زاد روز حسن مجتبی، قاتل مردم ایران بر هر آخوند مفتخور و زنباره مبارک باد ۱۷

۱۵ رمضان زادروز حسن مجتبی امام دوم ما امت خردباخته شیعه است. اگربگوییم آخوندها فرزندان راستین حسن مجتبی هستند، به گزاف نگفته ایم. زیرا آنان از دیدگاه هوسبازی و شهوت رانی، مال دوستی، ثروت اندوزی، خیانت، جنایت و آدم کشی، دست کمی از جد بزرگوارشان امام حسن ندارند و گهگاهی نیز کمی جلوترند.
آخوندهای هرزه و تن پرور که عمری از بی خردی و نادانی ما بهره گرفته اند، دشمنان و خون آشامان کشورمان را ارج می نهند و ستایش می کنند، در حالی که فداکاران، میهن پرستان، و انسان های گرانمایه و بزرگوار تاریخ کشورمان را به بد نامی می برند. در زمان کنونی نیز به هر راه و روشی که بتوانند، آنان را به خاک و خون می کشانند. همین امروز که یاد روز بیست و یکمین سال جنایت رژیم در کشتار ددمنشانه شاهپور بختیار  قهرمان تاریخ کشورمان؛ است، آخوندهای ضد ایران و ایرانی، سرمست و شادان، از سورچرانی جشن زادروز حسن مجتبی یکی از جنایتکاران به میهن و مردم ما باز می گردند.

آیا بختیار که تلاش کرد مملکت ما ملا خور نشده، و این جنایت کاران کشورمان را اشغال نکنند، قهرمان و یکی از ابر انسان های تاریخ ما است، و یا حسن مجتبی که با امام حسین به دستور عثمان به قتل عام مردم ایران پرداختند.

آیا بختیار که تلاش کرد مملکت ما ملا خور نشده، و این جنایت کاران کشورمان را اشغال نکنند، قهرمان و یکی از ابر انسان های تاریخ ما است، و یا حسن مجتبی که با امام حسین به دستور عثمان به قتل عام مردم ایران پرداختند.

گمان نمی رود ملتی در جهان از ما ایرانیان، خائن تر، و دشمن تر به خود بوده، و سراغ داشته باشیم. یادواره پارسی می گوید که: «چاقو دسته خود را نمی برد». حقیقت اینست که در مورد ما ایرانیان، باید گفت ؛ « تنها هنرچاقو، بریدن دسته خود است ». بنا بر آنچه گفته شد، ما ملتی دشمن پرور، دیکتاتور پرور، و دوست شکن، و ضد منافع و خواسته های خود بوده و هستیم. برای اثبات این موضوع، به نگارش چند نمونه آن می پردازد:

۱- در لشکر کشی خشایار شاه ۴۸۰ سال پیش از زایش مسیح به یونان، بخشی از آتن به آتش کشیده شد. گرچه این کار بسیار ناپسند و زشت به شمار می رود، ولی با توجه که در گذشته جنگ میان کشورهای گوناگون بیشتر حالت قهرمانی داشت تا جنایت و تجاوز، نباید پس از  گذشت ۲۵۰۰ سال، موجب کدورت و کینه توزی یونانی ها علیه مردم ایران باشد. ولی، حقیقت چیز دیگری است. هم اکنون پس از گذشت آن دوران دراز، بازهم با هر یونانی که وارد گفتگو شوید، با تردید و بدبینی با ما ایرانیان برخورد می کند. رفتار دولت و مردم یونان با پناهندگان خود را در دوسال گذشته دیدیم. تا آن جا که شماری از هم میهنان درمانده، دهان خود را دوختند.

در جایی که اسکندر مقدونی از منطقه یونان، خاک کشور ما را به توبره کشید، کاخ بزرگ شاهنشاهان هخامنشی را به تلافی تصرف و آتش سوزی آتن   به  آتش کشاند، شهر با شکوه و زیبای پارسه را به دست سربازان تشنه کام، غارتگر، و شهوت ران داد که به هرگونه جنایتی دست زدند. ولی ایرانیان، اینها را فراموش کرده، حتی نام اسکندر را همچنان بر فرزندان خود می گذارند.

فیلمی از اعتصاب غذا: بلاتکلیفی پناه‌جویان ایرانی در یونان- آنچه که موجب بی توجهی و بدرفتاری پلیس و مردم یونان با ایرانیان بوده و هست، تنها معامله داشتن با رژیم اسلامی نیست بلکه کینه توزی یونانی ها برای لشکر کشی خشایار شاه به یونان است.

۲- یورش های مغول و تاتار، از کشته ها پشته ساخت، و شهرها را ویران نمود. ولی ایرانیان چه کردند، به جای روی گردان شدن از رژیم و کارداران آنان، خود را تسلیم رژیم و خواسته های ضد ایرانی آنان نموده، نوکری و بندگی این کشتارگران را پذیرا شدند. آنگاه، بی خردانه نام های چنگیز و تمیور را بر فرزندان خود نهادند.

۳- از همه بدتر و فاجعه انگیز تر، یورش ددمنشانه  و جنایت های تازیان درایران بود. میزان بی رحمی، خونخواری، تجاوز، و چپاول این قوم بیابان گرد غارتگر، نوشتار دهها کتاب تاریخ نویسان جهان است. پاره ای از آنهمه جنایت، و غارتگری ها را ما در گذشته در مقاله های گوناگون خود به نگارش در آوردیم. نیاکان ستم دیده و گوسفند صفتمان، در درازای ۶ سده، هرساله بیشترین درآمدها، و فرآورده های خود را تسلیم تازیان جنایت کار کردند، و خود نوکری و کنیزی آنان را به جان خریدند.
در دوران خلافت عثمان و علی، از سوی این دو خلیفه، بارها سربازانی به همراهی حسن و حسین به ایران آمدند، و قتل عام فراوان نمودند.

در این جا به بیان یک نمونه آن می پردازیم:
الف- یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر “تمیشه” بود که به سختی با سپاه اسلام نبرد می کرد. “سعید ابن عاص” همراه با عبدالله پسر عمر – عبدالله پسر عباس – عبدالله پسر زیبر – حسن ابن علی ( امام حسن ) – حسین ابن علی ( امام حسین )، شهر را محاصره کردند و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند، به آن شرط که سپاه “سعید ابن عاص” مردمان شهر را نکشد، لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند. (تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ی ۲۱۱۶)
ب- در زمان عثمان اعراب برای فتح تبرستان تلاش بسیار کردند. بدستور عثمان “سعید ابن عاص ، همراه با حسن و حسین ( فرزندان حضرت علی) بسوی تبرستان روانه شدند. «فتوح البلدان»، نوشته ابن فقیه صفحه ۱۵۲)

رژیم اشغالگر ایران،  با صرف میلیون ها دلار ارز مملکت در ایران و سفارت خانه ها، ادارات، و مؤسسات ایرانی برای حسن ابن علی زنباره ثروت اندوز عرب و قاتل نیاکان ما هویت و شناسنامه انسانی و بخشندگی درست می کند. فرتور بالا مانند دیگر تبلیغات اسلام کشتارگر، از نور، پرنده، ملائکه و فرشتگان است. آیا شما از این تصویر چه چیزی درک می کنید؟!. خواهشمند است برای ما هم توضیح دهید.

رژیم اشغالگر ایران،  با صرف میلیون ها دلار ارز مملکت در ایران و سفارت خانه ها، ادارات، و مؤسسات ایرانی برای حسن ابن علی زنباره ثروت اندوز عرب و قاتل نیاکان ما هویت و شناسنامه انسانی و بخشندگی درست می کند. فرتور بالا مانند دیگر تبلیغات اسلام کشتارگر، از نور، پرنده، ملائکه و فرشتگان است. آیا شما از این تصویر چه چیزی درک می کنید؟!. خواهشمند است برای ما هم توضیح دهید.

از صلح امام حسن چه می دانیم؟-
این هم یک شارلاتی و کلاهبرداری آخوندها است. زیرا حسن ابن علی فردی عیاش، زنباز، هوسران و مال اندیش بود. او نه اهل جنگ بود، و نه هرگونه مبارزه ای. بنا به گفته ای امام حسن « خواجه حرم» بود، و عمری را به زنبازگی در میان زنان بیشمار عقدی و صیغه ای گذراند. این فرد خوش گذران، به آسانی در برابر معاویه سر تسلیم فرود آورد. پاداش این جان نثاری، و سکوت در برابر جنایت های بنی امیه، دریافت هزار هزار ( یک میلیون) درهم پول نقد، و خراج سالانه داراب از شهرهای فارس از دست معاویه بود.

حال، که اندکی با چهره ضد ایرانی حسن مجتبی و حسین ابن علی  آشنا شدید، اکنون بیش از چهار سده است که آخوند شیعه این دشمنان سرزمینمان را به عنوان قهرمان ملی و حتی بالاتر و برتر از انسان ، به عنوان امام به حلق ملت خردباخته و ناآگاه ایران فرو کرده است.

بی تردید خامنه ای از منفورترین و یکی ازجنایت کارترین فردی است که نامش به زشتی و نفرین در تاریخ کشورمان به ثبت خواهد رسید. این انسان ضد ایرانی، برای زاد روز حسن مجتبی مجلس جشن و سورچرانی به پا کرده، و مزدورانی را وا داشته که بدین مناسبت چکامه سرایی کنند.

این دیگر بر ملت فرهنگ فروخته و کشتی به گل نشسته ایران است که با این رژیم ضد انسانی، ضد ایرانی، خونخوار و کشتار گر به روش های گوناگون به مباره پردازند. راههای مبارزه بسیار زیاد است. می توان چند نمونه آن را برای باردیگر در اینجا یادآور شد. از این روی، هم میهنان باشرف و گرانمایه ما باید دست کم روشهای زیر را دنبال کنند:

۱- مبارزه منفی-
از شرکت در هر مجلس که آخوند و یا طرفدار آخوند در آن است باید خود داری کرد. از شرکت بستگان و دوستان خود نیز باید جلوگیری نموده، و چنانچه نپذیرفتند، از بودن و هرگونه ارتباطی با آنان خود داری کنیم.

۲- از خریدن و خواندن روزنامه ها، و گوش فرادادن به رادیو، و نگاه کردن برنامه های تلویزیون خود داری کنیم.
۳- هرکجا می توانیم، به هرشکل و به هر روش به رژیم و درآمدهای آنان زیان و صدمه وارد سازیم.
۴- اگر می توانیم، فرزندان و وا بستگان به رژیم را گروگان گیریم.
۵- از خرید و کار برد کالاهایی که درآمد سرشار برای رژیم و سپاه دارد تا آن جا که می توانیم خودداری کنیم.

  • melate morghdost

    amo to ham delet khoshe, in melat Morgh dost dare, azadi bedarde chish meykhoreh,morgh khoshmazehtare

  • شاهپور

    آفرین بر مردمانی که به حقیقت پی میبرند و افشاگر جنایات آخوند و مقدساتشان هستند.واقعیت آن است که ایران هنوز از بعد فرهنگی و حاکمیتی در اشغال اعراب است و آگاهی و رشادت نسل های آینده ایران آزادی بخش کشور خواهد بود.با هر وسیله ای مقدسات دروغین و فاسد مذهب شیعه را باید افشا کرد.

  • Sahameddinghiassi

     

    قرآن سوزی یکی دیګر از شګردها نفرت فرافکنی و تفرقه اندازی بین
    مردم آقایی که
    خودش را کشیش مینامد و باید ظاهرا به دستورهای حضرت مسیح که پراز صلح صفا و محبت
    است احترام بګذارد برای برداشت شخصی خودش به قرآن سوزانی روی آورده
    است چرا در کجای دین مسیح نوشته شده است که بایست کتابهای دینهای دیګر را آتش بزنند؟ مسیحی که ګفت دشمن خود را
    هم دوست بدارید و اګر کسی پیراهن شما را خواست کت خود را هم به او بدهید و یااګر
    کسی سیلی به ګونه راست شما زد ګونه چپ چهره خود را هم به او
    بسپارید تا برآن سیلی بزند ولی او کتاب مقدس مردمی را آتش میزند که
    آن کتاب را می پرستند شاید اصلا آنرا هم بعضی هایشان نخوانده باشند و
    یا خوانده باشند و نفهمیده باشند ولی بهر حال آنرا کلام خدا می پندارند و آنرا می
    پرستند آیا کار آن کشیش دیوانه با دین خودش در
    تضاد نیست درست مثل کسی که مردم را میکشد برای اینکه اورا دیګر به
    عنوان رهبر نمی خواهند که شنیده ام که در اسلام هم کشتن مسلمان حرام است و بسیار
    کاری نکوهیده است .

    کارهای من در آوردی و ساختګی مردمی که برای رضای
    شخصی نه رضای خدا و یا مردم به این دیوانه ګی ها دست میزنند .
    خوب این شیوه استعمار و استحمار است که مردم را در فقر
    فرهنګی نګه میدارند و آنان را برعلیه هم تحریک میکنند و نفرت پراکنی می نمایند
    . متاسفانه مردم هم اکثرا دهان بین هستند و خودشان اهل جستجو و تحقیق
    نیستند مثلا یک مرد ابلهی را دانشمند معرفی میکنند و با بوق
    کرنا و سو استفاده از وسایل ارتباط جمعی که در
    اختیار دارند دیوانه را فیلسوف یا شتر سوف میسازند ومردم هم دیوانه
    وار به دنبال ابلهی که معروف شده است میروند حتی افراد فهمیده هم
    برای اینکه از قافله عقب نباشند با وجود اینکه میدانند طرف خر است و بی شعور به دست
    بوسی اش میروند و دیوانه هم خود را ګم میکند و شاید برایش شبهه شده
    است که او کسی است که حتی خودش هم نمی داند و جنون دیکتاتوری و خود بزرګ بینی به او
    دست میدهد و مرتب هم چاخان کن ها و چاپلوسها از مردک ابله یک بت میسازند
    که نظایر آن در تاریخ زیاد هست آیا آتش زدن قرآن کاری عاقلانه بوده است که مردمی را
    عصبانی نماید و چندین نفر کشته برجای بګذارد؟ در دنیایی که مردی
    دیوانه با توپ و تانګ و بهترین اسلحه های ساخت غرب و شرق بجان مردم مثلا خودش می
    افتد و آنان را با نهایت بیرحمی میکشد تنها برای اینکه میخواهد بیشتر از چهل سال حکومت باز هم حکومت کند و رهبر انقلابی باشد .

