نجات داد؛ در کنار مرز ایران تلویزیون و دستگاه تبلیغاتی برای رو در رویی با رژیم کشتارگر اسلامی درست کند؟.
شاهزاده اگر دستی بر تاریخ داشت می دانست که شاهزادگان دربار ساسانی هم پس از شکست و فرار یزدگرد سوم، به جای آن که به سرزمین های ایران بزرگ آن روز سفر کرده و در میان مردم بروند و از مردم کمک بگیرند تا با نیروهای محلی در مقابل تازیان که شمارش آنان اندک بود به رزم آرایی پردازند، به دولت چین پناه برده و از دولت آن کشور کمک خواستند که بی سرانجام ماند. تا آن جا که ما می دانیم تاکنون شاهزاده به جای پیوستن به مردم، از کشورهای آمریکا و اسرائیل برای تنها به شاهی رسیدن خود کمک خواسته اند، که بدون شک از این امام زاده ها هم هرگز معجزه ای دیده نشده است. کشورهای عربی هم سوای سرافکندگی و ویرانی ایران خواهان چیز دیگری نبوده و نیستند و نخواهند بود.
آیا از میان بازمانده های آن ارتش، البته ارتش شاهنشاهی و نه ارتش ملی، که بنا به اراده ملوکانه تیر و کمان خود را در برابر آخوند به زمین گذاشته و کشوری را تسلیم ملایان کردند، هستند جان فشانهایی که در کنار شاهزاده پهلوان ایران، رستم وار به نبرد با دیوان بپردازند؟. البته تا آنجا که ما برای چندمین بار، حتی نزدیک به چهار ماه پیش، از شماری از جوانان ایران زمین، از شمال تا جنوب کشور پرسش کردیم، پیش بینی می کنیم که پشتیبانان و هوا خواهان شاهزاده از ۸٪ تا۱۰٪ بیشتر نمی باشد.
۲- آیا تا به امروز حتی یک بار شاهزاده در میان مردم ستمدیده ولی مهربان کشورمان برخوردی از نزدیک داشته و یا در یک جایگاه نشستی با هم میهنان رانده شده از کشور که اسیر جور و جفای دزدان و ستمکاران اسلامی می باشند، در کشورهای کناره ایران مانند ترکیه، پاکستان، عراق و یا کشورهای عرب کناره شاخاب پارس داشته اند، تا از نزدیک درد های بیشمار آنان را لمس کرده و مزه در تیر رأس خطر بودن را بچشد؟
اگر بخواهیم از همواره در خطر بودن مثالی آورده باشیم، نمونه بارز و ارزنده آن زنده یاد فریدون فرخ زاد است که بارها با نداشتن وضع مالی درخشان به دیدار جوانان محروم، به ویژه جوانان اسیر در بند صدام حسین می رفت و به دلجویی و همدردی با آنان می پرداخت. آیا شاهزاده پُر ادعا هرگز چنین کاری کرده اند؟. چندی پیش در ایران به جوانی برخورد کردم که در نهایت تنگدستی و بیماری در آمریکا دست به دامان شاهزاده شده بود ولی دست از پا دراز تر با وجود بیماری و وضع خطرناک سیاسی، ناچار به بازگشت به ایران شده بود.
۳- عملکرد سیاسی پدر شاهزاده- شاهزاده در گفتار با هفته نامه فوکوس از پدرشان به عنوان فردی آزادی خواه و همراه و دلسوز مردم ایران یاد برده اند. این گفتار و این ادعا، بسیار خطرناک است و در خود چنین ادعای نادرستی، دیکتاتوری و خودکامگی موج می زند. هنگامی که شاهزاده نتواند پدر قلدر و دیکتاتور خود را بشناسد، دیگر چه انتظاری از ایشان می توان داشت؟. بی تردید شاهزاده به دنبال همان سیاست و همان روش دیکتاتوری است که پدر بزرگ و پدر ایشان به توسطش مشروطیت نیمه بند ایران را به درون سطل خاکروبه انداختند.
۴- شاهزاده گفته است که پدرشان باخواست طبیعی خود میهن را ترک نمود. پاسخ این ادعای بی جا و نادرست را محمد امینی و بهرام مشیری دادند. تنها به یک نکته اضافی در این جا اشاره می شود و آن این که: بدبختانه پدر شاهزاده مردی بسیار ترسو و بزدل بود؛ در کمترین اتفاقات بی درنگ به بیرون از کشور و یا گوشه ای می رفت تا در برابر حوادث در امان باشد. به همین دلیل در فرهنگ ایرانی به نام “شاه چمدان به دست” نامیده می شد.
فاجعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به تحریک خمینی و حرکت کفن پوشان و قداره بندان مسلمان از ورامین به سوی تهران به مراتب از انقلاب ۱۳۵۷ خطرناک تر و فاجعه آمیز تر بود. تنها وجود با لیاقت و سیاست های مدبرانه اسدالله علم توانست جلو آن فاجعه عظیم جنایتکارانه آخوند ها را بگیرد. در سال ۵۷ نیز دکتر غلامحسین صدیقی که به نخست وزیری دعوت شده بود، با اصرار زیاد از شاه درخواست کرد که ایران را ترک نکند وگرنه هرج و مرج به نفع مذهبیون تمام می شود؛ ولی از آنجا که مأموریت شاه در ایران به پایان رسیده و برگه انتقال خود را دریافت نموده بود، بار دیگر ولی برای همیشه کشور را ترک نموده و آن را بی دفاع و بدون اجازه دخالت ارتش در اختیار عقب مانده ترین فرد ایرانی نما، یعنی خمینی قرار داد.
برای آن که شاهزاده با بخشی از دیکتاتوی های پدر خود آشنا شود، ما در طی چند مقاله به کوتاه با استناد به تاریخ، به نگارش بخشی از تاریخ از تاجگذاری رضا شاه تا سلطنت و کج روی های پدر ایشان می پردازیم. از شاهزاده در خواست می شود برای حفظ حرمت و آینده خود، شعبان بی مخ های هرزه گو و آفتاب پرستان گرداگردشان را از یاوه گویی و دشنام دادن، مانند گذشته به نویسندگان گرانمایه ایرانی و به نگارش مستند تاریخی نگارنده باز دارند وگرنه ما توانایی آن را داریم که هر هفته یک مقاله مستند در این باره چاپ و پخش کنیم. در ضمن شاهزاده با مشورت با گروه ما می تواند فاصله موجود میان خود و مردم را برداشته و گامی بلند در راه آزادی و سربلندی ایران بردارد.