محمد نوری زاد را بهتر بشناسیم. محمد نوری زاد، روزنامه نگار و سینماگر ایرانی، فردی که تا سال ۱۳۸۸ مرید خامنه ای، در کنار خامنه ای، و مقرب درگاه ولایت بود. از آن تاریخ ناگهان با ۱۸۰ درجه انقلاب فکری و تجدید نظر در اندیشه خود، در صف خرده گیران و منتقدین رژیم، به ویژه خودخامنه ای جای گرفت. محمد نوری زاد تا کنون نامه هایی سرگشاده و سراپا پرده دری و با انتقادی تند و خرد کننده، خامنه ای را مورد عتاب و شتاب و سرزنش قرار داده است.
از یک دید می توان گفت که این رفتار انقلابی محمد نوریزاد و بی پرده زبان به نقد گویی گشودن نامبرده آنهم در برابر فردی که اندک توجه و دلسوزی به مردم و سرزمین ایران ندارد، و رژیم غیر مردمی آن،در خور ستایش و موجب بسی خرسندی و بالیدن است. در حقیقت ما به افرادی میهن دوست و از خود گذشته نیاز داریم تا در برابر خون آشامانی مانند ولی فقیه، از جان خود مایه گذارند و در برابر دیکتاتورها بایستند. ولی از سوی دیگر، به دلیل چاپلوسی و تملق گفتن به این ملای مشهدی، با وجود بعضی تند روی ها، تنها با زندانی شدن و بدرفتاری زندانبانان و اندکی شکنجه کار این خوش خدمت اسلام پناه پایان پذیرفته و آزاد شده است.
برای آن که به ارزیابی خود بهتر دست یابیم، به بررسی بخشی از چند نامه ایشان می پردازیم:
نامه اول محمد نوری زاد به آیت الله خامنه ای (تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۸۸)-
۱- « من همیشه، چه در نوشته هایم و چه در گفتگوی حضوری، شما را با واژگانی چون: آقا جان، مولای من، خامنه ای ما، مخاطب قرار داده ام. اما در این رقعه، مصرم که حضرتعالی را “پدر” خطاب کنم».
نامیدن یک روضه خوان به عنوان « آقا جان، و مولای من» نخستین پایه گذاری یک دیکتاتور پروری است. گفتن این که؛ « شما تمثیل و نماینده ای از همه غربت های تشیع محضید،…..شما تنها فرصت تشیع برای تجلی در آوردن معارف خفیه شیعه هستید،…».
یکچاپلوسی است که از یک سوی بالا بردن و بی جهت ارزش دادن به یک روضه خوان ضد فرهنگ ایرانی است، و از سوی دیگر، نشان می دهد که این فرد با ادبیات و نوشتار فارسی بیگانه است. نگارش واژه هایی چون؛ «رقعه، معارف خفیه، تمثیل… » و مانند آن در یک نامه رسمی، همان فرهنگ نیمه جویده عربی است که تنها کاربرد آن نزد آخوندهای بی فرهنگ ایرانی نما است. نکته دیگر این که چگونه این آقا می تواند جنایت کاری را که دستش تاکنون به خون هزاران زن و مرد ایران آغشته است، « پدر» بنامد؟!.
این ویدیو ی محمد نوریزاد گویای جنایت های رژیم اسلامی است. از شعبان بی مخ های رژیم سخن به میان می آورد.تنها نکته انتقادی بر محمد نوریزاد آنست که می کوشد تا دین اسلام کشتارگر را بزک کرده خوب و عالی نشان دهد، و جنایت کارانی چون علی را نمونه و خوب نشان دهد.
۲- من شاید بیش از هر نویسنده و فیلمسازی، در سالهای رهبری شما، در جانبداری از شما مطلب نوشته ام و فیلم های مستند ساخته ام. و آنچنان غلیظ و ناگشودنی با شما و جایگاه شما گره خورده بودم که احساس می کردم: یاوری امام زمان، نسبت موکد و انفکاک ناپذیری با یاوری شخص شما دارد. احساس می کردم شما تمثیل و نماینده ای از همه غربت های تشیع محضید. احساس و باورم به این بود که شما، تنها فرصت تشیع برای به تجلی درآوردن معارف خفیه شیعه هستید. معارفی که می بایست یک به یک به صحنه آورده می شدند و امکان جولان می یافتند».
این آقا، و امثال او که به سرعت به پست و مقامی رسیدند، و توانستند در همه ارکان مملکت نفوذ کنند، به دلیل چاپلوسی و تملق گفتن آنها به این رژیم جنایتکار بوده است. وگرنه در ایران فیلم سازان و روزنامه نگارهای برجسته ای بوده و هستند که چون چاپلوس مرکز خلافت نیستند، راهی به جایی نبرده اند.
در میان پیروان دین مسیحی مانند ارمنی و آسوری، فیلم سازان، تکنیسین، و هنرمندانی بزرگ همیشه وجود داشته اند که شاهان اسلام زده و آخوند پرور قاجار، و حتی دوران رژیم پیش، آنان را به بازی نگرفتند. همان گونه که یهودیان ایرانی در رشته موزیک و نواختن سازها همیشه هنرمند بوده، و در درازای تاریخ توانسته اند پاسدار هنر نواختن، نوت نویسی، و آهنگ سازی کشورمان باشند ولی از آن جا که مسلمان و شیعه نبودند، کالایشان خریداری نداشته، و به شمار نیامدند.
