راه دیکتاتوری یا مردمی بودن، پیمودن کدام یک آسانتر است؟
مردمی بودن و برای مردم کار کردن چندان هم آسان نیست. زیرا گروش و تمایل انسان ها بیشتر به سوی زورگویی و قلدری است. تا آن جا که کمتر در یک اداره و یا سازمان می توان سرپرست و مدیری را یافت که با میل قلبی و دلبستگی کامل با همکاران زیر دستور خود رفتار کند. زیرا روح دیکتاتوری و خودکامگی افراد بر آزاد منشی آنان می چربد. او می خواهد دستور دهد، اطاعت و فرمانبرداری ببیند، و با اعتراض و انتقادی روبرو نشود.
تجربه دیکتاتوری از تاریخ
سرگذشت تاریخ، سرگذشت دیکتاتورها است. زیرا تاریخ را به امر و خواسته دیکتاتورها می نویسند، نه به خواست آزادی طلبان. به دلیل آن که آزاد زنان، و آزاد مردان در سراسر تاریخ از خود اختیار و قدرتی نداشته اند تا تجربه های تلخ و شکست خورده خود را به نگارش درآورند. تاریخ، ستمگری و خودکامگی شاهان مسلط بر کشورمان را شهامت و قدرت آنان می داند، و از جنایت، کوتاهی، و اشتباهات آنان پرده پوشی کرده، و یا از آن ها به آسانی می گذرد.
سوای کوروش بزرگ که از دیدگاه جهانیان، در زمان خود آزادی خواه و مردمی بود، دوران شماری از شاهان اشکانی، و یا دوران نیمه دموکراسی کریمخان زند، وزارت بزرگمهر، میرزاتقی خان امیرکبیر، قائم مقام، و دوران کوتاه زمامداری مصدق، ویا شمار کمی دیگر، کمتر نشانه ای از آزادی و دموکراسی در تاریخ ایران دیده می شود. تاریخ نویسان، و مردم ایران، در برابر شماری از کارهای نیکو و برجسته شاهان، کشت و کشتار، بی عدالتی و ستمگری آنان رانادیده گرفتند.
جدا شدن از دیکتاتوری، و پیمودن راه آزادی
کشورهای جهان در این چند سده به خوبی دریافتند که پیشرفت آنان در پناه آزادی و دموکراسی امکان پذیر است و نه زورگویی و دیکتاتوری. بر این اساس، احزاب سیاسی به وجود آمد، نمایندگانی از سوی مردم برگزیده شدند، حکومت های مستبد و دیکتاتور جای خود را به مشروطه خواهی و یا جمهوری دادند، و دولت ها به عنوان خدمتگذار و مستخدم مردم دست به کار شدند. پیشرفت های شگرف علمی، تکنولوژی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زائیده این تحول عظیم گزینش دولت های مردم بر مردم است.
سرانجام دموکراسی در کشورمان
نسیم بهار آزادی کشورهای باختری در ایران نیز وزیدن گرفت. آزاد زنان و آزاد مردان ایران به ویژه آذربایجانی های میهن دوست و دلاور، عرصه را بر مظفرالدین شاه قاجار تنگ کردند، و او را وادار به امضای مشروطیت و آزادی خواهی نمودند. بدبختانه، بوته نوشکفته آزادی ملت ایران به غنچه و گل نرسید. بازهم خودکامگی شاهان، و دخالت دولت های همیشه دشمن این سرزمین، انگلیس و روسیه، در جا به خشکید، و سرانجام کشور ما را در دام تازی نژادهای ضد ایرانی گرفتار ساخت.
شاهزاده پهلوی در میان دیکتاتوری و دموکراسی
بدبختانه، در میان اوپوزیسیون و مخالفین حکومت آخوندی، تا کنون همدلی و همبستگی به وجود نیامده است. زیرا هر کدام ویا هرگروه، گروههای دیگر را نادیده گرفته، و با خود بزرگ بینی بر روی آنها خط بطلان کشیده است. همین جدایی و تفرقه، به رژیم اسلامی وقت و فرصت داد تا بر نیروی سرکوب و مزدوران و آدم کشان خود بیفزاید، و خیزش های ملی را سرکوب نماید.
یکی از این اوپوزیسیون فعال و میهن دوست، شاهزاده رضا پهلوی است. شاهزاده از یک سوی اسیر و وارث دیکتاتوری های گذشته است. اشتباهاتی که در تاریخ به ثبت رسیده، ولی بستگان و هواخواهان او که خود بخشی و پاره ای از آن دیکتاتوری تاریخی اند، آنها را دموکراسی و خدمات ملی و مردمی به شمار می آورند. از سوی دیگر، تلاش های پیگیرانه شاهزاده که عموماً در میان سیاستمداران خارجی و یا میان افراد هواخواهش با همان برداشت فکری دیکتاتوری بوده است، تا کنون نتیجه و ثمر بزرگی نداشته است.