    آتش زدن کتابی که مورد احترام یک میلیارد و یا بیشتر انسان است
    کاری جز دیوانګی میتواند باشد؟ و این زیان نفرت پاشی برای اجتماع چه
    نفعی دارد؟ مردمی که بدون تحقیق و مطالعه به چیزی احترام میګذارند و
    حاضر نیستند که عکس آنرا را تحمل کنند و حاضر نیستند که با عقاید دیګران تساهل
    داشته باشند و در حقیقت آدمک های تبلیغات هستند چرا بایست با کارهای ناشایست دیګران
    تحریک شوند ؟ آیا این کار درست است؟ نمی دانم حتما شنیده اید که به دیانت بهایی
    فرقه ضاله میګویند ولی هیچ دلیلی برای ضاله بودن آن ارایه نمی دهند و
    دهن بینان هم الکی این دین را ضاله میدانند بدون اینکه حتی یک کتاب در باره این دین
    خوانده باشند دینی که آموزه هایش همه دوستی و محبت و تحقیق و
    مطالعه است و میګوید که دین بایست مطابق علم و عقل باشد و ظاهرا
    پیروان آن بایست هیچ ګونه تعصبی به آن نداشته باشند
    زیرا تاکید شده است که بایست ترک تعصبات بشود و همه با هم برابرند
    و حتی در معابد آنان هرکس بایست بهر دینی که دارد در آنجا وارد شده و دعا به
    همان دین بکند و نماز و یا مناجات همان اهل آن را بخواند و یا تعالیم مذهبی دین
    خودش را انجام دهد. ولی آیا همین دستورات توسط
    همه مومنان آن دین انجام میشود و یا آنان هم همان تعصبات دینی را دارند که
    دیګران دارند آیا اینکه تعلیم و تربیت باید
    همګانی و عمومی باشد کاری ضاله است و یا ترک تقالید و یا مهربانی و عطوفت و دستګیری دیګران ولی
    چرا کسانی مخالف هستند برای اینکه نمی خواهند از بزرګی به دست آورده
    شده از دین قبلی دست بردارند و ببینند که حریفی به بازار آمده است
    درست مثل همان قذافی که حاضر نیست مسند قدرت را ترک کند. و به دیګرانی که اورا نمی خواهند خش خاشاک و القاعده و دشمن میګوید؟

    می بینید که دین حربه ای برای غارت و قتل شده است و آیا واقعا نظر پیامبران
    این بوده است که مردم در جهل جنون غرق شوند و برای هم قمه بکشند و همدیګر را
    بکشند؟ چرا کسانی با پیشرفت و ترقی عمومی مخالف هستند؟
    چرا کسانی نمی خواهند که مردم با هم دوست متحد باشند؟ زیرا آنان میخواهند
    ازتفرقه و جهالت مردم و بیسوادی و تعصبات آنان سو استفاده کنند و آنان را برای
    منافع خود در حماقت نګه دارند و برای پول آنان را به جنګ برادران و خواهران دګر
    اندیش خود بفرستند . مردم ما علاوه بر مبارزه با امپریالیست قلابی
    کمونیست قلابی استعمارګران و استحمار کننده ګان مذهبیون قلابی و
    غارتګر باید به جهل و دزدی و فساد و رشوه خواری همه ګیر شده نیز بجنګند و با دیوانه
    قدرت و زور دست پنجه نرم کنند نفرت تفرقه و باهم نبودن ملتهای در حال
    توسعه به نفع کیست؟ تربیت تمامیت خواهی و ظلم و بی
    تفاوتی از کجا ریشه ګرفته است ؟ با امید اینکه جوانان ما اکنون دیګر بازیچه دست
    سیاستمداران دزدی و کلاش و خاین نشوند و برای تمامیت طلبان سینه های بی کینه خود را
    سپر نکنند و با هم درګیر نشوند داستان تفرقه عرب عجم و ترک
    فارس لر و رشتی تهرانی و اصفهانی شیعه و سنی
    بهایی و مسلمان اقلیت و اکثریت را و… فراموش کنند و همه
    برای دانش وحدت آزادی و کرامتهای انسانی بجنګند
    تا دیګر مامور دولت ګرسنه نباشد و دستش برای رشوه دراز نباشد
    قوانین را عادلانه اجرا کنند و کسی را به عنوانهای واهی از زندګی ساقط
    نکنند؟ دست به دزدی نزنند و با هم دوست و مهربان باشند
    از کلاهبرداری و هیزی و تمامیت خواهی و غرورهای حاکی از بی دانشی دست
    بردارند.

    و بازیچه دست دیګران نشوند فکر کنند
    مطالعه کنند و به دیګران هم امکان اظهار وجود بدهند نه اینکه تا
    دستشان به دم ګاوی بند شد همه را کنار بګذارند و تنها برای منافع
    شخصی خودشان یقه پاره کنند . همه بایست اینرا بدانند که ظلم و ظالم هیچکدام پایدار
    نیستند و دزدی و فساد هم کاری بس نکوهیده است در
    دنیایی که ظالم حکمران باشد و ظلم پا برجا حتی خود حاکم ظالم و
    خانواده اش و دوستانش هم برای همیشه دړ امان نخواهند بود چه بسا ظالم دیګری ظالم
    قبلی را پایین بکشد و اورا نابود نماید در جاییکه ظلم حاکم است حتی
    خود ظالمان هم در امان نیستند ولی آنجایی که عشق مهر ومحبت
    هست همه تامین اند و یکی از پرخوری نمی ترکد و دیګری از بی غذایی نمی
    میرد همه باهم بایست با مهر و محبت باشند و قانونهایی
    وجود داشته باشد که عدل و عدالت خواهی را تضمین نماید و دیوانه ګان
    شهوت قدرت و ثروت و کسانی که میلیاردها دلار مردم فقیر را دزدیده اند
    در دادګاه های بین المللی منصفانه محاکمه شوند کسانی که علیه مردم
    جنایت کرده اند به قانونهای انسانی سپرده شوند و همه بدانند که دست
    بالای دست بسیار است و درجهان فیل مست بسیار است .
    دیوانه های دیکتاتور فکر نکنند که قیم مردمند و مردم به آنان بدهکارند و این
    آنان هستند که بایست برای مردم تصمیم بګیرند و قانون هایی من درآوردی از باورهایشان
    را به مردم شاف کنند هرکس بایست آزاد باشد بشرط اینکه به آزادی
    دیګران تجاوز نکند کارها به دست متخص ها سپرده شود نه به دست شیادان
    دینی و مکتبی مثل مکتب ها اجتماعی نظیر کمونیست قلابی و… علم و دانش و معرفت
    بایست چراغ رهنماباشد نه اطاعتهای کورکورانه و دستورهای من درآوردی؟

    دانشمندان پرهیزګار در راس اموری باشند که در حوزه
    علمی آنان است نه اینکه در قسمتهایی که از آن اطلاعی ندارند و همه
    چیز را از بین میبرند. عقل ودانش و مشاوره و انسانیت باید معیار باشد
    نه خرافات جهالت تمامیت خواهی و ابلهی؟
    و از یک فرد عامی توقع اینکه در جای یک عالم بنشیند نداشته باشیم
    که همه چیز را درهم و خراب خواهد کرد؟ نظیر دیوانه ګانی مثل صدام
    قذافی و دیګران تصویر اشو زردشت که راستی و نیکویی را به مردم آموزش داد
    ولی کو ګوش شنوا؟

  • Sahameddinghiassi

    ملتهای ما اسیر شده اند چه در داخل کشورهایمان و چه در خارج از
    آنها در هنګامیکه
    استعمار قرن نوزدهم در آفریقا و خاورمیانه بیداد میکرد
    مردمی که کاردها به استخوانهایشان رسیده بود قیام کردند تا خود را از زیر بار
    استعمار و استحمار بین المللی نجات دهند رهبران مثلا قهرمان هم
    هدایت این مردم را به دست ګرفتند و بزودی خودشان جانشین ظاهری
    اربابان قبلی شدند ولی دیر و یا زود مردم فهمیدند که این تازه بدوران رسیده ها که
    چشماهایشان به علف الوفی افتاده است مثل
    غارتګران قبلی هستند و برخی مواقع از آنان هم بسیار خشن تر خاین تر و آدمکش تر و
    غارتګرند. حالا چه کنند چاره ای نداشتند که باز هم به
    دامان همان چپاولګران قبلی پناه ببرند سیستم مدرن
    غارتګری تقریبا همان سیستم قدیمی است مثلا در زمان عربان بنام اسلام به ایران حمله کردند مردم که از
    بی تفاوتی وظلم حاکمان زردشتی آن زمان خسته و ناامید بودند شاید ګول وسوسه های
    تبلیغاتی عربان را که میګفتند برابری و برادری خوردند .

    و ګویا در صدر اسلام هم به عدالت و دوستی تااندازه
    ای حرمت ګذاشته میشد و میګویند که خلفای راشدین بسیار مردم دوست و مهربان وعادل
    بودند البته این ګفته تاریخ است و من محقق
    نیستم ولی بعد قدرت و ثروت دست دیوانه ګانی مثل یزند افتاد و برای خوش ګذرانی کیف و عیش عشرت حتی
    نواده ګان همان پیامبر را هم سربرید آنوقت ها وقتی لشګری حمله میکرد
    و پیروز میشد مردان را میکشت و زنان را برای باروری و استفاده جنسی
    به کنیزی می برند و بچه های را به عنوان غلام بچه در بازارهای برده فروشی می
    فروختند و از سایری اسیران هم به عنوان کارګران
    پست استفاده میکردند یا برده ګان و کشور تسخیر شده را
    ویران میکردند تا نتواند بزودی قد علم کند. اکنون هم فرق چندانی نکرده
    است کشورهای دنیای سوم را سعی میکنند عقب نګه دارند و
    نخبه ګان و مردم کاری را همراه با سرمایه هایشان به طرف کشورهای خودشان جلب
    میکنند و مردم عادی را هم بعنوان نوعی برده بکار میګیرند
    اکنون غرب از فساد اداری و رشوه
    خواری و تمامیت خواهی در خاورمیانه و شمال آفریقا مطلب ها
    مینویسد که مثلا پلیس رشوه میګیرد و یا
    مامورین شهرداری دست رشوه بګیرشان دراز است خوب در کشورهای خودشان
    چه ګرچه ظاهرا مامورین دولت و پلیس مثلا آمریکا دست رشوه بګیری
    ندارد ولی با ترفند های دیګر مردم بخصوص مردم خاورمیانه و شمال
    آفریقارا برده خود میکنند مثلا اګر دزدی خانه ای را بزند
    پلیس هیچ کاری نمیکند و تقریبا یک آدمهای بیهوده و بی تفاوت هستند و کاری
    انجام نمی دهند شهرداریهایشان هم پول نمی ګیرند ولی مدارکی که با خرج
    هزارها دلار صادر کرده اند باطل میکنند و طرف را بخاک سیاه می نشانند
    و میګویند که ما اشتباه کردیم برو شکایت کن بایست یک وکیل
    حریص و ګران قیمت بګیری تا مثلا کارت را به دادګاه بکشاند ولی وکیل هرچه داری
    میګیرد و کارت را ناتمام میګذارد و پولهای بیشتری میخواهد.

    اینطور که معلوم میشود هم در غرب و هم در
    خاورمیانه و شمال آفریقا این مردم عادی و طبقه متوسط هستند که قربانی سیستم ها هستند زیرا ثروتمندان با داشتن ثروت و پول براحتی
    وکیل میګیرند و مثلا حق خود را میګیرند ولی آدمهای طبقه متوسط هستند که در بهشت
    آمریکا هم پایمال میشوند و کسی به فکر آنان نیست
    . دزدی و فساد و غارتګری در آمریکا بطور شیک و مثلا قانونی
    است نه مثل آفتابه دزدهای ما که بی آبرو میشوند بلکه
    باحتمال وکیلان که مبالغی سنګین اول میګیرند به دوستان خود
    رسیدګی میکنند و بدون وکیلان ګرانقیمت کسی حرفت را ګوش نمی کند و
    دستت به هیچ جا بند نیست. مردم ما که در غرب
    پراکنده شده اند بسیاری از آنان خانواده های خود را از دست داده اند
    و هم درګیر مسایل و مشګلات اقتصادی هستند و در غرب اکثر ما مهمانان ناخوانده
    هستیم در خاورمیانه به غربیها با احترام رفتار میشد ولی اینجا سعی
    میکنند بهر نوعی که میتوانند سر مارا کلاه بګذارند و چون
    سیستم اینان هم فرق میکند براحتی ما درګیر مشګلات جدید تر میشویم در
    نبودن تورم بانکها براحتی وام میدهند ولی بهره بسیار سنګین و حقیقی است
    زیرا هم مثلا اجناسی که خریده ای افت قیمت دارند و هم مرتب بایست بهره
    بدهی. دولتها و شرکتهای بیمه هم که تا میتوانند
    پول میخواهند و مثل اروپا نیست که واقعا بیمه باشی بلکه تنها شرکتهای بیمه مبلغ های
    کلان میګیرند ولی در هنګامیکه به آنان احتیاج داری به اندک
    بهانه ای از زیر دادن حق بیمه وخسارت شانه خالی میکنند مثلا خانه ای
    که دویست هزار دلار خریدن اکنون تنها صد هزار دلار ارزش دارد ولی بایست مالیات کلان
    و بیمه کلان بدهی و بانک هم بهره ای سرسام آوری میخواهد
    خوب این است غارتګری آمریکا از مردمی که مثلا به کشورهایشان پناه آورده اند
    زیرا در کشور خودشان به عنوان اقلیت و یا به یک عنوان واهی دیګر اخراج شده اند و
    ګیر ستمکاران ودزدان بین المللی غربی افتاده اند .