۳- « وقتی فراتر از چارچوب های دیپلماسی، بر سر طراحان دادگاه میکونوس فریاد برآوردید و بساط خدعه و نیرنگشان را بر سر خودشان آوار کردید، ما به همدیگر تبریک می گفتیم».
این گفته واقٰٰعاً شرم آور است. این بابا، دادگاه رسیدگی به جنایت های رژیم ایران در رستوران میکونوس را همراه و هم زبان با آخوند ۵ تومانی مشهدی، « ساط خدعه و نیرنگ»، می نامد. به گفته دیگر، محمد نوریزاد با طرح ریزی آدم کشی رژیم در این رستوران همدردی و همراهی می کند.
۴- « بعد از واقعه هولناک یازده سپتامبر، آنجا که برجستگان سیاسی ما – آنان که درادعای برتر بینی شان تردیدی تحمل نمی کردند – با شنیدن عربده های خشمناک بوش به حاشیه های سکوت و ترس پناه بردند، شما یک تنه سر برآوردید و آوار دیگری از شهامت و حق طلبی را برسر هیات حاکمه آمریکا فرو ریختید، ما قامت راست کردیم و به خود بالیدیم».
این دیگر سند شرم آوری از کارهای رژیم و نشخوار کنندگان گرداگرد او است. زمانی که تروریست های اسلامی با برخورد دادن دو هواپیما پر از مسافر، برج دو قلو و مرکز تجارتی نیویورک را با خاک یکسان کردند، و نزدیک به ۴۰۰۰ نفر را به کشتن دادند، این آقای اسلام زده و جاده صاف کن خامنه ای جنایت کار، اعتراض و فریاد ژرژ بوش رئیس جمهور آمریکا را « عربده های خشمناک بوش»، و رجز خوانی شیخ مشهدی را « آواز دیگری از شهامت و حق طلبی» نامیده است!.
۵- « وقتی به زندگی شخصی شما نگاه می کردیم که چگونه فرزندان خود را از ورود به کارهای اقتصادی و مسئولیت های درشت و ریز نهی فرموده اید و همگان خود را از اشرافیت متداول مسئولین کنار زده اید و به بهره مندی از یک زندگی بسیار ساده بسنده کرده اید، سرافرازی می کردیم و به خدای خوب خود سپاس می گفتیم».
این مرد گویا هذیان می گوید. فرزندان ولی فقیه یکی پس از دیگری در غارت گری و چپاول کشور و کشتار مردم دست داشته اند. ارزهای خارج شده از کشور از سوی خود و فرزندان این روضه خوان، به ویژه مجتبی ناگفتنی است. لیست دیگری از دزدی های این فامیل گویای چپاولگری همه کارگزاران این رژیم است.
۶- « بعد از امام عزیز، آنگاه که ستون محکم عاطفی و احساسی و بینشی ما لرزید، به زیر سایه شما خزیدیم و کاستی های فردی و اجتماعی خود را به یمن روزهایی که شما نوید بهبود می دادید، در خیال، ترمیم می کردیم».
این آقا گویا هالو هم تشریف داشتند. اگر ایشان تا سال ۱۳۸۸ که نوشتن نامه های انتقادی خود را آغاز نموده نتوانسته بود آخوند جماعت به ویژه این روضه خوان را بشناسد، باید اندکی در شعور و درک وی شک و تردید داشت. گرچه بیشتر مردم ایران آخوند های مارمولک را نمی شناختند، ولی پس از شاید ده سال دست آخوندها در هر زمینه رو شد و اکنون سال ها می گذرد که پته آخوند رو شده، و سیرت تار و نا انسانی او برای بیشتر مردم آشکار گردیده است.
در این ویدیو محمد نوریزاد از شکست انقلاب و دروغگویی آخوندها گفتگو می کند. گفتار انتقادی این مرد بی همتا و کم نظیر است.
گرچه انتقادهای محمد نوریزاد از خامنه ای و همه رژیم مالامال از حقیقت بوده، و درست است، ولی همه این گفتار و نوشتار بنا به یادواره پارسی؛ « یاسین به گوش خر خواندن است». زیرا همانگونه که طبیعت شیر و ببر دریدن است، و آنان با هیچ پند و اندرزی دست از پاره کردن جانوران ضعیف و کم زور بر نمی دارند، طبیعت آخوند نیز ظلم و جنایت است. ۳۳ سال است که ما می بینیم و اگر شرایط به همین منوال بگذرد و جوانان ایران از خود خروش و برخاستنی نشان ندهند، صد سال دیگر هم به همین روش خواهد گذشت. در حقیقت بهتر نشده، بلکه روز به روز بدتر هم خواهد شد.
نکته پایانی این که،گرچه محمد نوریزاد با شکوه و زیبایی کاملی کجوروی و جنایت های رژیم را در این ۳۳ سال بر رسی می کند، ولی شوربختانه همانند دیگر خردباختگانی چون عبدالکریم حاج دباغ، اکبر گنجی، محسن کدیور، عبدالعظیم بازرگان، اشکوری، و شماری دیگر، به دنبال پای زیستی و پا بر جایی رژیم اسلامی در ایران است. از این روی، هیچکدام از این ایرانیان به دنبال سکولاریسم و بازگشت آخوند به خانه هایشان نیستند. حال، تا شما خواننده گرامی چگونه بیاندیشید؟!.