به تازگی شاهزاده، گفتگویی با شهرام همایون داشته است که در حقیقت سرپوشی بر گفتار نادرست پیشین وی بود. در این گفتگو، شاهزاده توانسته خود را به روش دموکراسی بهتر و پیشرفته تری به مردم نشان دهد. خوانندگان ما برای آن که تنها به قاضی نروند و بتوانند برداشت درستی از این جریان داشته باشند نیاز بر آنست که گفتگوی شاهزاده با مجله فوکوس و انتقادهای وارد بر آن را با بی نظری بخوانند و به گفتارش با شهرام همایون گوش فرا دهند.
به دنبال آن چه که تا کنون گذشت، این نکته را نمی توان فراموش کرد که دوستان شاهپرست شاهزاده از جمله شهرام همایون که از بام تا شام سوای مدح و ثنا گویی و چاپلوسی کار دیگری ندارند، انتقادهای به جا و سازنده آزاد اندیشان ایرانی را که می تواند راهگشای بهتری برای درست اندیشی و نیک نگری شاهزاده باشد، ناآگاهانه « حمله به شاهزاده » عنوان کرده اند و با پرخاش گری و ناسزاگویی، دهان ها را مانند دوران دیکتاتوری گذشته می بندند و شاهزاده را از هدف های ملی و مردمی دور و می سازند.
گفتگوی شاهزاده با شهرام همایون– در این گفتگو، شهرام همایون یک شاهپرست نمونه با زیرکی حرف هایی را در دهان شاهزاده می گذارد که شاهزاده، خود اذعان و ادعایی در مورد آنها ندارد.
از آن جا که هدف فضول محله، همراهی و کمک به دموکراسی ایران است، هرگفته و یا عملکردی که به ایران و سرنوشت مردم در بند آن بستگی پیدامی کند مورد بررسی و تجزیه و تحلیل گروه ما قرار می گیرد. در این باره همان گونه که اساسنامه کار ما نشان می دهد، ما به فرد و شخصیت سیاسی و یا حقوقی او کاری نداریم، بلکه ما به دنبال آوازیم، نه آوازه خوان. از این روی، نگارنده نکاتی را یاد آور می شود که همگی انتقادی سازنده و در پشیبانی و همراهی باشاهزاده است که بتواند به هدف های ملی و میهنی خود دست یافته، و چهره درخشان و آزادی بخش ملت دربند ایران باشد:
۱- نخستین گام آنست که شاهزاده اندکی خود را از سفارشات و توصیه های شهپرستان، بدور نگاه دارد و به نقد گفتار و دیدگاههای دیگران نیز نگاهی خردمندانه داشته باشد.
۲- از دید تاریخی بهتر است شاهزاده به دفاع از اشتباهات گذشته نپردازد و به اصطلاح آنها را توجیه نکند. زیرا شاهزاده کمترین مسئولیتی در عملکرد اشتباه و نادرست پدر خود ندارد و می تواند بدون هرگونه وابستگی به کردار پیشینیان، خود پیشگام آزادی ایران و پیشاهنگ آزادی بخش مردم کشورمان باشد.
نکته مهم در این باره آنست که در هر دودمان پادشاهی گذشته، در برابر شاهان توانا و خردمند، شاهانی ناتوان و زبونی نیز بوده اند که موجب سرشکستگی و یا تجزیه کشور شده اند. به عنوان نمونه در برابر شاهان قدرتمندی چون شاه اسماعیل و شاه عباس بزرگ که در وحدت و بزرگی ایران نقش اساسی و درخشانی داشته اند، شاه سلطان حسین فرد ضعیف و ناتوانی بود که کشور را به بیگانه داد.
۳- گفتن هرگونه وابستگی و وارث تاج و تخت بودن، یک دهن کجی به مردم ایران، و توهین به شعور و درایت آنان است. چنانچه کشور ایران مورد تاخت و تاز کشوری دیگر قرار می گرفت و رژیم سلطنتی آن سرنگون می شد، آنگاه بازماندگان قانونی شاه می توانستند چنین ادعایی را داشته باشند. در شرایطی که در انقلاب گذشته، مردم به دلیل دیکتاتوری، خودشان بپا خواستند و موجب سرنگونی رژیم شدند. بنا براین، هرگونه ادعایی نادیده گرفتن انقلاب و رأی مردم، و قیاس مع الفارق است.
بر این مبناء، بازماندگان و وارثان داریوش سوم، و یزدگرد می توانستند چنین ادعایی داشته باشند که مورد یورش اسکندر و تازیان قرار گرفته بودند ولی بازماندگان احمد شاه قاجار گرچه همیشه خود را طلبکار می دانستند و شاید هنوز هم بدانند، ولی ادعای آنان بیهوده، و نادرست بوده و هست.
۴- از شاهزاده در خواست می شود که چنانچه در گفتار خود در گذشته مطلب و موردی را گفته اند که اشتباه بوده و مورد نقد دیگران قرار گرفته است، شهامت و روی راستی با مردم داشته باشند که بدان اذعان و اعتراف کنند. زیرا دیده شده کسانی که در کشورمان مصدر کاری بوده اند، و درنتیجه کردار آنان آسیب و زیان هایی به کشور و مردم وارد گردیده، ولی آنان از روی غرور و خودخواهی، اندکی وجدان و شرف انسانی نداشتند تا به کارکرد نادرست خود اعتراف کنند و از ملت ایران پوزش بخواهند. تلاش آنان همواره بر این بوده که آن اشتباهات رابه روشی توجیه، و ماله کشی کنند. از این گونه ایرانیان، می توان عبدالکریم حاج دباغ معروف به سروش، ابوالحسن بنی صدر، محسن سازگاران، و میرحسین موسوی را نام برد که هرکدام در مقام تصمیم گیرنده و سرنوشت ساز بوده اند، ولی با رژیم همکاری کردند، و هرگز از اشتباهات گذشته خود از مردم ایران پوزش نخواسته اند.