نادیده گرفتن نامه ها و پیشنهاد های گروه ما
ما با تجربه ای که از برداشت هم میهنان خود درون کشور داریم، روش شاهزاده تا کنون، نشانی از آزادی خواهی و مردمی بودن ایشان در بر نداشته است. هنگامی که به گفتار شاهزاده با مجله فوکوس آلمان در ماه ژوئن گذشته و یا گفتار مادر ایشان در باره عملکرد شاه می شنویم، شاهزاده را دنباله رو همان سیاست دیکتاتوری و خودکامگی گذشته می بینیم. به ویژه آن که دوستان، بستگان، و همراهان شاهزاده در برابر هر انتقادی، به جای پاسخ منطقی و تاریخی، به دشنام دادن، سفسطه کردن، دروغ پردازی، و متهم کردن انتقاد کننده پرداخته و او را به گروه و فردی فاسد و ضد ملی وابسته می دانند.
ما در گذشته نامه هایی برای شاهزاده و مادرشان نوشتیم و با تجربیات طولانی خود از گذشته و حال ایران، راههایی را پیشنهاد کردیم که می توانست ایشان را به سرعت محبوب و مورد خواست هم میهنانمان قرار دهد، و طلسم دیکتاتوری رژیم حاکم بر ایران ، شکسته شود. بدبختانه به نامه های ما توجهی نشد.
سخنرانی جدید شاهزاده
شاهزاده به تازگی در یک برنامه ویدیویی به پرسش های شماری از هم میهنان پاسخ داده است. نحوه اجرای این برنامه، روش و نوع پاسخ ها درخشان، و نشان دهنده آنست که شاهزاده تار و پود وابستگی به دیکتاتوری گذشته را از خود جدا نموده، و در نهایت سادگی و دموکراسی به جوانان کشور پاسخ می دهد. این روش و عملکرد بسیار زیبا، مردمی، و در خور ستایش است. حال، چنانچه این روش مردمی، دنبال شود و شاهزاده بتواند خود را از بند و قید های بستگان و هواخواهانی که ایشان را شاه و اعلیحضرت خطاب کرده، و برای رژیم آینده دیکتاتوری گذشته را عنوان و برنامه ریزی می کنند، آزاد نماید، در زمان کوتاهی می تواند گروه بیشتری از ایرانیان را طرفدار و همراه خود نماید، و یکی از چهره های امیدبخش آزادی میهنمان باشد.
در این ویدیو، شاهزاده رضا پهلوی با روشی دوستانه و مردمی، به پرسش های جوانان پاسخ می گوید. روشی که در آن نشانه گروش نامبرده برای رسیدن به آزادی و دموکراسی ایران است. ما این تحول و خیزش در افکار جدا شدن از دیکتاتوری پیشینیان را به فال نیک می گیریم و بدان ارج می نهیم.
سخنی چند با شاهزاده
شماری از هم میهنان گرانمایه مانند بهرام مشیری، محمد امینی، و محمد علی مهرآسا، که برای آزادی و دموکراسی ایران دل می سوزانند، انتقاداتی از گفتار پیشین شاهزاده و عملکرد وابستگان رژیم پیشین نمودند که هربار با دشنام، ناسزاگویی، و تهمت های بیشرمانه گروهی از شعبان بی مخ های طرفدار شاهزاده مواجه شدند. این روش دیکتاتوری و فاشیستی گذشته راهی به جایی نخواهد برد و شاهزاده فعال و کوشا را همچنان بی ثمر در جای خود باز نگاه خواهد داشت.
حال، سفارش ما به شاهزاده اینست که برخلاف آنچه پیروان شما رواج داده اند، انتقاد این هم میهنان، کمترین دشمنی و کینه توزی با خانواده پهلوی نیست. اگر شاهزاده با افرادی مانند بهرام مشیری نشست و گفتگویی داشته باشد، اختلاف نظرها از میان می رود، و یکدلی و یک پارچگی به وجود خواهد آمد. چیزی که مورد نیاز کشورمان در این لحظه تاریخی است.
نفرت و فرار مردم از دیکتاتوری
همانگونه که هرکدام از ما از دیدار و رفت آمد یک خودکامه و دیکتاتور خوشحال نیستیم و از او فرار می کنیم، مردم ایران نیز در سراسر تاریخ از دیکتاتورهای فاصله گرفتند. شکست شاهان گذشته در ایران تا میزان زیادی به دلیل دلسردی و کوتاهی مردم بوده است. نادرشاه افشار با آنهمه خدمت درخشان میهنی که انجام داد، سرانجام به دست چند نفر از همراهان خود کشته شد. کشتن ناصرالدین شاه قاجار نیز به دلیل دیکتاتوری او بود.
نکته دیگر این که چنانچه مردم ایران به دلیلی از روش سیاسی فردی خشنود نباشند، بازهم از او جدامی شوند و دنبالش نخواهند گرفت. برای نمونه، میر حسین موسوی را باید نام برد که پس از دستگیری وی، تاکنون مردم ایران هیچگونه واکنشی برای آزادی او نشان ندادند. در حالی که برای زندانیان دیگر، شبانه روز با همه امکانات در تلاشند.