کشور ما ایران، به گواهی تاریخ تاکنون مورد یورش و تاخت تاز بیگانگانی چون تازیان، مغول، تاتار، ترک های آن سوی دریا، ازبکان، و قبایلی وحشی قرار گرفته است. در بیشتر این تجاوزها، اقوام بیگانه به تدریج جذب فرهنگ پویا و پیشرفته ایران شدند، و به جلد ایرانیان درآمده، زبان، فرهنگ، آیین و منش ایرانی را فرا گرفته و پذیرا شدند، و خود در یک پارچگی، گسترش، و آزادی ایران کوشیدند و بر افتخاراتمان بیافزودند.
تنها قوم وحشی و غارتگری که همه چیز، همه کس، و همه جا را به کام خود کشید، زبان و بی فرهنگی خود را بر ما تحمیل کرده و با ستمگری و جنایت های بیشمار از کشته ها پشته ساخت و بر آنان خانه و کاشانه بنا نمود، قوم بیابان گرد تازی بود. از ۱۴ سده پیش تا کنون، ایرانیان فرهنگ، آداب، رسوم، قول، قرار، دوستی، درستی، و همه ویژگی های انسانی را به کلی از دست دادند و مسخ و بدل تازیان در آمدند.
رژیم کنونی نیز از تفاله ها و بازماندگان آن جنایتکاران است. در این سه دهه چه خون ها که نریختند؟، و چه بی حرمتی ها که به مردم شرافتمند ایران، به ویژه بانوان گرانمایه روا نداشتند؟!. گروهی امت خردباخته بی دانش و نا آگاه، ویا سودجویان و کاسه لیسان نیز در این فرهنگ زدایی، و جنایت های گوناگون، با رژیم همکار و هم پیاله اند.
همه تلاش رژیم در این سه دهه این بوده که بر روی تاریخ درخشان و مدنیت ایران پیش از یورش جهنمی تازیان پرده بکشد، و بیدادگری و ستم بی حد و حصر تازیان که ۱۴ سده است بر پشت و گردن مردم کشورمان سنگینی می کند به عنوان تمدن و پیشرفت ایران و ایرانی بدانند.
تلاش رژیم در فراموش کردن جشن های ایرانی و جایگزینی آن با اعیاد مذهبی که کوچکترین سنخیتی با ما ندارد، ویران و غارت کردن موزه ها، آثار باستانی، برداشتن و دزدیدن تندیس ها، ماله کشی و پرده پوشی روی کتاب های تاریخ، نوشتن کتاب های دروغین و بدون محتوا، و دهها ترفند دیگر تیشه به ریشه فرهنگ و تاریخ ایران زدن است.
برای نمونه، در روزنامه جوان به تاریخ ۱۳ شهرویر ۱۳۹۱ مطلبی به عنوان ” تاریخ سازی جعلی به سبک پهلوی” نوشته وحید مهری به چشم می خورد. این نویسنده ایرانی نما که به خواست رژیم ضد ایرانی به پرده پوشی و نادیده گرفتن تاریخ کهن ایران می پردازد. در این جا تنها به نوشتار چند پارگراف خصمانه او می پردازیم:
”در دوران طاغوت رژیم برای سرگرم کردن مردم به خودشان به ویژه جوانان و مهار و تغییر نگرشهای دینی در آنها افکار باستانگرایی را در کشور نهادینه کرد و با استفاده از جهل عمومی نسبت به تاریخ، اقدام به تاریخسازی و ایجاد شبهات در زمینه فتح ایران و عملکرد اسلام در ایران نمود اما همین شاه ملعون که در جملهای معروفی میگفت: «کوروش تو بخواب ما بیداریم. » و دم از ایرانیخواهی و ملیگرایی میزد با ذلت به غیر از حراج سرمایههای با ارزش کشور به غربیها، بخشی از خاک کشورمان؛ یعنی بحرین را بدون اینکه خونی از دماغ کسی ریخته شود را از دست داد”.