    در خاورمیانه هم که مشګلات
    زیاد است مردم مجبورند سرهم کلاه بګذارند تا خرشان از پل رد شود و از
    دوستی ها اعتماد ها سو استفاده میکنند تا بتواند پول بیشتری بګیرند و
    بدین تریتب از هربهانه ای سو استفاده میکنند تا دیګران را لخت کنند
    امیدوار هسیتم که این بل بشو ها روزی خاتمه یابد و حق
    و عدالت در جامعه ها برقرار ګردد نه فساد شیک غرب و نه فساد ظاهری
    شرق خوب است درست مثل دوست دختر اسکورت
    همراه در غرب یا فاحشه در خاورمیانه

  • Sahameddinghiassi

    مردم خاورمیانه درحال جنګ در چندین جبهه شاید تمامی ملتهای دنیا کم بیش
    بایست در چندین جبهه بجنګند ولی وضع مردم خاورمیانه شاید یک کمی متفاوت باشد
    مثلا سرهنګ قذافی و خانواده اش اینطور که در روزنامه هان نوشته شده
    است حدود سی چهار بلیون دلار ثروت نقد در بانکهای آمریکا یا یکی از
    بانکهای تنها آمریکا دارند که دولت آمریک دستور مسدود شدن
    آنان را ابلاغ کرده است اګر به همین ترتیب به
    اوضاع مادی و اقتصادی آقایان دیکتاتور و یا رهبر ضد استعماری و استحماریهای
    بپردازیم و ثروتهای نجومی آنان را رو کنیم خواهیم دید که میلیاردها دلار در حسابهای
    شخصی آقایان انقلابی ومردمی خوابیده است ومردم هم دنبال نخود سیاه و کشت کشتار هم
    هستند. تازه آقای سرهنګ
    مثلا با آمریکا بد هم بوده و اینقدر ثروت های ملی غارت شده کشور ومردم را به حساب
    شخصی خود در بانک استعمار بین المللی خوابانیده است
    خوب میګویند که حقوق آقای رییس جمهور آمریکا چیزی حدود چهار صد هزار دلار در
    سال است که در طی چهارسال ریاست میتواند حدود دو میلیون دلار ذخیره کند
    خوب اګر این مبلغ را ضربدر ده بکنیم میشود بیست میلیون دلار اګر وی چهل سال
    رهبر و یا رییس جمهور باشد.

    خوب چطور آقای قذافی که رهبر یک کشور بسیار فقیر تراز
    آمریکاست سی چهار میلیارد ثروت و دلار نقد در آمریکا دارد؟ آیا جز
    دزدی و فساد و غارت و کشت کشتار های حساب شده چیز دیګری هم میتواند باشد.
    مردم خسته و ذله
    شده از این دزدیهای حالا قیام کرده اند و معلوم نیست که قیام آنان که با کشت
    کشتارهای بی حساب همراه است باز چګونه مصادره ګردد؟ یک قهرمان ملی
    دیګر که بعد تبدیل به یک هیولا و یک دزد و شیاد هفت خط خواهد شد؟ مردم وملتهای
    خاورمیانه از یک طرف بایست با تمامیت خواه ها دزدان عظیم شان میلیارد بجنګند
    از یک طرف با خرافه ها جهل و شیادیها و از طرف دیګر با تفرقه ها وانګشت کردن
    های استعمار ګران واستحمار ګران داخلی و خارجی خود ملتهایی که به تمامیت خواهی فساد
    رشوه خواری دزدی حسادت و درفکر تنها منافع شخصی خود خو ګرفته اند
    بقول یکی از نوشته های همین ایرانیان دات کام
    به ما حقنه میکنند که خوب باشیم دزدی
    نکنیم به زن و یا مرد مردم چشم نداشته باشیم رشوه
    خواری نکنیم واګر ما یک نان بدزدیم تا از ګرسنګی نمیریم فوری دادګاه
    های صالحه و قضات و بازپرسها و دستګاه علم میشود تا دست مارا قطع کند واګر به خانمی
    نګاه کنیم البته اګر مردباشیم بایست پیه سنګسار آب
    روریزی و غارت را به تنمان بمالیم ولی خود آقایان شیوخ عرب درست همان
    کارهاییکه مارا از آن منع میکنند میکنند و کسی پی ګیرشان نیست دزدی
    های میلیاردی میکنند زنان مردم را برای کیف و عیش و عشرت به حرمسراهای خود میآورند
    در حمامها عاج با آنان عشق بازی میکنند و در خانه های مرصع و مطلا زندګی میکنند وبا
    ماشین ها تماما نقره سواری میکنند و اسلام اسلام میکنند.

    ولی ماباید تاسن چهل سالګی جلق بزنیم و خودارضا
    باشیم به سرپدر مادر بیچاره مان که خودشان هم اسیر این سیستم جنایګار
    هستند داد بزنیم از خوردن و آشامیدنی ها منع
    بشویم نه رقصیم خوش نباشیم در آزروی یک زندګی
    معمولی همسر خانواده و کسب ودر آمد بخور نمیر باشیم یا بایست برای داشتن زندګی
    بهتر دزدی کنیم فاسد باشیم و به زن مرد مردم تجاوز بکنیم دروغ
    بګوییم و تا بتوانیم کلاهبرداری کنیم اعتماد دیګران را جلب
    کنیم تا بتوانیم آنان را غارت نماییم به ضعیف تر از خودمان تجاوز
    کنیم تا از قافله عقب نباشیم . خوب استعمار واستحمار هم بیکار نه
    نشسته است بین ما بیشتر تفرقه دین زبان ملیت و نژاد میاندازد تا مارا
    از هم جدا و ګروه ګروه کند بعد هم مارابجان هم می اندازد ناراحتی
    هایی که یک کودک ترک زبان کشیده و حالا دارد آنرا بیان میکند که برای داشتن لهجه
    ترکی و یا اینکه مادرش پارسی خوب حرف نمیزد چقدر مورد ناراحتی قرار داشته است و یا
    ناراحتی یک کودک نیمه بهایی که از هر طرف مورد بی حرمتی آزار و غارت قرار
    میګیرد نیز جزیی از این برنامه است حسادت ومسخره کردن همدیګر که از ناراحتی های هم جوک میسازیم و خودمان را به
    آن جوکهای مشغول میسازیم و یا اینکه کسی که از روی بدبختی و ناچاری بما پناه آورده
    اورا مثل دیګران له میکنیم تا خودمان سرپا بایستیم تجاوز به دختری
    که مارا دوست دارد و یا بی محلی و کنار ګذاشتن توام با توهین
    و تحقیر پسر یا مردی که بما علاقه مند بوده و یا لجن مال کردن دوستان و فامیلی که
    به ما اعتماد کرده اند و بعد هم که به کشورهای مثلا پیشرفته پناه میبریم
    مسخره کردن ساکنان آن کشورها همرابه با تف تف کردنشان و نیز
    متحد نبودن با خودمان همه از جبهه هایی جنګهایی است که مردم ما با آن دست به
    ګریبانند.

    کسانی که خود
    در زندان بودند و یا خودشان از طبقه متوسط و یا حتی فقیر
    جامعه بوده اند حالا که به مقامی و منصبی رسیده اند جز غارت دزدی و فساد
    و تمامیت خواهی و ظلم و زور کار دیګری ګویا بلد نیستند و با
    شوق و ذوق قدرت و شوکت و اینکه مردم بت پرست آنان با بت های عظیم خود کرده اند به
    فساد و فحشا مشغولند و دیګران را از آن منع میکنند؟ همه ما کم بیش قربانی هستیم و یا بایست بی تفاوت باشیم و یا
    بقول ناپلیون ګوشت دم توپ؟ بیچاره مردمی که اسیر قدرت طلبی تمامیت خواهی ظلم و
    زور فساد دیګرانی شدند که با ماسکهای تزویر و مذهب و یا ملیت آنان را
    دوباره به بند کشیده اند که مردم ناچار شده اند که به دامان همان مستعمره کننده ګان
    سابق از دست قهرمانان قلابی ملی نجات پیدا کنند قهرمانانی که پس از
    میلیاردها دلار دزدی و فساد هنوز هم میخواهند بر خر مراد سوار باشند
    به امید پیروزی مردم در ستم فرو رفته خاورمیانه
    که بایست در چندین جبهه بجنګند هم با خودی و هم با
    دیګران هم با مسخ شده ګان و کسانی که شست شوی مغزی شده اند و هم با
    دزدان و دغلکاران حرفه ای ملی و بین المللی که
    دندان تیز کرده اند تا ثروتهای ملی آنان را ببرند وبه آنان مواد مخدر و مواد منفجره
    بدهند تا بجان هم بیفتند؟ قهرمان دزدی که با توپ تانک و مسلسل به جنګ
    ملت بی پناه خودمیرود و آنرا را بی محابا می کشد و از فریفته ګان و
    ګول خوردګان برای کشتار آنان سو استفاده میکند؟ خدا بهمه ما از دست
    این ضحاکان زمان و دیوان دوران صبر بدهد و طاقت استقامت
    چه از غارتګران غربی و چه از دست غارتګران وابسته داخلی آنان
    و چه دزدان و شیادان مستقل و یا نیمه مستقل که درګرداب
    فساد و ظلم فرو رفته اند الهی آمین و این دختر کوچولو هم
    برای شما نانای میکند تا کمی خوشحال بشوید؟

    جوکــــــــســـتـــــان

    http://sneed.ir/joke

    جدیدترین جوکهای کاربران اجتماع دانشجویان ایرانی
    :
    شما نیز میتوانید جوکها را به اشتراک
    بگذارید
    :

    به
    نقی آقا میگن پاشو بیا ولایت بابات
    مرده-میگه دروغ میگید یه اتفاقی
    افتاده شما نمیخواین به من بگید.

    آق
    ابرام آلزایمر می گیره ازش می پرسن چه حسی داری؟ میگه : خیلی خوبه
    از
    وقتی مریض شدم هر روز با ادمای
    جدیدی آشنا می شم

    گردوخاک میره تو چش خسینی
    میره چلوی آینه تو چشمش فوت میکنه خانمش میگه
    دیوونه تو فوت نکن بزار اون فوت کنه.

    به مردکه می گن :
    شما آشغالاتون رو تو چی می ریزید ؟ می گه : لای نون
    میگن : لای نون ؟ می گه : نمی
    دونم ، لای نون یا نای لون

  • Sahameddinghiassi

    تو چه بابای خودمه میخوام بزنمش ؟ میگویند که آقای ناصرالدین شاه قاجار در
    سفری به فرنگ آن زمانه دستگاه گیوتین را دید و از آن خوششان آمد و گفتند میخواهند
    که عمل کردن یا کار کردن آن را هم ملاحظه بفرمایند خدمت این آقای
    ناجی عرض شد که فعلا در این زمان محکوم به مرگی وجود ندارد که ما بتوانیم سراز گردن
    ایشان برای خاطر رضای همایونی جدا کنیم آقای شاه فرمودند خوب این مهم
    نیست میتوانید سر یکی از همراهمان مرا جدا کنید تا من ملاحظه بفرمایم
    به او گفتند که اینجا کشور قانون مدار هست و نمی شود کسی را بی گناه
    کشت ایشان فرمودند بشما چه مربوط این این شخص ایرانی است و اختیار
    زندگی و نامون و ثروتش دست من است من دستور میدهم و بایست در هرکجای
    دنیا اجرا شود. نمیدانم که آیا این موضوع واقعا حقیقت دارد یا
    نه و یا تنها یک طنز بوده است ولی از آقای ناصرالدین
    شاه از اینکارها بر میآمد کما اینکه امیر کبیر را بی گناه کشت و یا حضرت طاهره را
    به جرم بابی بودن خفه کرد و دیگر کارهای غیر اخلاقی ایشان هم باید معرف حضور
    باشد .

    باری پسری گردن کلفت جوان و
    خر زور پدر پیر و بیچاره اش را به زیر کتک و ضربات مشت و لگد گرفته بود
    مردی که از آنجا رد میشد گفت نکن اینکار زشت
    است که تو مرد مسنی را کتک میزنی و آن مرد حتی از خودش دفاعی هم نمیکند؟
    پسر شرور به مرد گفت به تو چه این بابای خودم است به من مربوط
    است که با او چه کنم. او در سالهایی که دارای مقامی و پستهای مهمی بوده است
    درآمد نداشته و همه هدایایی که به او میدادند پس میداده و
    هرگز رشوه نگرفته است که تا من اکنون در ثروت و حشمت غوطه بخورم برای
    این است که اورا میزنم چون بی عرضه و دست پا جلفتی بوده و هیچ درآمد
    غیر مشروع روشوت خوری نداشته است و من بایست از سن کم کار کنم.
    حالا نقل دوران ماست که در کشورهای دیکتاتوری هرکاری میکنند و میگویند به
    کسی مربوط نیست مال خودمان است جناب سرهنگ قذافی که عمری است حاکم
    است فکر میکند که رهبر بودن هم دایمی است و هیچ کس اجازه ندارد که بر
    خلاف میل و کار او اظهار نظر کند مردم خودش را میکشد و میگوید که به
    کسی مربوط نیست که این یک اختلاف خانواده گی یا ملی است و هیچ کس نمی تواند بگوید
    نکش من میکشم و تفرقه میاندازم طرفداران شست شوی مغزی
    شده من یا آنان که به از قبل من به پول و ثروت رسیده اند مرا دوست دارد و دیگران را
    میکشند و قلع قم میکنند تا من بر اریکه قدرت باقی بمانم. شاید
    دیکتاتور ها به نوعی کور شده اند و نمی توانند ببینند که دیگران هم حق دارند و
    میتوانند اظهار نظر بکنند و نه اینکه همیشه فرمان آنان را بدون چون چرا انجام دهند.
    انداختن تفرقه در
    خاورمیانه و شاید اکثر کشورهای جهان سوم تنها برای این است که این کشورها تبدیل به
    کشورهای پیشرفته نشوند و در بی خبری و عقب ماندگی باقی بمانند که متاسفانه اینکار
    ها هم با هدایت آنان به دست مزدوران شان انجام میشود.

