چند وقتی است که دعوای میان شاه دوستان و جمهوری خواهانِ مصدق دوست بالا گرفته و می توان گفت که تمام فضای مجازی را پُر کرده است. خط ها کشیده شده و جبهه های مبارزه مشخص گشته اند؛ هر آنکه آنور صف شاه دوستی بایستد توده ای و طرفدار ملاست و هر که در صف شاهی ها بیاستد از دید مصدقی ها، استبداد طلب و دیکتاتور منش است و کمترین خوی آزادی خواهی در وی وجود ندارد.
این دعوا ها و کینه های کهنه به قدری جنجالی شده که حتی رسانه های رژیم هم بدان می پردازند و در حقیقت این بحث و جدل پوسیده و تاریخ مصرف گذشته، قند در دل سید علی آب کرده و موجب خوشحالی وی و مزدورانش گشته است.
هم شاهی ها و هم مصدقی ها دشمن اصلی و مشترک خود که همانا جکومت چنایتکار اسلامی است را به دست فراموشی سپرده اند و تمام توان و انرژی شان را در ضربه زدن به یکدیگر و ترور شخصیتی همدیگر استفاده می کنند.
تا به کی ما باید شاهد این دعواهای کهنه و قدیمی باشیم؟ معلوم نیست! هیچ حط پاپانی برای این ماراتُن نهمت زنی و برچشب زنی و دشنام دهی کشیده نشده و شوم بختانه این جریان مضر می تواند تا سالیانی دیگر ادامه داشته باشد.
نکته قابل توجه و البته تأسف بار اینجاست که هر دو دسته نیز همواره دم از اتحاد و یکدلی برای به زیر کشیدن حکومت آخوندی می زنند و بر این باورند که باید از تمام نیروهای اپوزوسیون در راستای ضربه زدن به حکومت لرزان و از هم پاشیده سید علی استفاده کرده و سپس در فردای ایران آزاد سرنوشت مردم و آینده ایران را از طریق صندوق های رأی مشخص نماید.
اما شوم بختانه ایشان بدون احترام گذاشتن به شعور مردم و درک جامعه، همه چیز را از پیش تعیین می کنند و برای مثال آقای رضا پهلوی در مصاحبه با مجله فوکوس آلمان، خود را شاه قانونی ایران می خواند. اینگونه مسائل است که موجب تفرقه افکنی می شود.
زمانی که رضا پهلوی و اطرافیان کاسه لیس شان مردم را نادیده می گیرند و به رأی و نظر آنان احترام نمی گذارند و سعی بر ماله کشی بر روی تاریخ و دموکرات جلوه دادن محمد رضا شاه فقید دارند و از طرفی خود را گاندی و نلسون ماندلا یِ ایران خوانده و به عنوان شاه قانونی ایران می خواهند به همه جای ایران سفر کنند تا همه چیز را خوب یاد یگیرند؛ مردم باز می فهمند که بزرگان آنان را به حساب نیاورده و رأی و نظر آنان برای هیچ کسی، حتی رضا پهلوی که دم از آشتی ملی و مردم داری می زند، مهم نبوده و نیست، بنابراین مردم دلسرد شده و صحنه های مبارزه را ترک می کنند.
چرا تمامی این دعواها و یقه گیری ها نباید پس از سقوط رژیم کنونی و تشکیل یک دولت موقف صورت بگیرد؟ چرا اکنون و در ایران زمان حیاتی که نیاز به اتحاد و همدلی است، یک شاه دوست، فرد مصدق پرست را توده ای و خیانت کار خوانده و وی را مسئول سرنگونی رژیم پادشاهی می داند و یک جمهوری خواه مصدوق دوست، همواره از دیکتاتوری و خفقان و استبداد زمان شاه سخن گفته و شاه را مسئول روزگار تیره و تار امروز ایران می داند؟
آیا شما متوجه پدیدار گشتن مشکل بزرگی در قسمتی از کار نمی شوید؟ دو گروه قدرتمند و شناخته شده اپوزوسیون ایران خود را درگیر یک جنگ و دعوای کهنه و تاریخ مصرف گذشه کرده و به طور کامل از دشمن اصلی که همانا رژیم منحوس اسلامی است غافل گشته اند؟
اگر این دو گروه پُر طرفدار و قدرتمند اپوزوسیون ایران به راهی که پیش گرفته اند ادامه دهند، نه تنها ما تا صد سال دیگر صاحب یک کنگره ملی و دولت در تبعید نخواهیم شد بلکه هر روز خیال سید علی خامنه ای از وجود آلترناتیوی به نام کنگره ملی ایران راحت تر خواهد گشت و با پوزخند و جسارت بیشتر دست به جنایات بیشتر و خونبار تری خواهد زد.
آقا و خانم شاه دوست، جناب جمهوری خواه و مصدق دوست لطفن کینه ها و کدورت های قدیمی را به دور انداخته و نخست گامی برای سرنگونی رژیم اسلامی بردارید؛ با جنگ و دعوای هر روزه شما ها اپوزوسیون ایران قدم از قدم بر نداشته و سر جای کنونی اش خشکش زده و مزدوران رژیم نیز به حال و روز اپوزوسیون ما قهقهه می زنند و اطمینان دارند که کاری از دست افرادی چون رضا پهلوی، با آن سابقه و پیشینه درخشان که باید از وی به عنوان یک سرمایه ملی بر علیه رژیم استفاده کرد، بر نیامده و نخواهد آمد.