آن چنان که می بینیم در این نوشتار، رژیم گذشته را متهم به مهار کردن جوانان و تغییر نگرش های دینی آنها و ایجاد افکار باستان گرایی کرده است. در حالی که می دانیم رژیم گذشته راه و میدان را برای آخوندها کاملن باز گذاشت و افسار آنان را آنچنان رها کرد که علی شریعتی، یک سودجوی خرافاتی مذهبی توانست راه را برای شورش و فتنه خمینی باز کرده، و مملکت را به دست آخوندها بیاندازد. رژیم گذشته حتی با آخوندها به سینه زنی و روضه خوانی پرداخت.
در یک پارگراف ضد ایرانی دیگری بنام رجبی دوانی، کتاب دو قرن سکوت نوشته دکتر عبدالحسین زرین کوب که نشان دهنده ۲۰۰ سال جنایات، غارت، و ویرانگری تازیان در ایران است، یک کتاب ناسیونالیستی افراطی و بی ارزش می داند.
در پارگرافی دیگر می گوید:
”اخیراً هم ناصر پور پیرار باستانشناس و محققی است که به رغم هجمههای داخلی و خارجی به افشای حقایق تاریخی در دوران پهلوی در قالب مستند ۱۵ آیتمی با کمک تیمی از محققان پرداخته است؛ کاری قابل توجه و بیبدیل که باید برای روشنگری نسل حاضر ازآن بیشتر گفته شود؛ چراکه امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم مسئله باستانگرایی از ابزارهای جنگ نرم در مقابل اسلام و تشیع شده است به شکلی که مطابق با نظریه «ارتباط جادویی»، با تکرار نمادها و شعارهای ساختگی تودههای وسیع انسانی را شرطی میکنند بهگونهای کمکم جعلیات باورش میشود و با توجه به اینکه مخاطبان نوجوان و جوان اکثراً مشکل هویتی دارند با این جعلیات ذهن خودشان را پر میکنند؛ البته این سیر تا اندازهای طبیعی است زیرا تا زمانیکه نتوانیم خلأ هویتی و اعتقادی آنان را درست و مطلوب پرکنیم به این معضل گرفتار خواهیم بود یعنی وقتی ائمه معصومان و بزرگان تشیع را به آنها نشناسانیم این وضع نیز باقی است چنانچه پدراستاد ازغدی هم میگوید: «تازمانیکه نهادهایی چون آستان قدس رضوی با بودجههای عظیم به جای معرفی مکتب اهل بیت، ثقلین و معارف آن به جمعآوری و افتخارات کاسه و کوزه پادشاهان گذشته بپردازند، همین آش است و همین کاسه؛ تا زمانیکه چنین سازمانهایی بهجای معرفی امامان کار را به آنجا برسانند که بودجه بیتالمال را هرز بدهند، همین وضع حاکم است».
هم میهنان پاک سرشت ما با خواندن این مقاله به ویژه این پارگراف می بینند چه انسان نماهایی مانند ناصر پورپیرار یک فعال توده ای سابق که در خدمت رژیم درآمده و بدون داشتن تحصیلات دانشگاهی هم اکنون باستان شناس و محقق برای رژیم است، باستان گرایی را از ابزارهای جنگ نرم در برابر اسلام و تشیع می داند و چاره را آن می داند که باید ائمه معصومان و بزرگان تشیع را بهتر به جوانان بشناسیم.
به عبارت ساده تر به جای بیش از ۱۰،۰۰۰ گورآخوند که به عنوان امامزاده به حلق ملت ما فرو کرده اند و بهره برداری تجارتی می کنند، شاید ضرورت دارد که صدها گور دیگر به نام امام و امامزاده در سراسر کشور به وجود آید و هرچه بیشتر بر شمار امت خردباخته افزوده گردد. در همین زمینه در روزنامه جوان می بینیم که از قول جلال آل احمد گفته است که: ” قبل از اسلام تمدنی نمی بینم“. گرچه جلال آل احمد نیز چهره مطلوب میهن دوست و دوستدار ایران نبود، و ما در نوشته او نتوانستیم چنین ادعایی را پیداکنیم.