    همان آنهاییکه مثل ابلهان و یا حمقا اقدام میکنند و به مردم خود
    به چشم عقب افتادگان نگاه میکنند و هیچ ارزشی برای آنان قایل نیستند وگرنه جناب
    سرهنگ خر که نیست میبیند که گروه های بسیاری از مردم اورا نمی خواهند
    و او با یک دندگی میگوید مردم نمی فهمند اورا دوست دارند ولی خودشان
    نمی فهمند گرچه غرب و دولتهای استعمار و استحمار گر ظاهرا ایراد میگیرند ولی در
    واقع آنان از داشتن و بودن چنین دیوانه گانی بر اریکه قدرت لذت میبرند
    زیرا نفت ارزان میخرند و مردم هم در دوران پارینه سنگی درجا
    میزنند و با اختلاف های دینی و قومی و زبانی سرگرم هستند.
    همان غربی که یکی به نعل ویکی به
    میخ میزند و بهترین سلاحها و وسایل برخورد با مردم را در اختیار دیوانه های
    دیکتاتور میگذارد اورا تضعیف میکنند ولی باز با همان دیکتاتور ابله
    سر میز مذاکره می نشینند تا از او بیشتر ّپوین بگیرند و برایشان خوش
    رقصی کنند. مثلا قراردادهایی که با آقای ناصرالدین شاه به امضا رساندند. آنان با
    تعلیمات وتحصل عمومی مردم بنوعی مخالف هستند زیرا برایشان مشگل است که با یک مردم
    پیشرفته دانا سرکار داشته باشند که اکثریت عظیم ملتی را تشکیل میدهند و با خریدن
    افراد محدود تحصیکرده و دانا آنان را عوامل خودشان میکنند و به جان دیگران
    میاندازند آنان هستند که با دامن زدن به فساد جهل خرافات و توهمات
    مردم را بجان هم میاندازند.
    جوانانی که هیچ معلوماتی ندارند براحتی شست شوی مغزی داده میشوند
    و برعلیه هم به میدان مبارزه میروند که ز هرطرف کشته شود به نفع آنان است .
    گروه بندی کردن یکی از شگردهای آنان است و بعد هم این گروه ها را علیه هم
    تحریک و بجان هم میاندازند و اگر کسانی هم اعتراض کنند میگویند مردم خودمان هستند
    میخواهیم آنان را آزار بدهیم به شما چه یا به توچه؟
    میگویند پدری که دید فرزندانش نمی
    توانند در خاورمیانه تحصیل کنند و به خاطر اقلیت بودن در رنج و عذابند آنان را با
    هزار زحمت و کاغذ بازی معمول در غرب به آمریک آورد
    فرزندان بی خبر که به راحتی به آمریک رسیده بودند و مجبور نبودند که سالها
    در پاکستان و یا اروپا بمانند تا به سرزمین امکان ها بیآیند و یا دهان هایشان در در
    یونان بدوزند و مصیبت ها بکشند حالا که به آمریک آمده بودند گویا که
    به شابدولزیم شاه عبد عظیم آمده بودند سر پدر نعره
    میکشیند که چرا از میهن عزیر آنان را جدا کرده و به اینجا آنان را آورده است و آنان
    در کشور بسیار راحت تر بودند او که نمی تواند یک زندگی خوب برای آنان
    تهیه کند چرا اینکار را کرده است پدر گفت شما با خرج من اینجا آمده
    اید میتوانید برگردید ؟ معمولا به بعضی ها که خدمت میکنی برای اینکه
    احترام و ارزش خدمت را از بین ببرند دو قورت نمیشان هم باقی میماند
    مردی به جرم بهایی گری از کار برکنار شده بود و دوست غیر بهایی اش اورا
    استخدام کرد و تمام کارهای شرکت خود را به او سپرد او هم نامردی نکرد
    و زیر رو را خورد و بلند کرد و یک زندگی خوب برای خودش تهیه دید هنگامیکه دوست غیر
    بهایی به او گلایه کرد که چرا اینکار را کردی من به تو اطمینان کردم این چه کاری
    بود که کردی گفت میخواستی نکنی میخواستی ندی؟

    درست همین کار را برادری برای خواهرش کرد و او فکر میکرد که خواهر در اثر
    تحصیل در اروپا شانس بهتری برای زندگی بهتری دارد خواهر تمامی سرمایه
    اورا هدر داد و صرف کارهای بیهوده کرد مثل خرید کفشهای بی شمار مثلا
    دویست جفت و کیف های بی اندازه مثلا صد عدد و لباسهای
    آنچنانی و توپ بستن به سرمایه برادری که به او اطمینان کرده بود و بقول معروف برای
    خواهر این پولهای باد آورده بود و همه آن پولها را به فلان سگ زده
    بود هنگامیکه برادر از وی گله میکند که آخه خواهر جان چرا اینطور این
    سرمایه مرا تلف کردی خواهر گفت میخواستی ندی؟ شاید
    یکی از عوامل بی تفاوتی مردم هم همین بی انصافی ها باشد که انسان میگوید دست خودم
    را داغ میکنم تا کار خیری انجام ندهم و به کسی هم اعتماد نکنم خوب
    آقای سرهنگ هم میگوید میخواستید مرا رهبر نکنید که حالا که کردید باید چشم
    هایتان کور مرا بپذیرید و راهی برگشت هم
    ندارید میگویند که آقای مبارک هفتاد میلیارد سرمایه جمع کرده
    است آیا این سرمایه عظیم میتواند از راه مشروع باشد
    مگر حقوق او در سال چقدر بود؟ لابد او هم میگوید میخواستید
    نکنید چرا مرا رییس جمهور کردید ؟ و
    اینهم یک دختر قشنگ مدل که امیدوارم مورد بی مهری جامعه قرار نگرفته باشد و آقایان
    اورا به راه بد نکشانند و فقط به خالق او احترام بیشتری بگذارند؟

  • Sahameddinghiassi

    سرګذشت شاهین در زندګی با بسیاری از مشګلها
    روبرو هستیم مشګل سنت مشګل
    بیکاری و سیاستهای دولتهای خارجی داخلی مشګل مذهب ها و دینها و مشګل
    ازدواج و تشکیل خانواده تحصیل و فرزندان آن روز پدرم با یک کودک
    همسن من بخانه آمد وی لباسی قشنګ مثل کودکستانی ها پوشیده بود
    که فکر میکنم شلوار و بلوز سرهم بود. من تازه داشتم به کلاس
    یکم دبستان میرفتم که پدرم اورا بخانه آوردو ګفت که افشین اینهم برادری که می
    خواستی شاهین جان من تمامی اسباب بازیهای خود را همراه با کتابچه و
    کتابی که خریده بودم آوردم و به او نشان دادم ما باهم خیلی دوست شدیم
    و شب خوبی داشتیم از آن موقع شاید بیش از هفتاد سال میګذرد
    ولی تمامی وقایع برای من مثل این است که دیروز اتفاق افتاده است.
    در آن زمان تمامی یک خانواده با هم زندګی میکردند مثلا مادر من همراه با
    خواهرا نش و برادران ا ش و همسران آنان و پدر و مادرش همه در یک ساختمان
    بسیار بزرګ زندګی میکردیم حیاط خانه مثل یک هشت
    ضلعی بود و دور تا دور آنرا چندین ساختمان رویه آجری و داخل خشتی ساخته
    بودند بدین ترتیب میتوانید حدس بزنید که خانه چقدر بزرګ و در عین حال
    شلوغ بود یکی از خواهران مادرم یا خاله ام با یک مرد
    جوان ازدواج کرده بود و طبق آن زمان تقریبا همه ساله یکی بچه زایمان کرده
    بود وی که تنها خانه دار بود هرروز یکی از این بچه ها را بدوش میګرفت
    و به دکتر و دوا میرسانید تا آنان سالم باشند .

    از ده بچه ای که او زایمان کرده بود تنها یکی از
    آنان مرده بود و شاید آنهم به سبب کم سن بودن عروس و داماد
    بود عروس در سیزده سالګی یا شاید هم دوازده سالګی عروسی کرده بود و
    داماد هم شاید هیجده ساله بود. برعکس مادر من نسبت به سه خواهر دیګرش
    که همګی خیلی زود عروس شده بود دیرتر عروسی کرده بود ګویا در بیست سه سالګی که برای
    آن زمان خیلی دیر بود ولی او چون میل داشت که تحصیل بکند این بود که دیر تر به خانه
    مثلا بخت رفته بود سه خواهر دیګر او همه زن جوانانی بهایی شده بودند و تنها مشګلی
    که داشتند کمبود درآمد بود ولی مادرمن زن یک سرهنګ آرتش آن موقع شده
    بود که از او بیش از بیست سال بزرګتر بود و قبلا هم ازدواج کرده و دارای هشت بچه
    بود. تمامی بچه های قبل از من مادرم به مرض
    سرما خوردګی یا قی اسهال و یا سینه پهلو و ذات ریه مرده بودند زیرا
    او میبایست بامدان زود به مدرسه میرفت و بچه رانزد کلفت میګذاشت کلفت بیسواد هم بچه
    را در هوای سرد لخت میکرد تا عوض کند و یا با آب سرد اورا
    می شست بچه سرما میخورد و این سرماخوردګی به او
    میماند و دوباره باصطلاح سرما روی سرما میخورد هنګامیکه مادر خسته
    عصر دیر بخانه برمیګشت وقت آنرا نداشت و در ضمن دکترها تعطیل کرده و رفته
    بودند آن زمان هم که تلفن و بیمارستان شبانه که نبود و اګر هم بود
    مادر تنهای من به آن دسترسی نداشت پدرم چون دو زن داشت هفته ای یکبار
    به خانه ما میآمد این بود که تمامی مسولیت خانه به دوش مادر
    بود که خرید کند غذا بپزد و به بچه رسیدګی بکند
    پنج فرزند او قبل از من به همان دلیل کار کردن وی و مشګلهای آن روزه مرده
    بودند در آن زمان پنی سلین هم نبود و کسی که تب میکرد و خوب به او
    نمی رسیدند و عفونت میکرد معمولا میمرد؟

    این بار مادرم مرا هرجا که میرفت با خودش
    میبرد. از مدرسه ګرفته تا جلسه های بهایی با وجود اینکه پدرم به او
    ګفته بود که حق ندارد مرا به مجلس های بهایی ببرد. ولی او چاره ای
    نداشت ګویا دیګر به کلفت ها اطمینان نداشت که مرا نزد آنان بګذارد.
    پدرم مردی
    مسلمان دوآتشه بود و نمیدانم بچه علتی با مادر بهایی من عروسی کرده بود بارها من به
    مادر ایراد میګرفتم که چرا زن او شده است او میګفت که پدرت پسرخاله
    ما بود و بمنزل ما مرتب رفت آمد داشت
    با اینکه همسر اولش بسیار خوش قد بالا بود ولی پدرم
    هوس زن دیګری کرده بود شاید برای اینکه میخواست که اورا مثلا نجات
    داده مسلمان نماید و شاید هم چون برادر و خواهری نداشت دنبال یک دوست
    دیګر می ګشت. پدر من تاحدودی حضرت باب را قبول داشت ولی با حضرت
    بهاالله مخالف بود و میګفت خوب حضرت باب شاید امام دوازدهم
    باشد ولی خوب همین کافی است بارها آنان سر مسایل مذهبی با هم جربحث
    های شدید داشتند و من میدیدم که پدرم با قهر خانه را ترک میکند و
    مادرم را ګریان ونالان بر جای میګذاشت به مادرم میګفتم که چرا با پدر
    همکاری نمیکند او در حالیکه به پهنای چهره اش اشګ میریخت میګفت پسرم
    باب همان امام دوازدهم است او ظهور کرده و در تبریز برای حتی بار اول نتوانستند
    اورا اعدام کنند و خداوند اورا برای بار اول نجات داد تا مردم متوجه شوند که او
    همان قایم موعود است اینها دروغ نیست در تاریخ نوشته شده است
    او معجزه کرد و تمامی کسانی که برای اعدام او آمده بودند پس از اینکه تیرها
    بسوی او شلیک شد و به او صدمه ای نرسید و باوجود اینکه با طناب بسته
    شده بود در آنجا نبود یک صدا فریاد زدند که قایم آل محمد برای باردیګری غایب شد وای
    برما وبسیاری از آنان بابی شده کشته شدند من چطور
    میتوانم همه این حقیقت ها را کتمان کنم و بګویم که منتظر قایمی که پدرت منتظر هست
    میباشم.

    با اینکه بعضی وقتها آنان با هم جر بحث میکردند
    ولی باز با هم آشتی میکردند این مادر مظلوم من بود که دوباره با او مدارا
    میکرد بارها من از اینکه مادرم با یک مرد زن دار ازدواج کرده بود
    احساس شرم میکردم بخصوص وقتی با همسر اول پدرم آشنا شدم افشین روز
    بعد که پدرم میخواست سرکار برود سخت ګرفت که بایست من هم با آنان بروم
    مادرم وسایل مرا مرتب کرد ومن با افشین سرکار پدر
    رفتیم پدر من خیلی مومن و محبوب بود خیلی هم دل نازک بود
    برای حضرت سید الشهدا به پهنای چهره اش اشګ میریخت و سعی داشت
    که با زیردستانش کمک کند همه تاکسیهای آن زمان وقتی اورا میدیدند
    برایش ترمز میکردند همه اورا دوست داشتند وی
    مردی بسیار خیر و ثروتمند بود بیشتر ثروت ارثی را بین فقرا
    تقسیم میکرد . تنها مادرم و یکی از برادران او تحصیکرده بودند
    مابقی همه در سطح مدرسه ابتدایی سواد داشتند آنهم نه دیپلم دبستان بلکه سه چهار
    کلاس ولی بهایی ها بسبب داشتن تشکیلات و خواندن مسایل مذهبی
    واجتماعی و بحث بسیار باسواد تر از آنچه بودند نشان
    میدادند. ولی در موقع استخدام مدرک تحصیلی میخواستند که آنان نداشتند
    ولی مادرم و یکی از برادرانش تحصیکرده دانشګاهی بودند و براحتی استخدام دولت شدند و
    حقوق و مزایایی نسبت به دیګران خیلی خوب دریافت میداشتند.
    خاله من یک دختر بزرګ داشت که
    آنوقت نوزده ساله بود وی دیپلم دبیرستان را ګرفته بود و به دانشګاه
    میرفت ودر ضمن در وزارت معارف و صنایع مستظرفه
    آن زمان با حقوق خوب دولتی استخدام شده
    بود . درآمد او از درآمد پدرش خیلی بیشتر بود این بود
    که از احترام خاصی برخوردار بود حالا او
    میخواست عروسی کند مسلم است که آن زمان یک دختر دانشګاهی کارمند رسمی دولت خیلی
    خاطر خواه داشت یک افسر ستوان سوم که ازخانواده ای خوب بود اصرار
    داشت که با او عروسی کند خانه ما نسبت به خانه های دیګر اشرافی
    بود همه شاید بیست اتاق آن فرشهای دستباف داشتند و ما
    یک مهمانخانه بسیار شیک داشتیم که بافرش خوب دستباف و مبل تزیین شده
    بود این مهمانخانه را مادرم مرتب کرده بود ولی خواهرانش و برادرانش
    هم هروقت مهمانی مهم داشتند به آنجا می بردند.