۵- چنانچه شاهزاده با نزدیک شدن به مردم توانست نمایندگی گروه زیادی از مردم ایران با هربرداشت سیاسی، باورهای دینی، هرقوم و هر گروه را به دست آورد که ما امیدواریم بتواند، همان گونه که ایشان یادآور شد و امیدواریم تنها حرف و وعده سر خرمن نباشد، از مردم که باید از پیش به آگاهی سیاسی رسیده باشند، پس از آزادی ایران، در برگزیدن روش سیاسی همه پرسی به عمل خواهد آمد.
۶- حال، چنانچه رژیم سلطنتی مشروطه پذیرفته شد که پیش بینی آن بسیار ناچیز است، بسیار منطقی و بجاست که فرزند دختر شاهزاده عنوان جانشینی خود ایشان را پیدا کند. کاری که در گذشته پیگیری نشد و به مقام و ارزش زن در جامعه گذشته توجهی نگردید. بسیار زیبنده و به جا بود که پدر شاهزاده پس از دریافت بیماری سرطان و در زمان پیری خود از سلطنت کناره می گرفت و شاهزاده را به جای خود می نشاند تا مردم زجر کشید ه کشورمان نیازی به انقلاب نداشته باشند.
نکته دیگر آن که نگارنده بر این باور است؛ در جهان دموکراسی کنونی، سلطنت مادام العمر برای یک فرد کاری نا پسند و در ورای آزادی و دموکراسی و منافع مردم یک کشور است. از پیروان و طرفداران شاهزاده درخواست می شود که بی جهت سلطنت انگلستان و یا اسپانیا را مثال نیاورند که مادام العمر بوده، و مانند آفتاب می درخشد. در حقیقت شاهپرستان و دوستان نزدیک شاهزاده دستی دور بر آتش دارند. ما به خوبی به روش کارکرد رژیم سلطنتی انگلیس و زندگی دشوار و طاقت فرسای مردم این کشور آگاهی داریم. به عنوان نمونه، انگلیس کشوری است که می توان گفت ۸۰٪ ثروت، دارایی، املاک، و در آمدها از آن ۲۰٪ طبقه اشراف و وابستگان به دربار انگلیس است، و ۲۰٪ دیگر ثروت ها از آن ۸۰٪ مردم کار کشته و زحمتکش آن .
ملکه پیر و فرتوت انگلیس که با نخوت به عزرائیل هم پاسخ منفی می دهد، خود و خانواده اش مانند بختک بر مال و ثروت زحمتکشان این کشور سوارند. اگر مردم هنوز هم این رژیم را تأیید می کنند، به دلیل آنست که خانواده سلطنتی خود را در پشت پرچم ملی انگلیس که مردم بدان دلبستگی و علاقه فراوان دارند، پنهان کرده است. مردم به پرچم رأی می دهند، نه به مفتخوران انگلیس. امیدوارم شاهپرستان میهن ما آرزوی چنین رژیم نکبت باری را نداشته باشند.
در این ویدیو، دختر خانم های نیک اندیش و ایران دوست شاهزاده رضا پهلوی که به غلط دو نام بی مسمای تازی و دور از فرهنگ ایرانی ؛ «نور»، و «ایمان» بر آنان نهاده شده، دیده می شوند. ما به آینده این نسل جوان که در بیرون از مرزهای ایران پای به جهان گشوده اند، بسیار امیدواریم و می دانیم که می توانند پا به پای جوانان درون کشور تضمینی برای آینده درخشان سیاسی ایران باشند، و با هر نوع تازی گری و بیگانه پرستی به نبرد و چالش پردازند.
از این روی، زمان سلطنت یک شاه مشروطه نیز باید مانند یک رئیس جمهور محدود باشد. شاید بتوان گفت که یک شاه مشروطه بتواند تنها ۱۵تا۲۰ سال در بهترین شرایط سنی، آن سمت را داشته باشد. تا نوبت به مغزهای جوانتر و نیروهای بهتر برسد. بر این اساس، بی تردید، دیگر ۴۸ سال سلطنت ناصرالدین شاه، و یا ۳۷ سال سلطنت محمد رضا شاه، و داشتن شاه پیر بیمار و یا نوجوان در این دوران، دور از هر درایت و روشنگری بوده، و پسندیده نیست. حال، تا خوانندگان ما چگونه اندیشند؟!.
نکته پایانی آن که هر اندازه شاهزاده خط مشی، هدف ها، برنامه ریزی ها، روش ها، و کارکرد آینده خود را روشن تر سازد و به صورت تعهدی مبنی بر اجرای آنان پس از آزادی ایران، بر شمارد و به اگاهی همگان برساند، گروه زیاد تری از مردم پشتیبان و طرفدار ایشان خواهند شد، و ما به آزادی و دموکراسی نزدیک تر می شویم