اگر نگاهی گذرا به تاریخ جنگ های دنیا بیاندازیم و دلایل کشتار میلیون ها میلون نَفر زن، مرد، کودک، جوان و پیر را بررسی کنیم، در خواهیم یافت که در طولِ تاریخ به نام و در راهِ هیچ کسی به اندازه نام و راهِ خدای موهومِ ادیان، انسان ها به خاک و خون کشیده نشده و از بین نرفته اند. قبرستان های سراسرِ دنیا پُر است از جسم های بی جانی که در راهِ خدای شان می جنگیده اند و فرجامی تلخ داشته اند.
به راستی این باورمندانِ متعصب برای اثباتِ برتری خدایِ خویش و حقانیت مسلک شان، دست به چه جنابت هایی که نزده اند؟ چه تَن های بیشماری که بی سر نشدند؟ چه کودکانِ بیشماری که سرپرستان خود را از دست ندادند و چه زنان و دخترانی که به چنگالِ مبلغین مذهبی گرفتار نشده و مورد آزار و اذیت آن انسان های برگزیده خداوند، قرار نگرفتند؟ و تمامی این جنایات با نامِ خدا شکل گرفته و دینداران از آن ها با افتخار به عنوان “کشتارهای مقدس” نام می برند.
چون نیک بنگریم در می یابیم که تمامی ادیانِ آسمانی در یک نقطه با هم مشترک اند و آن داشتنِ خدایی خشونت طلب، شهوت پرست و پول دوست است که همواره پیروانش را به کشتار دگر اندیشان، آزار و اذیت زنان و دختران و غارت و چپاول ضعیفان تشویق می نماید. چرا ادیان آسمانی و پیروان راستین شان اینگونه با انسانیت سرِ دشمنی دارند؟
انسانِ زمینی که در دنیایی زندگی می کند که به دستِ شاگردانِ مکبتِ ادیان الهی و دست پرورگان کلاس های آموزش دینی به یک توپِ کثافت زده و پُر از قحطی و جنگ و ستم و شکنجه تبدیل گشته که هِی از روی ناچاری به دور خود می گردد، به یک کتابِ موهوم که هزاران سال پیش نوشته شده و طبعن تاریخ مصرفش قرن هاست به پایان رسیده، برای با اخلاق بودن و انسان وار زندگی کردن، نیاز ندارد.
به راستی دستاوردِ ادیان آسمانی و مبلغان اَبلهِ دینی در سراسر تاریخ برای انسانیت چه بوده است؟ آیا خدایِ خونخوارِ ادیان به غیر از جنگ و فلاکت و درماندگی، برکات الهی دیگری را نیز برای مردمان بینوای ساکنِ زمین، به ارمغان آورده است؟
چون نیک بنگریم ادیانِ موهوم الهی هیچگاه و در هیچ نقطه از تاریخ، نه تنها مایه سعادت بشریت نبوده اند بلکه در واقع آنان زمینه سازِ گمراهی و به ضلالت کشانده شدن تمامی جوامعی بوده و می باشند که به ادیان بها داده و به یابویِ رَم کرده و کورِ دینداری، میدانی برای جولان دادن تقدیم نموده اند.
دیندارانی که انسان های شکاک و یا خدا ناباور را بی اخلاق و بی بند و بار خوانده و ایشان را مورد لعن و نفرین قرار می دهند، باید بدانند که دینداری و با اخلاق بودن، دو صفت کاملن مستقل از یکدیگرند و حتی در بیشتر اوقات، دو رویِ مختلف یک سکه اند.
انسان های خدا ناباور، شکاکین و افرادی که از عقل و منطق شان بیشتر از ایمان شان بهره می برند؛ طبق آمار و با استناد به مطالعات و پژوهش های صورت گرفته، نه تنها شهروندان قانون مدار و با اخلاق بهتری می باشند، بلکه کمترین میزان جرایم و اعمالی از قبیل قتل، ترور و جنایت های خونبار و یا رخدادی چون بارداری در زمان نوجوانی، در جامعه خدا ناباور ها و شکاکین، وجود دارد.
مطالعات علمی و آمارهای موجود ثابت می کنند که در جوامع مذهبی و در میان انسان های دیندار، همواره انواع و اقسام جرایم رخ می دهند و قتل، فحشا، قاچاق و استفاده از مواد مخدر، ترور و کشتن انسان های بیگناه، و بارداری های ناخواسته نوجوانان رو به رشد می باشند و این آمار و اطلاعات، خود ثابت می نمایند که انسان برای با اخلاق بودن به دین نیازی ندارد.
برای شهروند با اخلاق و انسانی خوب بودن، آدمی به عقلی سالم، شعور و فهمی که توسط دین به بازی گرفته نشده باشد و منطق نیازمند است تا هر مسئله ای را در ذهنش مورد بررسی و کنکاش قرار داده و در مورد نیک بودن و یا بَد بودن آن، تصمیمی درست بگیرد، باورهای مذهبی همواره منطق انسان را به اشتباه انداخته و اجازه تصمیم گیری درست را به آدمی نمی دهند.