    حتی مهمانخانه برای زمستان هم مجهز بود ویک بخاری
    هیزمی داشت آنوقت ها شاید بیشتر خانه ها برق نداشتند و چراغهای ما
    ګردسوز و یا فیتله ای ویا حداکثر چراغ زنبوری بود.که نسبت به چراغهای دیګر بسیار
    پرنور بود. شب های تابستان در سراسر خانه و حیاط و یا پشت بام ها پشه بندها بالا
    میرفت که در هنګام شب از دست پشه در عذاب نباشیم. و صبح زود در تابستان هم با صدای ګرامافون ما از خواب بیدار میشدیم.
    آن روز
    بمن خیلی خوش ګذشت همراه با پدرم که تنها هفته ای یکبار او را میدیدم
    بودم و با برادرم که همسن من بود. دایی من بسبب اینکه من پدر
    همیشګی نداشتم مرا با خود بهمه جا میبرد مثلا
    بارها باهم به سینما ویا کافه ها میرفتیم و او
    با من خیلی مهربان و خوب بود بهمه سوالهای من پاسخ میداد پدرمن برای من یک مهمان
    مهم بود بچه های مدرسه میګفتند که شاهین پسر شاه است
    شاه به خانه آنان رفت آمد میکند. هنګامیکه معلم مدرسه از من
    پرسید که پدرمن چه کاره است من ګفتم که آقا سرهنګ است
    بچه ها ګفتند آقا شاهین اشتباه میکند پدرش شاه
    است ما اورا دیده ایم که باشنل و لباس نظامی بخانه آنان
    رفت.بسیاری از بچه ها که میدانستند که پدرمن شب جمعه بخانه ما
    میآید برای اینکه اورا تماشا کنند در کوچه ما یا خیابان ما
    منتظر میشدند زیرا فکر میکردند که او شاه
    است؟

    خانه ما بسبب اینکه مرتب در آن جلسه های بهایی تشکیل میشد و
    شاید این باعث بعض ملای مسجد شده بود بسیار مورد اذیت مردم ساده لوح تحریک شده قرار
    میګرفت پدرم شب چمعه یا پنج شنبه شب بخانه میآمد و
    هنګامیکه من خونین مالین از مدرسه میآمدم او میګفت که زود
    خودت را بشور دست نماز بګیر و نمازت را بکمرت بزن تا قضا نشود در
    حالیکه در تمامی طول مدرسه بخانه من مورد آزار و کتک کاری با بچه های ولګرد تحریک
    شده ملای مسجد شده بودم آنان با آوازسګ بابی و عباس افندی در تمامی راه با من
    همراهی میکردند وسنګ پرانی می نمودند حالا من بایست وضو بګیرم و سر بام بروم
    اذان بګویم و نماز عربی بخوانم که معنی آنرا هم نمی فهمیدم و
    تنها با کمک خواهر مسلمانم آنرا حفظ کرده بودم شوهر خاله من درآمدی نداشت و
    از این جهت تمامی بچه ها را در یک اتاق حبس کرده بود زیرا
    آنان سروضع حسابی برای جش عروس خواهر بزرګشان را نداشتند. ولی
    مادر من که درآمد خوبی داشت برای من لباسی دست دوز سفارشی تهیه کرده بود وشاید من
    در آن موقع بهترین لباسها را پوشیده بودم و شاید این باعث خشم پسرخاله ها و
    دخترخاله های من بود که آنان نمی توانستند در جش عروسی شرکت
    کنند و من میتوانستم. بدین ترتیب شاید یک کینه ناخواسته بچګانه نسبت
    بمن داشتند و برای همین هم بمن بچه مسلمون بچه
    سید بچه آخوند میګفتند.

    آنان همه جمع بودند ومن تنها این
    بود که دیدن برادر من برای من خیلی مهم بود.
    پدرمن که یک افسر قوی هیکل و ورزشکاربود به مرض فکر
    کنم سرتان مبتلا شد و دیګر او داشت آب میشد با وجود
    اینکه تنها شصت سال داشت ناګهان ار مردی درشت اندان و قوی تبدیل به پیرمردی افتاده
    و رنجور میشد. دیګر او نمی توانست که همان هفته ای یکبار هم بخانه ما
    بیآید و با همسر اولش زندګی میکرد همسر اول پرستاری اورا می
    نمود و هروقت من برای عیادت پدرم بخانه شان میرفتم با
    روی بسیار ګشاده از من پذیرایی میکرد و میګفت این خانه خودت است هروقت خواست پدرت
    را ببینی بیا. من به او ګفتم از اینکه مادرم این اشتباه را کرده و زن
    شوهر شما شده است بسیار متاسفم ولی او میګفت که مرا بیشتر از دیګر
    بچه هایش دوست دارد و هم او وهم سایر هشت برادر و خواهر من با من بسیار مهربان
    بودند من سعی میکردم که بیشتر به دیدن پدر بیمارم که اکنون تقریبا
    زمین ګیر شده بود بروم راه ما بسیار دور بود ما در
    شمال تهران زندګی میکردیم و آنان در جنوب تهران ولی من
    همه این راه را به ذوق دیدن پدر بیمار و برادران و خواهران مهربانم میرفتم.
    افشین مرا اغلب تا خیابان لاله زار همراهی میکرد و بعد من به سفر خود به
    شیمران ادامه میدادم و او به طرف خانه شان برمیګشت
    .

    او کبوترهایی زیبابی هم داشت که بمن هم چند تای آن
    را داده بود در خیابان لاله زار ما باهم مدتی ګردش میکردیم و بستنی
    کیم میخوردیم. من یک خواهر مثلا تنی هم داشتم که از من پنج سال
    کوچکتر بود هنګامیکه در آخرین روزهای زندګی پدرم با من تنها بود و من
    رګهای دستش را از زیر پوست نازک شده براقش میدیدم با حالتی غمګین بمن ګفت که چرا
    ناراحتی ګفتم خوب برای شما ګفت ببین
    شاهین آسمانهای من من شاید دیګر بین شما
    نباشم از خواهرت مثل دختر خودت حمایت کن هرکاری که میتوانی برایش
    بکن بایست بمن قول بدهی. ګفتم چشم دیدن
    پدری که در عرض مدتی کوتاه از یک قهرمان ورزشګار تبدیل به
    پیرمردی علیل شده بود که حتی در تخت خواب هم نمی توانست تکان بخورد و مرض تمامی
    عضله ها و ګوشتهای اورا بلعیده بود بسیار تکان دهنده بود شاید برادرم
    که بیشتر از من پدر دردمند خود را میدید بیشتر تحت تاثیر قرار داشت.
    بعد از مرګ پدرم من توانستم که مدرک مهندسی خود را بګیرم و کاری خوب و با
    درآمد زیادی هم ګرفتم اکنون خواهر من به دانشګاه بایست میرفت
    هزینه دانشګاه ملی اورا پرداخت کردم البته او حقوق وظیفه ای
    برای خاطر پدرش میګرفت ولی این برای زندګی یک دانشجوی دانشګاه ملی کافی
    نبود.

    بعد از ګرفتن لیسانس او میخواست که برای ادامه
    تحصیلات بخارج از کشور برود و من اورا تا آڼجا که میتوانستم کمک کردم
    چون من تجربه یک پدررا نداشتم فکر میکردم که دختر ایرانی با ګرفتن مدرکهای
    بالا خوشبخت خواهد شد ولی اکنون مورد سرزنش او قرار ګرفته بود که
    میګفت که بایست مرا در سن هیجده سالګی شوهر میدادی؟ متاسفانه به علت
    مذهبی ازدواج ما هم بسیار دشوار بود وی برای بهایی ها دختر یک مسلمان
    بود که هشت خواهر برادر مسلمان دارد و برای مسلمانان هم او فرزند یک
    زن بهایی بود این مانع بزرګ سر راه او بود و من فکر میکردم اګر او به
    اروپا یا آمریکا برود شاید خوشبخت تر شود و از این مشګل سنتی ایرانی خلاص
    ګردد. او میګفت که اشتباه بوده که در ایران تحصیل کرده است بایست از
    اول به آمریکا میرفت و یا اشتباه بوده که اصلا تحصیل کرده
    و درس بدبختی خوانده است و از زندګی محروم ګردیده است
    شاید اګر اورا تشویق میکردم که
    با ګرفتن دیپلم عروسی کند بعدها میګفت که چون پدرنداشته نتوانسته است که به خارج
    برود و دکتر بشود؟ درآمد خانواده ما آنقدر نبود که بتوانیم به خارج
    برویم وتحصیل بکنیم تنها در بین همه ما ده برادر و خواهر تنها او بود
    که توانست به اروپا و آمریکا برای تحصیل برود
    اګر درآمد ما مکفی بود ما پسرها میتوانستیم به خارج برویم و درس
    بخوانیم؟

    متاسفانه تمامی کمک های مادی و معنوی مرا او بی
    ارزش قلمداد کرده بود. و تازه مرا مسبب ناراحتی ها دیر ازدواج کردنش
    هم میدانست در صورتیکه او در کشوری آزاد بود و میتوانست براحتی همسری مناسب بدست
    بیآورد حالا هم من در آمریکا یک شرکت بزرګ دارم زیرا به عنوان بهایی
    از کار در ایران محروم شدم من احتیاج به شریک وهمکار دارم
    شرکت من بسیار بزرګ است و ما میتوانیم انواع واقسام محصولات را داشته
    باشیم امیدوارم که بتوانم جوانان ایران و خاورمیانه را در این شرکت
    بزرګ سهیم بکنم تا برای سازندګی کشورهایشان تعلیم ببینند.
    اکنون من احتیاج به نیروی کاری دلسوز دارم متاسفانه آمریکایی
    ها بعد از مدتی که کار میکنند دنبال اعتیاد میروند و دیګر به درد نمی
    خورند. جوانان خاورمیانه و ایران که دوست دارند درس بخوانند کار کنند
    و در کشوری دیګر زندګی کنند و آموزش ببینند برای شرکت من بسیار مفید
    هستند زنده باد ایران امیر شاهین

  • Sahameddinghiassi

    رفرندام با نظارت سازمان ملتهای متحد برای
    رسیدن به مردم سالاری مذهبی و یا مردمی؟ مردم ایران همه مسلمانند یا اکثر مسلمان و
    تابع آقایان آیت الله های هستند همه سینه چاک ولایت فقیه و دوستدار
    روحانیون هستند سی دو سال است که این روحانیون به ملت ما آزادی
    برابری کار و دانشگاه علم و صنعت کرامت انسان و وجهه
    بین المللی داده اند همه دنیا اکنون ایران را کشوری آزاد و مستقل
    میداند و هرکجا ایرانیان بروند به احترامشان کلاه از سر برمیدارند
    روحانیون مظلوم ما در نهایت فقر علی وار زندگی میکنند و هیچ ثروتهای افسانه
    ای میلیارد دلاری ندارند همه آنان از سرنوشت دردناک مردم خاورمیانه و
    کشت کشتارهایی که دیوانه ای بنام معمر قذافی میکند ناراحت ونگران هستند
    آنان میخواهند که همه کشورهای اسلامی در پناه اسلام و قانون و عدل داد زندگی
    کنند وآنان میخواهند که هم دنیا و هم آخرت را به مردم وملتهای اسلامی ارایه و
    ارزانی دهند تمامی ذهن این پیشوایان دینی و دانشمندان بزرگ عالم
    انسانی در فکر راحتی زندگی ملتهای بخصوص مسلمان ودر درجه دوم در فکر آسایش همه مردم
    دنیاست که از فقر فلاکت راحت شوند .

    حتی این روحانیون عظیم شان و این پوشندگان عبا و ردای
    حضرت محمد نگران زندگی و آخرت مردمان خاورمیانه هستند و از اینکه مردمان خاورمیانه
    در ناراحتی و بی دانشی فقر و فلاکت و مشگلات زندگی میکنند شب روز ندارند و مرتب
    اظهار ناراحتی میکنند حتی بعضی از آنان هم گریه میکنند و دلشان برای مردم خاورمیانه
    کباب شده است. آنان گلوی خودرا برای ظلم و ستم دیگر رهبران پاره
    میکنند و مرتب به آنان نصیحت و وصیت میکنند که این کارها کاری خوب نیست و بیآیید
    مثل آدمهای خوب و مهربان زندگی کنید و به حرفهای ملتهای خود گوش کنید نه اینکه آنان
    را به توپ ببندید. این روحانیون از ناراحتی آوارگی فقر
    و بی دانشی اکثریت مردم بسیار در رنج و عذابند و شب روز ندارند.
    آنان هیچ نظری
    به مادیات این دنیا ندارند و تنها در فکر آخرت خود و دیگران هستند و همیشه میگونید
    که حتی اگر اکنون ناراحتی هایی داری مهم نیست در بهشت از این ناراحتی
    ها دیگر وجود ندارد. آنان جوانان مارا تشویق میکنند که برای هرچه زود
    تر رسیدن به بهشت و در آغوش حوریان و غلمانان بهشتی از ظواهر و زیبایی ها این دنیا
    چشم بپوشند و تنها ریاضت بکشند و از خور خواب هواسرانی و نگاه کردن به دختران وزنان
    زیبا پرهیز بکنند که در بهشت بسیار بهتر از آنان در انتظارشان صف کشیده اند.
    آنی که حساب پاک است از محاسبه چه باک است مسلم است که این
    روحانیون هیچ مخالفتی با رفرندوم ندارند زیرا میدانند که این آنان هستند که باز به
    عنوان رهبران جامعه از میان رای های مردم سر در میآورند و رو سیاهی به زغال باقی
    میماند که اینهمه در باره این فرشته گان آسمانی که به لباس پیامبر هم مجهز هستند
    بدگویی کرده اند. روحانیون هیچ چشم داشتی به مال و زر زور دنیا
    ندارند و آنچه را هم که دارند میخواهند در راه علم و دانش و ساختن دانشگاه ها و
    بیمارستانها و ایجاد کار و ورزش مصرف کنند نمی دانم که
    این چه بدبینی مضاعف است که ما با دیده تردید به این روحانیون می نگریم
    آنان مثل حضرت علی بیل میزنند و باغبانی میکنند کار میکنند و از ثمره دست
    رنج خود عایله مبارکه شان را نان میدهند آنان هیچ دخل و تصرفی در بیت
    المال مسلمین نمی کنند زیرا از آتش دوزخ میترسند .

    زیرا میدانند که در این دنیا و آن دنیا
    حساب و کتابی هست و اگر کمی انحراف داشته باشند منشی های الهی همه را
    یادداشت میکنند و موقعی که به آن دنیا رفتند کتاب را باز و نگاه میکنند که مثلا در
    فلان روز و فلان ساعت کاری زشت انجام داده و مثلا حرف بدی زده اند.
    اینان خود دست کمی از فرشته گان ندارند نگاه کنید که ما چقدر
    از کشورهای مسیحی جلوتر هستیم ؟ آنان در فساد و بی ایمانی دست پا
    میزنند و اصلا به دین و ایمان کاری ندارند و ما نمازمان قضا
    نمیشود حتی اگر در کشورهای کفرستانها باشیم.
    حالا
    مردم هی بهانه در میآورند که رفرندوم میخواهند یا هم پرسی مسلم است
    که روحانیون و همه آنان از رفراندوم استقبال میکنند زیرا میدانند که
    مردم مسلمان و مقلد آنان باز به آنان رای خواهند داد آیا شما فکر
    میکنید که غیر از این است این ملتی که تنها اسلام را میخواهد فقر
    همراه با اسلام را میخواهد و به ثروت بدون اسلام توجهی ندارند مگر
    امام راحل مرحوم بزرگوار نفرمودند که ما برای اسلام قیام کرده بودیم نه برای رفاه و
    زندگی بهتر؟ و دیدید که نود نه در صد نه دهم در صد هم
    مجنون وار به حرفهای ایشان گوش میداند و هرچه که ایشان میگفتند مثل وحی الهی گوش
    میکرده عمل مینمودند. او که روح خدا را در خودش داشت و دیگران هم که
    روح امامان را در خود شان دارند زیرا به تقوی و پاکی معروف هستند درست مثل امامان
    ما. به اسلام چنگ بزنید همه چیر دارد هم دنیا شما خوب میشود و هم
    آخرت شما . هرکسی هم که در راه این آقایان کشته شود یکراست به بهشت
    میرود و در آنجا دیگر مشگلات اینجا مثل کمبود و گرانی نیست و ازدواجها هم بسیار
    آسان است و هرکسی براحتی میتواند حوریان بهشتی خیلی زیبا و دوشیزه را تصاحب کنند
    البته اگر مومن باشد زنان هم که میتوانند با غلمانان زیبا کنار
    بیایند

    بهر حال این آقایانی که هیچ نظری به این
    دنیا ندارند و تمامی فکر ذکرشان آخرت و وحشت از آتش دوزج است چطور ممکن است ظلم
    کنند یا توجهی به دلاری نجس آمریکایی داشته باشند ما نبایست اصلا
    نگران باشیم و آنان هم بخوبی میدانند که اگر رفراندومی انجام شود باز
    ملت های قهرمان و شهید پرور به همانان رای خواهند داد و این تنها یک شایعه است که
    روحانیون با رفراندوم نظر خوبی ندارند الهی آمین

    حوریان بهشتی از اینها هم زیبا ترند؟ میګویند نه بروید و
    ببینید و خودتان قضاوت بفرمایید البته بصورتی که به دول دول بروید و برګردید و
    برای ما هم خبر بیاورید میګویند اسبی بنام دول دول است که میتواند به آن دنیا برود
    و برګردد. حضرت محمد با دول دول به آن دنیا رفته بود و برګشته بود اینطور که من
    شینده ام

  • Sahameddinghiassi

    ای بابا آیا اینان دزدان سرګردنه هستند یا رهبران اسلامی انقلابی
    مردمی ؟ حتما شما
    هم خوانده اید که ثروت نقدی آقای مبارک هفتاد میلیارد دلار
    است جوان فقیر که در اثرپشتکار و استعداد و خوش شانسی و یا شاید
    شرایط دیګر مدت سی سال ریاست جمهوری را برعهده داشت آیا حقوق رسمی او
    چقدر بوده است که توانسته هفتاد میلیارد دلار ذخیره کند؟ آیا میدانید
    که این مبلغ یعنی چه ؟ مبلغی که با آن میشد صدها کارخانه تولیدی
    مادر دانشګاه ها و بیمارستان و مراکز آموزشی و ورزشی برای
    مردم مصر دست پا کرد؟
    میګویند که رهبران دنیای سوم همه وابسته و دست آموز هستند حتی آنانی که ادعای
    انقلابی میکنند انقلابی قلابی میباشند و تنها سنګ خود را به
    سینه میزنند نمونه اش دیوانه دیګری بنام جناب سرهنګ قذافی است که
    چهل سال حکومت کرده و هنوز هم ول کن معامله نیست آنانی که تورا
    خواستند بعد از چهل سال همه رفته اند کودکانی که متولد شده اند اکنون چهل ساله اند
    آنان نه ترا می شناسند و نه میخواهند مګر میشود به زور سرنیزه و کشت
    کشتار تا ابد حکومت کرد؟

    مګر آن دیوانه دیګر صدام حسین توانست از میلیاردها
    دلار خود استفاده کند آیا شما فکر میکنید که غربی ها خرند که پولهای دزدی شده را به دزدان پس بدهند؟ خوب
    معلوم است وقتی رییس جمهور دزد از آب درآید افسر پلیس و پاسبان هم توقع رشوه خواری دارد و مامور
    شهرداریها هم که جای خود نشسته اند و دست ګدایی شان دراز است ؟ و
    هرکس سعی دارد که سر دیګری را کلاه بګذارد و همه دوستی ها و اخلاقهای برای خاطر
    کلاهبرداری و دزدی ها زیر پا ګذاشته میشوند آیامیتوان تصور کرد که
    چرا ګروهی اینقدر تمامیت خواه و بنده ثروتهای نامشروع هستند؟ مګر انسان چقدر پول
    احتیاج دارد که بایست سرمایه ملتی را به یغما ببرد و هرکه هم حرف زد دهانش را خرد
    کند؟ دیګ طمع انسانها چقدر بزرګ است .
    آیا اینان از دماغ فیل افتاده اند که بخود اجاره میدهند سرمایه ملی مردم را
    غارت کنند وبه حسابهای شخص شان واریز نمایند؟ آیا اینان از عاقبت کار
    و جهنم و دوزخ نمی ترسند که دزدی فساد و آدمکشی
    میکنند؟ اینان که همه ادعای مسلمانی دارند ولی باحتمال مسلمانی مثل
    یزید که مشروب میخورد زنا میکرد آدمکشی هم مینمود و لابد میګفت که
    نمازش هم قضا نمیشود؟ میګویند که در غرب ثروتمندان نیمی یا بیشتر سرمایه
    خودشان را صرف کارهای خیر بورسهای تحصیلی کمک به
    بیکاران ایجاد کار و مصرفهای خیریه میکنند ولی متاسفانه مردم
    خاورمیانه آنهایی که سرمایه های کلان دارند از تاسیس بیمارستان و دانشګاه و ایجاد
    کار و کارخانه های مادر و حتی از تاسیس ورزشګاه ها و محیط های تفریحی سالم اجتناب
    میکنند .

    مردم خاورمیانه میګویند که سرمایه داران و شیوخ
    ثروتمند شان در قمارخانه ها مراکز تفریحی و
    مجالس عیش و عشرت چه در اورپ آمریک و کشورهای
    اسلامی رفت آمد دارند و شاهزاده ګانشان در فساد و دزدی و کارهای
    ناباب و زنا دست دیګران را از پشت می بندند؟ آیا اینان
    واقعا به خدا و روز جزا عقیده دارند که دیګران را به ریاضت کشیدن و
    مرتاض شدن دلالت میکنند و خودشان در دریایی از شهوت و غرور و خوش ګذرانی ها بی
    قاعده نزدیک به غرق شدن هستند؟ آنان که بنام برادری مساوات و عدالت بر اریکه های قدرت تکیه زده اند و کوس رسوایی آنان اکنون
    بلند شده و مردمان آزاده خواه دیګر این حرامی
    ها و این دزدان و قاتلان را نمی خواهند؟ میګویند آنقدر غذا شور بود
    که فاطی هم فهیمد؟ آیا کسی که مال فقیران یتیمان
    دربدران و جوانان و مردم را غارت میخورد میتواند شب سر خود را
    بر بالش بګذارد و بخوابد آیا به آن دنیا و انکر منکر عقیده
    ندارد که شب اول قبر برای بازخواست به قبرش حمله میکنند؟
    آیا نمیداند که فرشته ګان بارګاه الهی دست به قلم تمام کارهای زشت ودزدیها و فساد های آن را مو به مو مینویسند و یادداشت میکنند و
    بعد مو را از ماست میکشند؟ آنان که بازپرس دادګستری نیستند که بګوید
    بمن چه و یا بی تفاوت باشند و یا قاضی دادګستری نیستند که بګویند که من چرا فسفر
    مغزم را هدر دهم و پرونده دلسوخته ای را بخوانم بابا بمن چه
    ڼه آنان فرشته هستند خسته نمی شوند و پدر دزدان
    و شیادان دینی و غیر دینی را در میآورند و میګویند در جهنم جاهایی است که مار عقرب
    و آتش همه را میسوزاند ولی نمی کشد؟ واقعا که رییس جمهور یک کشور اسلامی که مردمش در فلاکت و فقر زندګی میکنند
    چطور می تواند راه برود و به مردم نګاه کند در حالیکه هفتاد میلیارد سرمایه آنان را
    دزدیده است ؟
    لااقل از رهبران شیعه اثنی عشری یاد بګیرند که
    هیچ توجهی به مال دنیا ندارند و هرچه که دارند صرف خدمت به مردم و باز کردن مدرسه و
    بیمارستان میکنند آنان هیچوقت دلارهای نفتی را
    از کشور خارج نمی کنند و در بانکهای کافرستانها بحسابهای شخصی
    خودشان واریز نمیکنند حتی در دوران شاه هم رقم های ثروت بزرګان ایران
    و اشخاصی با رتبه های بالای اداری و وزارت هم اینطور که لیست
    آنان توسط کارمندان بانک مرکزی ایران منتشر شد همه در حد چند میلیون ثروت
    داشتند حالا میګویند که آقای مبارک هفتاد میلیارد ثروت دارد؟ که اصلا با ثروت
    مردان سیاسی و اقتصادی زمان شاه که لیست آنان منتشر شد
    قابل مقایسه نیست دومیلیون دلار کجا و هفتاد میلیارد کجا؟
    بعنی هفتاد هزار میلیون دلار؟ به امید
    روزی که طمع زیادت طلبی های غیر عادی و دزدی فساد از خاورمیانه هم برود و مردم ما
    هم با انصاف و با عدالت با هم زندګی کنند و کسانی نباشند که حاضر شوند ملتی به
    ګرسنګی وفقر مبتلا شوند زیرا آنان میبایست میلیاردها دلار دزدی کنند؟
    آقا جان این ثروت عظیم را از کجا آورده ای اګر اشتباه کرده
    برداشته ای پس بده؟

    بیچاره این مدل لباس هم نتوانسته است که
    پارچه بیشتری بخرد و لباس بلند تری بدوزد؟میګویند حدود پنج میلیون ایرانی و اغلب
    تحصیکرده و با تجربه در خارج ایران زندګی میکنند چرا اینها یک سازمان یک دانشګاه
    یک مرکز برای ایرانیان سرګردان ایجاد نمیکنند که مجبور شوند دهانهایشان را بدوزند
    و در خارج با مشګلات بسیار دست پنجه نرم کنند مرکزی برای ګردآوری فرزندان ایران که
    ….مثلا تولید یک مرکز برای کارو جذب جلب یروانه های سرګردان ایران زمین؟

  • Sahameddinghiassi

    آیا دیکتاتورها توانایی این را دارند که بګویند اشتباه کردم و در
    کنار مردم قرار بګیرند؟ من نمی دانم که در دل آقای سرتنګ قذافی چه میګذرد ول اګر او کمی عقل داشت
    میآمد و درکنار ملتی قرار میګرفت که اورا به این سرمایه و اقتدار رسانیده
    اند مثل بچه آدم میآمد و میګفت که من اشتباه کردم نمی
    بایست آدمکشی میکردم و این هم میلیاردها دلاری که به اشتباه برداشته و به بانکهای غرب سرازیر کرده ام این
    حق شماست و من آنرا به شما برمیګردانم . من از تک تک مردم خودم که
    مثلا آنان را دوست دارم و برایشان انقلاب کردم و خارجی ها استعمار ګر را بیرون کردم
    ورهبر شدم معذرت میخواهم خوب اګر صدام هم که در آخر کار از ملت خودش
    پوزش خواسته بود اګر اینکار را قبلا میکرد چقدر بهتر
    بود؟ خوب آقای سرتنګ بیایید سر عقل و تا دیر نشده به
    ملت بدبخت و محروم خود رحم کنید وګرنه ثروتهایی که برداشته اید به اشتباه ګربیان
    خودتان را خواهد ګرفت و دولتهای پیشرفته آنرا برای خودشان برمیدارند و روسیاهی آن
    برای شما باقی می ماند حتی بچه های شما هم نخواهند توانست از آن
    استفاده کنند و شاید خود کشی کنند پس تا دیر نشده بحال خودتان ملت و
    خانواده تان رحم کنید و این خود بزرګ بینی را کنار ګذاشته در کنار ملت خود قرار
    بګیرید؟

    در جهانی که هر آینه با صوابدید ابر
    قدرتها هرلحظه ممکن است یک دیوانه و یک شیاد دیګر را علیه دیګری علم کنند وبا در
    دست داشتن وسایل ارتباط جمعی مردم را چیز خور کرده و هرچه دوست دارند
    به مردم حقنه کنند از این سرنوشت هراسان باشید آنان مردم را تیر
    میکنند که کسی دیګر را به ارش برسانند و کسی دیګر را به قهر بکشانند. باحتمال شما که روزی برایتان
    دریایی از مردم هورا میکشیدند حالا ممکن است که دریایی از مردم
    برایتان سرود مرګ بر سرهنګ را سر دهند شما قدرت وسایل ارتباط
    جمعی باورهای مردم وقدرت مذهب و پول و طمع را میدانید که
    امتحان هم کرده اید جوانان پر انرژی که برای
    تحریک شدن جان میدهند و براحتی مثل نهالی تازه رسته بهرسو که آنان بخواهند آڼان را
    کج و راست میکنند جوانانی که طالب طغیان هستند و حتی به پدرمادرخود
    هم رحم نمیکنند وبر آنان شورش مینمایند هر آینه
    ممکن است که آماده شوند و به صحنه کارزار بیایند و آنوقت است که مردم
    زیادی الکی کشته ویا شهید میشوند و این به نفع مردم شما نیست
    اګر یک جو غیرت دارید با مردم بسازید و ثروتهای خود را که در
    حقیقت مال مردم است به آنان پس بدهید برای آنان بیمارستان
    دانشګاه کار و زندګی بسازید تا همیشه نامتان جاوید بماند
    و نه به عنوان یک سګ هار ګرفته شده محاکمه شوید و اعدام ګردید؟
    شما هم یک
    فرد عادی هستید مثل سایر مردم منتهی دری به تخته خورده و امکانهایی بوجود آمده و
    یهو یک سرهنګ فرمانده کل قوا و رهبر میشود از این موقعیت استفاده
    کنید و به مردم برسید نه اینکه آدمکشی کنید آیا
    دیکتاتورها آنقدر ابله هستند که نمی توانند تاریخ رابخوانند و ببینند که بر سر سایر دیکتاتورها چه آمده است .

    از سزار ګرفته تا صدام همه کشته شدند
    مردم حسود و بد هم کم نیستند وبراحتی میتوانند که روز را شب جلوه دهند
    ببینید که حتی تمامی امامان و رهبران معنوی مردم هم کشته شدند چه برسد به رهبران
    سیاسی که مدعی زیاد دارند و دیکتاتورهایی دیګری هم هستند که در نوبت نشسته
    اند بهترین کار این است که تسلیم فکر اکثریت مردم شوید و خودتان با
    آنان از در دوستی درآیید تا دیر نشده است شما هفتاد چند سال
    دارید مګر انسان چقدر عمر طبیعی دارد برای چند سال دیګر عمر که در
    سراشیبی پیری مریضی و ضعف است نام خود را آلوده به کثافات نکنید مرد
    مردانه به اشتباهات خود اعتراف کرده ثروتهای مردم را به مردم پس بدهید
    شاید میان این مردم جوانمردانی باشند که به کسی که از ګناه
    های خود پوزش خواسته است رحم کنند و بیخود خود ملت و خانواده خود و
    دوستان خود را به کشتارګاه ها نفرستید. ایکاش حداقل یک دیکتاتور عاقل و آدمی وجود داشت که بر سرعقل میآمد تا سایر
    دیکتاتوران هم به او تاسی کنند و کشورهای فقیر
    خود رابیشتر از این زیر سلطه دزدان بین المللی نبرند شرکتهای بیمه و وسایل جنګی و بمب خمپاره همه دندان تیز
    کرده اند که انبارهای پرشده خود را اسلحه های از رده خارج شده
    را به مردم دنیای سوم بفروشند شما بازیچه دست آنان نشوید
    مردم به سلاح احتیاج ندارند به علم و دانش و رفاه و کار و ازدواج و تشکیل
    خانه خانواده احتیاج دارند ایکاش یکی از این
    دیکتاتورها عقل به کله اش برمیګشت و از راه کج فاصله میګرفت و به دامان ملت خود
    پناه میبرد؟

    تواضع ز ګردن کشانان نکوست ګدا ګر
    تواضع کند خوی اوست ایدل مبادا که ګدا معتبر شود که
    ګر معتبر شود زخدا بی خبر شود آقای قذافی به ملت خود رحم کنید
    تمامی دنیا اکنون میداند که شما دارید به کمک جوانان شستشوی مغزی شده مردم
    کشور خود را بیرحمانه می کشید تا بر سر قدرت باقی بمانید بسوی ملت برګردید و از خون ریزیهای بیشتر جلوګیری
    کنید چه میدانید که در این دنیا مردم عصبانی برسرخانواده شما چه ها
    که نخواهند آورد؟ چهل سال رهبر بودید هرکاری
    خواستید کردید فکر نمی کنید دیګران هم سهمی در قدرت میخواهند داشته
    باشند؟ کسانی دیګر هم هستند که میخواهند در اداره کردن کشورشان نظری
    داشته باشند و کاری کرده باشند دنیا مال یک نفر نیست مال همه است؟ به
    این نظیر این دختر خوشګل رحم کنید که در جنګها همراه برادران خود کشته نشوند
    ؟

    وزارت داخله جمهوری اسلامی افغانستان مبارزه قاطع را در
    مقابل گدا های شهر کابل اعلام کرد ! سخنگوی وزارت داخله به خبرنگاران گفت از چندین
    سال به اینطرف گدایی گری در کابل به یک شغل پر درآمدی تبدیل شده که تعدادی زیاد
    مردم کار و مشغولیت های خوب و نسبتا پر درآمد… شان را به امید
    درآمد بیشتر رها کرده و دست به گدایی زده اند وی افزود که یک متر مربع زمین گدایی
    در محلات پر درآمد کابل چون شهر نو ، وزیر اکبرخان و یا جاده میوند از طرف مافیای
    معاملات زمین گدایی تا روز هزار دالر به کرایه داده می شود ایشان علاوه کردند که
    اکثریت این گدا های که در گوشه و کنار خیابان های کابل به وضع ظاهراً فلاکتباری جلب
    توجه کرده و چهره زشت از شهر کابل به جهان معرفی میکنند سرمایه داران بزرگ اند که
    در مناطق اشرافی نشین شهر کابل چون شیرپور و و زیراکبر خان دارای بلدنگ های قیمتی و
    قصرهای مجلل و در کابل بانک و عزیزی بانک دارای اسهام بزرگ می باشند ، عده از اینها
    حتی در دوبی و سایر کشور های خارجی دارای املاک و سرمایه های هنگفتی اند که با
    اینکار شان از یکسو روزانه به ده ها هزار دالر درآمد غیر قانونی داشته و از سوی از
    پرداختن مالیه به دولت افغانستان سر باز می زنند. اینها با این کارشان بزرگترین
    ضربه را به اعتبار و حیثیت دولت افغانستان وارد میکنند چون جهان خارج با دیدن ایشان
    در خیابان های کابل برایشان این سوال خلق می شود که پس این کمک های مالی پنجاه و
    پنج ملیارد دالری جامعه جهانی کجا شد که وضع مردم در پایتخت افغانستان چنین
    فلاکتبار است ازینرو دولت تصمیم مبارزه قاطع را در مقابل اینها گرفته تا این لکه بد
    نامی را از دامان جامعه پاک کند. علمای دینی منجمله مجاهد بزرگوار آقای سیاف و رهبر
    جهادی حجت الاسلام محسنی درین رابطه با دولت اظهار همنوایی کرده و گدایی را اصولا
    از دیدگاه اسلام مردود دانسته و خصوصاً در جامعه مرفه چون افغانستان که کمک های
    مالی بیشتر از پنجاه کشور جهان را متواتر دریافت کرده و ذخایر زیرزمینی آن کفایت
    مصارف هزار سال آینده را میکند یک عمل خلاف شریعت اسلامی و جز گناه هان کبیره
    پنداشته اند . با تقـــدیم حــــــــــــــــرمت حقــ(شـــمس
    الحـــق)ــانی یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا
    نداره
    یه نفر یه لقمه نون برای فردا ندارهیکی دفترش پر از
    نقاشی و خط خطیه
    اون یکی مداد برای آب و بابا ندارهیکی ویلای کنار
    دریاشون قصره ولی
    اون یکی حتی تو فکرش آب دریا ندارهیکی هر هفته یه
    روز پزشکشون میاد خونشیکی داره
    می میره ، خرج مداوا ندارهیه نفر می ارزه امضاش به هزار تا
    عالمی
    یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا ندارهیکی پول نداره
    تا دو روز به شهرشون بره یکی طاقت واسه ی صدور
    ویزا
    ندارهیکی فکر آخرین رژیمای غذاییه یکی از بس که نخورده شب
    و روز نا ندارهبچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه
    گل
    مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره؟همیشه تو
    دنیا کلی فرق بین آدماستاین یه قانون شده و دیروز و حالا نداره واعظی
    پرسید از فرزند خویش هیچ دانی مسلمانی به چیست؟
    صدق و بی آزاری و خدمت به خلق هم عبادت، هم کلید زندگیست گفت زین معیار اندر شهرما یک مسلمان هست آن هم ارمنیست

    امام موسی صدر به ایران می رود
    ابراهیم نبوی سرانجام معمر القذافی رفت. امام موسی صدر بعد از
    سی و چند سال که از همه چیز بی خبر بوده، به ایران برگشت. در فرودگاه روسای سه قوه،
    به استقبال او رفتند و گروهی از اعضای خانواده اش از جمله صادق طباطبایی، حسن
    خمینی، علی اشراقی، زهرا اشراقی منتظرش شدند و صدها حزب اللهی که شعار لبنان پیروز
    است، اسرائیل نابود است، می دادند، اجتماع کردند. بعد از پایان مراسم استقبال، امام
    موسی صدر که قرار بود، توسط نماینده رهبری به دیدار او برود، به حسن خمینی گفت قبل
    از هر چیز می خواهد با خانواده اش دیدار کند و به دیدن دوستانش برود. حسن خمینی: حاج آقا موسی! دلت می خواد کی رو ببینی؟ موسی صدر: حاج آقا بهشتی، دلم براش تنگ شده. حسن خمینی: خدا بیامرزدش، ایشون در انفجار منافقین کشته شد.
    موسی صدر: عجب! پس بریم به پسرش و خانمش تسلیت بگیم. حسن خمینی: پسرش تازه از زندان آزاد شده و ممنوع الملاقاته، نمی تونیم
    بریم خونه شون. موسی صدر: واسه چی؟ خب بریم پیش احمد آقا
    خمینی، اون دستور بده می ذارن بریم ملاقاتشون. حسن خمینی:
    خدا ابوی رو رحمت کنه، بابا احمدم هم کشته شد. موسی صدر:
    اونم توی انفجار منافقین کشته شد؟ حسن خمینی: نه، اون رو
    وزارت اطلاعات کشت. موسی صدر: وزارت اطلاعات یعنی همون ساواک؟ یعنی
    ساواک هنوز قدرت داره که انقلابیون رو از بین ببره؟ حسن
    خمینی: نه، ساواک از بین رفته، خودمون یکی درست کردیم به اسم وزارت اطلاعات که
    اونها حاج احمد آقا رو کشتن. موسی صدر: خب بریم پیش حاج
    آقا کروبی از وزارت اطلاعات شکایت کنیم؟ نمی شه که مملکت خرتوخر باشه، راستی چرا
    آقای کروبی نیومد فرودگاه. چقدر باهاش خوش می گذشت. حسن
    خمینی: هیس! حاج آقا کروبی توی خونه اش زندانی یه. صداشو در نیار که خیلی
    ضایعه. موسی صدر: ببینم، این اسرائیل و آمریکا اینجا هم
    نفوذ دارن؟ آقای کروبی رو حتما اسرائیلی ها زندونی اش کردن، چرا آزادش نمی کنین؟
    پسرش علی هم توی خونه است؟ حسن خمینی: نه، پسرش علی به
    اتهام جاسوسی تحت تعقیبه و اون یکی پسرش فراریه. موسی صدر:
    راست می گی؟ یعنی کی جاسوس کجاست؟ نفهمیدم. باید بریم پیش یک آدم قوی که بتونه پسر
    آقای کروبی رو آزاد کنه، مثلا بریم پیش حاج آقا بهزاد نبوی که یادش بخیر اون موقع
    چه تلاش هایی می کرد، حتما اون می تونه دستور بده علی رو آزاد کنند. لابد الآن یا
    نخست وزیره یا رئیس جمهور. حسن خمینی: نه آقا موسی، حاج
    آقا بهزاد نبوی خودش زندونه و حق ملاقات هم نداره. موسی
    صدر: من شنیدم میرحسین موسوی رئیس کابینه شده بود، نکنه اونم از کار برکنار
    شده. حسن خمینی: نه، اون برکنار نشده، اون رو دیروز بردن
    زندان خانه امن. مجلس هم درخواست اعدام اون رو کرده و توی قم تظاهرات کردن علیهش که
    زودتر بکشنش. موسی صدر: نکنه از اون میلیاردرهاست که پول
    مملکت رو دزدیده؟ حسن خمینی: نه حاج آقا موسی، اتفاقا هیچی
    از مال دنیا نداره، ولی تا دلت بخواد وزیر میلیاردر توی کابینه فعلی است.
    موسی صدر: پس چرا آسد محمد خاتمی جلوی اینها نمی ایسته، اون که
    خیلی آدم خوبی بود؟ حسن خمینی: آقای خاتمی هم خودش هم تحت
    تعقیبه. موسی صدر: چه حرفهایی می زنی! پس کی تحت تعقیب
    نیست؟ البته باید بریم سراغ مقامات بالا. ببینم، بعد از اینکه امام خمینی به رحمت
    خدا رفت حتما هاشمی رهبر شد، آره؟ حسن خمینی: نه، هاشمی
    فعلا حق نداره از خونه اش بیرون بیاد. بچه هاش هم یکی فراریه یکی رو تازه کتک زدن،
    نوه شم بازداشت بود. موسی صدر: لابد موسوی اردبیلی رهبر
    شد؟ حسن خمینی: نه، اونم توی خونه اش هست و به رهبری
    اعتراض کرد. موسی صدر: نکنه می خوای بگی حاج آقا صانعی
    رهبر انقلاب شده؟ حسن خمینی: نه بابا، اون که احتمالا خلع
    لباس می شه و حق خروج از خونه شون رو نداره. موسی صدر:
    ببینم، یعنی هیچ کسی از مراجع مثل آقای منتظری به این کارها اعتراض نکرد؟
    حسن خمینی: چرا، اتفاقا اون اعتراض کرد، به همین دلیل بیست سال
    توی خونه اش زندانی بود. موسی صدر: ببین، راست و حسینی
    بگو، پس رهبر انقلاب الآن کیه؟ حسن خمینی: آیت الله خامنه
    ای رهبر انقلاب شده. موسی صدر: کدوم خامنه ای؟ یه موسوی
    خامنه داشتیم که گفتی فعلا زندانی یه. دیگه خامنه ای نداشتیم. هادی هم بود،
    مشهدیه. حسن خمینی: بابا جون، همونی که توی مشهد بود، تار
    می زد و شعر می خوند و شاگرد شریعتی بود. موسی صدر: خب،
    اون مگه طلبه بود؟ حسن خمینی: پوه، طلبه چیه، الآن رهبر
    شیعیان جهانه، رهبر جمهوری اسلامی هم اونه. موسی صدر: خب
    چرا بهش نمی گین که هاشمی و موسوی و کروبی و خاتمی و بهزاد نبوی رو آزاد
    کنه؟ حسن خمینی: خودش گفته اینها رو زندونی کنن.
    موسی صدر: خب این که مجتهد نبود، چرا مجتهدین کشور بهش چیزی نمی
    گن؟ حسن خمینی: مجتهدین الآن بیشتر توی کار تجارت لاستیک و
    کره و شکر و چایی هستند. موسی صدر: مگه این کارها رو قبلا
    تاجرها نمی کردن، الآن تاجرها کجان؟ حسن خمینی: تاجرا الآن
    فرمانده سپاه هستند و اقتصاد کشور رو اداره می کنن. موسی
    صدر: پس کی ارتش رو اداره می کنه و به پلیس دستور می ده؟ حسن خمینی: الآن پلیس زیر نظر اراذل و اوباش هست. موسی صدر: ببینم، مگر قبلا اراذل و اوباش زندونی نبودن و مجازات نمی
    شدن، پس الآن توی زندان کیه؟ حسن خمینی: الآن استادان
    دانشگاه و روزنامه نگاران و دانشجویان زندانی اند. موسی
    صدر: پس کی توی دانشگاهه؟ حسن خمینی: توی دانشگاه بسیج
    سپاه و بعضی دانشجوها که هنوز دستگیر نشدن. جمعه ها هم نماز می خونن. موسی صدر: توی دانشگاه نماز می خونن؟ پس توی مسجد چی کار می کنن؟
    حسن خمینی: توی مسجد ساندیس که یه جور آبمیوه است و کیک پخش می
    کنن و مردمو با اتوبوس می برن به استقبال رئیس جمهور. موسی
    صدر: اگر آبمیوه و کیک رو توی مسجد پخش می کنن، مغازه ها چی کار می کنن؟
    حسن خمینی: مغازه ها یواشکی عرق می فروشن، چون غیرقانونیه.
    امام موسی صدر فکری می کند و می گوید: تو مطمئنی که قذافی از لیبی
    رفته و قضیه تموم شده. حسن خمینی: چطور مگه؟ موسی صدر: من دارم فکر می کنم اگر برگردم همونجا خیلی بهتره، چون اینجا
    هم بمونم، احتمالا تا دو ماه دیگه زندونی می شم. حسن
    خمینی: ولی فکر نکنم بتونی بری. موسی صدر: چرا؟
    حسن خمینی: حدس می زنم ممنوع الخروج باشی مرتضی مطهری :
    فردوسی مردی زیانکار بود؛ زنده‌ کردن‌ لغات‌ فارسی‌ باستانی‌، برگشت‌ از تعالیم‌
    قرآن‌ است
    مرتضی مطهری درباره فردوسی ،شاعر بزرگ
    ایرانی که زبان پارسی را زنده کرده است میگوید : فردوسی مردی زیانکار بود.زنده‌
    کردن‌ لغات‌ فارسی‌ باستانی‌، برگشت‌ از تعالیم‌ قرآن‌ است‌. اینهمه‌ سر و صدا
    برای‌ عظمت‌ فردوسی‌، و جشنواره‌ و هزاره‌ و ساختن‌ مقبره‌، و دعوت‌ خارجیان‌ از
    تمام‌ کشورها برای‌ احیاءِ شاهنامه‌، و تجلیل‌ و تکریم‌ از این‌ مرد خاسر زیان‌
    بردۀ تهیدست‌ برای‌ چیست‌؟! برای‌ آنست‌ که‌ در برابر لغت‌ قرآن‌ و زبان‌ عرب‌ که‌
    زبان‌ اسلام‌ و زبان‌ رسول‌ الله‌ است‌، سی‌سال‌ عمر خود را به‌ عشق‌ دینارهای‌
    سلطان‌ محمود غزنوی‌ به‌ باد داده‌ و شاهنامۀ افسانه‌ای‌ را گرد آورده‌ است‌

    پایگاه علوم و
    معارف اسلام.قسمتهایی از کتاب نورملکوت قرآن – تالیف آیت الله مطهری/
    جلد چهارم

  • Sahameddinghiassi

    تامادامیکه فرهنگ خود پرستی و بت پرستی هست ما از این مخمصه رها نخواهیم شد.
    متاسفانه شاید اکثر ملت ها و مردم تمامی دنیا هم خود خواه خود محور و بت پرست
    باشند. ولی سیستم طوری درست شده است که امکانات زیادی به افراد خود خواه و خود پرست
    نمیدهد. یکی که دستش به دم گاوی بند شده میخواهد زیر و رو را مال خودش کند.
    میخواهد همه را بیرون و اخراج کند و دوستان و فک وفامیل خود را سر کار بیاورد.
    میخواهد از تمامی امکانات برای خودش استفاده کند و دیگران را به حاشیه براند.
    نمیدانم شما هم در زمان شاه که روزنامه ها آزاد بودند این مطلب را خوانده بودید که
    یک نفر سیزده شغل داشت. البته من آن شخص را ندیدم ولی خودم شاهد بودم که یک نفر
    دارای دو و یا سه شغل تمام وقت بود. و نفر دیگر با همان شرایط و با همان مدارک
    تحصیلی و با همان تجربه ها حتی یک شغل تمام وقت هم نداشت.

    هم اکنون هم در ایران و یا در دنیا کسانی هستند که ثروت های افسانه ای دارند
    حالا یا مشروع و یا مثلا نامشروع. یا از راه دزدی و فساد به این همه مال و منال
    رسیده اند و یا از روی شانس و یا با سواستفاده از تورم و ضد تورم سرمایه های کلان
    اندوخته اند. و یا اموال مردم محتاج را بز خری کرده اند ویا از راه قانونی با
    دادن رشوه و غیره ثروتهای زیاد برای خود فراهم کرده اند و یا بطور کلی شانس داشته و
    هرکاری کرده اند برای آنان منافع سنگین ببار آورده است.

    در مقابل هم کسانی هستند که مثل سگ تازی کار کرده اند ولی با وجود اینکه اهل
    مشروب سیگار و تفریح و ولخرجی ها هم نبوده اند حتی یک ریال هم اضافه و پس انداز
    ندارند.

    استادی که یک عمر کار کرده است حالا حتی یک خانه هم از آن خود ندارد و بایست
    اجاره نشین باشد. یا افرادی که توسط سیستم و یا افراد غارت شده اند. آیا شما خود
    را جای فردی گذارده اید که از روی خیر خواهی به کمک کسی میرود و بعد همان دوست
    لعنتی برای پس ندادن کمک به وی وی را بخاک سیاه مینشاند. متاسفانه قوانین هم
    نمیتوانند به کمک غارت شده بروند و این است که مردمی که این مثال را دیده اند خود
    بخود بی تفاوت میشوند. و درست این همان چیزی است که سیستم قهار استعماری طالب آن
    است.

    شهروز که مهندس مکانیک بود برادرش را برای تحصیل به خارج میفرستد. شهروز مثل یک
    پدر جوان از این برادر در آمریکا حمایت مالی میکند تا وی بتواند براحتی تحصیل کند و
    برای خودش آدمی بشود. پدر شهروز در هنگامیکه شهروز در دانشگاه تحصیل میکرد و برادرش
    بهروز شاگرد دبستان بود از بین میرود. و شهروز سال بعد از آن فارغ تحصیل میگردد و
    چون جوان لایق و با هوشی بود بعنوان سرپرست خانواده معافی میگرد و سرکار میرود. او
    براحتی توانسته بود که استخدام شود و حقوقی خوب دریافت نماید.

    شهروز برادرش بهروز را به بهترین دبیرستانهای ملی میفرستد و برایش بهترین معلم
    های خصوصی را میگیرد تا او هم بتواند در امتحان ورودی دانشگاه موفق شود. پدر شهروز
    یک کارمند مسن و معمولی وزارت پست و تلگراف آن زمان بود و در آمد چندانی نداشت.
    شهروز با مشگلات مالی در گیر بود ولی برای برادرش این مشگلات وجود نداشت چون شهروز
    او را حمایت همه جانبه میکرد.

    بهروز بعد از گرفتن فوق لیسانس از ایران برای گرفتن مدارک بهتر بیشتر به آمریکا
    میرود و چون پایه معلوماتی خوب داشته بود براحتی در آمریکا ترقی میکند و شهروز هم
    هر چه که میتواند مثلا روی برادر عزیزش سرمایه گذاری میکند. بهروز استاد دانشگاه
    میشود و زن خوب آمریکایی میگیرد. از شهروز میخواهد که برایش هر چه که میتواند پول
    بفرستد تا مکانی برای زندگی بخرد. شهروز هم با دست بازی که داشته هر چه سرمایه و
    پس انداز دارد را برای او حواله میکند بعنوان اینکه او پشت او خواهد بود و وی
    میتواند بعد از بازنشستگی به آمریک برود.

    شهروز به مناسبتی از کار در ایران محروم میشود. و برای ادامه زندگی مجبور میشود
    که با خانواده اش به آمریکا بروند. شهروز که تمامی سرمایه خود را به سبب تشویق های
    برادر به آمریکا فرستاده است به گفته همسرش انگشت لیسده شده است و تنها امیدش این
    است که به آمریکا برود و در کنار برادر مهربان بقیه عمرش را زندگی کند. غافل از
    اینکه برادر و همسر آمریکایی وی برای وی خواب دیگری دیده اند. بهروزکه قبلا میگفت
    بهترین برادر دنیا را دارد حالا که شینده بود که شهروز اخراج شده است از وی بدگویی
    میکرد که برادرش مستبد و زور گو بوده است و او را مجبور میکرده که زیاد کار کند و
    درس بخواند مرتب برایش معلم میگرفته است که عذاب درس خواندن فراموشش نشود.

    ناگهان بهروز یک سد و هشتاد درجه میچرخد و از برادری آن چنان نازنین و مهربان یک
    هیولا میسازد. هنگامیکه برادر به همراه خانواده به آمریکا میایند و سراغ برادر
    میروند وی میگوید یادت است که در هنگامیکه او در دبستان بوده است دستکش او را پاره
    کرده و به او یک مشت زده است و حالا بخاطر همان مشت که بمن زده ای هرچه فرستاده ای
    مال من تنها است. برو خدا روزیت را جای دیگری حواله دهد. نمیدانم شما اسم این
    رفتار را چه میگذارید. آیا شما میتوانید خودتان را جای شهروز بگذارید و غم
    وحشتناکش را درک کنید؟

  • نق

    بهتر بود عنوان  به این صورت  بیان میشد “زاد روز حسن مجتبی زنباره و قاتل مردم ایران بر آخوندهای جنایتکار ننگ باد”

  • گودرز

     محمد روباه مکاری بود که از حماقت و جهالت عرب بیابانگرد استفاده کرد و دینی ساختگی که ملغمه ای از یهودیت و زردشت و خزعبلاتی من درآوری و بی معنی است، برای بدست آوردن قدرت و حکومت ابداع نمود.در طول زندگی فضاحت بار خود با ده ها دختر بچه ازدواج کرد و مرام زنبارگی خود را تا پایان زندگی حیوانی خود رها نکرد.به هرنوع جنایت و غارتگری و راهزنی دست یازید و توحش را به حد اعلی رساند.بی گناهان زیادی را در طی جنگهای خودبه قتل رساند.نفرین  تاریخ و بشریت بر او باد .در پایان عمرش بر خلاف آنچه به دیگران توصیه کرده بود که وصیت کنند خودش لال سقط شد.

  • Hamedkrm

    vb vb

  • Hamedkrm

    آفتاب از قیل و قال خفاشان خاموش نخواهد شد. درود بر امام مظلوم حسن بن علی

  • Jasemabedini

    بسم الله الرحمن الرحیم خداوند با ابلیس محشورتان کند که دست انو هم از پشت بستید…

  • محب حضرت

    در ترجمه تاریخ طبری، جلد پنجم، صفحه ۲۱۱۶ از حضور حسن و حسین در جنگ مسلمانها با ایرانیها خبر می دهد و تا آنجا که می دانم، هرگاه این دو نام در کتابهای تاریخی کهن بدون قرینه باشند، منظور امام حسن و امام حسین(ع) است.
    چنین خبری از چند جهت قابل اشکال است و نمی توان آن را پذیرفت:

    الف) خلفای سه گانه مورد غضب امام علی و به تبع او، فرزندانش بودند. با این حال چگونه قابل قبول است اینان زیر پرچم خلفا بروند؟ بله با توجه به اینکه در عمل اداره ی اسلام در دست آنها بود، گاهی امام علی(ع) آنان را راهنمایی می کرد اما هیچگاه جزء دار و دسته ی آنها نشد. حتی عمر در ابتدا می خواست فرماندهی سپاه اسلام در حمله به ایران را به امام علی بسپارد اما حضرت نپذیرفت.

    ب) خلفای سه گانه که جای خود دارد، اساسا سیره ی ائمه این بود که زیر پرچم غیر معصوم نمی رفتند برای همین همواره مورد آزار و اذیت حاکمان بودند.

    ج) اگر امام حسن و امام حسین در چنین جنگی حضور داشتند، منابع متعدد آن را نقل می کردند.

    د) طبق روایتهای متعدد، امام علی بسیار مراقب جان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بود و ظاهرا هدف اصلی امام علی این بود که آنها پس از او عهده دار امامت شوند. در عین حال از اینکه فرزند دیگرش محمد حنفیه در خط مقدم جنگ باشد، ابایی نداشت. یک بار منافقان به محمد حنفیه گفتند: چرا امیرالمؤمنین تو را در جنگ جلو می اندازد و حسن و حسین را نه؟ جواب داد: چون آن دو، چشمان اویند و من دست راست او و او با دست راستش از چشمانش دفاع می کند. (برای آگاهی از این دست روایتها به دانشنامه امام حسین(ع)، ری شهری، ج ۲، ص ۳۹۶ ـ ۴۰۱ مراجعه شود)
    از این روایتها هم به دست می آید که امام علی به آنها اجازه شرکت در جنگ ایران نمی داده است.

    هـ) خبری که در تاریخ طبری آمده از نظر سند نیز قابل خدشه است. در سند آن می خوانیم: عمر بن شبه از علی بن محمد از علی بن مجاهد از حنش بن مالک نقل می کند که گفت: … (متن عربی تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۹)
    من تنها در مورد علی بن مجاهد تحقیق کردم. به چند نقل در مورد او توجه کنید:
    ـ علی بن مجاهد حدیث جعل می کرد و او کتابی در مورد جنگها نوشت و برای سخنان خود، سندهایی را جعل می کرد. (تاریخ بغداد، الخطیب بغدادی(م ۴۶۳ق)، ج ۱۲، ص ۱۰۶ همچنین نقلهای متعدد دیگر مبنی بر دروغگو بودن او را ذکر می کند؛ تهذیب الکمال، مزی (م ۷۴۲ق) ج ۲۱، ص ۱۱۸)
    ـ علی بن مجاهد دروغگو است. (الجرح و التعدیل، تألیف ابوحاتم رازی(م ۳۲۷)، ج ۶، ص ۲۰۵