دَرماندگیِ ایرانیان ریشه در بی تفاوتیِ مَردمان دارد! ۱۵

به راستی ما، مردمِ ایران زمین در کجای تاریخ ایستاده ایم؟ آیا ملتی به بی تفاوتی، بی خیالی، پوست کلفتی و سخت جانی ما در تمامِ طول تاریخ به چشم می خورد؟ ملتی شده ایم که روزهای مان با خَبر های هولناک اعدام، شکنجه و دستگیری مبارزینِ راه آزادی آغاز شده و با اخبار مربوط به خودسوزی یک کارگر به دلیل فقر و نداری، پایان می یابد!

روزانه ده ها تَن از هم میهنان مان به دستِ حکومت جنایتکارِ اسلامی اعدام می شَوند و کوچکترین فریادِ اعتراضی از بطنِ جامعه استبداد زده مان، شنیده نمی شود! نسرین ستوده، آن شیر زنِ دلاور، هفته هاست که در اعتصاب غذا به سَر می بَرد و هنوز جنبشی در حمایت از آن بانوی آزادی خواه، در کوی و برزن های ایران زمین، شکل نگرفته است.

به راستی مسئول فقر و درماندگی این کودک، فقط رژیم جنایتکار اسلامی است؟ مردمان ایران زمین هیچ نقشی در بیچارگی و بی خانمانی این کودک نداشته اند؟ اگر ملت ایران اینقدر بی تفاوت از کنار این فاجعه های انسانی نمی گذشت، بی تردید سرنوشت این کودک طور دیگری رقم می خورد! امان از بی تفاوتی و بی خیالی!

به راستی مسئول فقر و درماندگی این کودک، فقط رژیم جنایتکار اسلامی است؟ مردمان ایران زمین هیچ نقشی در بیچارگی و بی خانمانی این کودک نداشته اند؟ اگر ملت ایران اینقدر بی تفاوت از کنار این فاجعه های انسانی نمی گذشت، بی تردید سرنوشت این کودک طور دیگری رقم می خورد! امان از بی تفاوتی و بی خیالی!

ستار بهشتی، آن کارگرِ زجر کشیده و جوان آزادی خواهی که در وبلاگش از حکومت آخوندی انتقاد می نمود را در زیر شکنجه کشتند و خانواده دَردمندش را داغدار نمودند و از ملت همیشه در صحنه مان، به جز تغییر فرتور پروفایل های فیسبوک و نوشتن چند خط شعر و مقاله، خیزش و حرکتی در راستایِ دفاع از خونِ پاک و بی گناه بر زمین ریخته شده ستار، دیده نشد و ندایِ عدالت خواهی از نهانِ شهروندان ایران زمین، بَر نیامد.

چون نیک بنگریم، این فرجامِ تلخی که برای ما رقم خورده و این مصیبتی که گریبانِ ملت مان را گرفته و رها نیز نخواهد کرد؛ همه این فقر، بیچارگی، درماندگی و آوارگی ایرانیان، تمامن از بی تفاوتی و بی خیالی مردمان سَر چشمه میگیرد؛ در کجای تاریخ جهان، مردمانی را می شناسید که هر روز، بیشتر از روزِ پیش در خون و لجن فرو رفته و دَم بر نیاورده باشند؟

در هَر کجای دنیا، رُخ دادن فاجعه ای همچون قتلِ ندا آقاسلطان، قتل سهراب اعرابی، به خاک و خون کشیده شدنِ محمد ها و ستارها و شبنم ها و کیارش ها، خود به تنهایی می توانست جرقه ای برای شعله وَر شدن آتشِ انقلابی باشد که ستمکاران و جنایتکارانِ حاکم بر آن سرزمین را در خود سوزانده و ویران کند!

اما از فرطِ بی تفاوتی مردمان ایران زمین، اگر از آسمان آتش نیز باریده و تمامی هستی، نیستی و دارایی ایرانیان را بسوزاند، باز هم این مردم بی خیال و ساده اِنگار، چشم های شان را بسته، گوش های شان را گرفته، زبان های شان را بریده و فقط دست های شان را رو به آسمان بلند کرده و از خدایِ موهومِ خود، تقاضایِ کمک و معجزه خواهند نمود.!

به راستی از ملتی قَبر پرست و مُرده دوست که منتظر است تا قهرمانان زنده ملی اش روانه گورستان شوند تا از ایشان بُت ساخته و فرتور های شان را قاب نموده و بَر دَر و دیوارِ خانه های شان بزنند، چه انتظاری می توان داشت؟ آیا این مردم هرگز توانایی رسیدن به آزادی، دموکراسی و سکولاریسم را دارند؟

آیا این مردم که برای ستاندن حقوق ابتدایی انسانی پایمال شده شان، حاضر نیستند یک روز که هیچ، فقط یک ساعت اعتصاب سراسری نموده و با یک اتحاد و همبستگی ملی، اعتراض خود را نسبت به وضعیت اسفناک زندگانی شان نشان دهند، لایقِ حکومتی بَرتر و انسانی تَر از رژیم خونخوارِ اسلامی هستند؟

فرتور رخدادی عادی در ایران زمین را نشان می دهد! اعدام انسان ها و تماشای جان دادن شان توسط عده ای دیگر از هم نوعان شان! به راستی پست ترین جانوران نیز به تماشای مرگ هم نوعان خویش، نمی نشینند! ما کجای تاریخ ایستاده ایم و به کدام قهقرا رهسپاریم؟!

فرتور رخدادی عادی در ایران زمین را نشان می دهد! اعدام انسان ها و تماشای جان دادن شان توسط عده ای دیگر از هم نوعان شان! به راستی پست ترین جانوران نیز به تماشای مرگ هم نوعان خویش، نمی نشینند! ما کجای تاریخ ایستاده ایم و به کدام قهقرا رهسپاریم؟!

از گذشته گفته اند که: “حق گرفتنی است و نه دادَنی!” ؛ آیا پیش آمده که ملت بزرگوار ایران زمین، در طی سه دهه گذشته، کمترین خیزش ملی، همگانی و چشم گیری که پایه های حکومت ستم پیشه را بلرزاند را به راه انداخته و پَرچم عدالت جویی و آزادی خواهی را یک بار برای همیشه در دست گرفته و بر زمین نگذاشته باشد؟

از این جماعتِ خرافاتی که چشم های شان را برای امدادِ غیبی و معجزه های مذهبی به آسمان دوخته و دست از تلاش، کوشش و جانفشانی در راستای رسیدن به آزادی برداشته اند، کمترین بُخاری برای تغییر سرنوشت شوم مان بلند نمی شود و صد حیف که جوانانِ روشنفکر و آزادی خواه و از خود گذشته ای، همچون ستار بهشتی، قربانیِ راهِ به رفاه، آسایش و امنیت رسیدن این ملت بی تفاوت و بی خیال شده، می شوند و همچنان خواهند شد.!

  • cc

    آآآآآآآآآآآآآیییییییییییییییی گفتییییییییییییییی.زدی تو هدف پسر

  • Haghighatgo

    درماندگی ایرانیان “ساکنان شرم آور در بی غیرتی و پستی و کیسه کشی و کس کشی در منطقه جغرافیائی بنام ایران” در اثرراحت طلبی و اون کون گشادشون و لقمه گدائی خوردن بوده که در تاریخ در کون دادن و کیر مکیدن و کس دادن به عرب ها و تازی ها و مغول ها و هندی ها و عثمانی ها و یونانی ها و پرتقلی ها و انگلیس ها و روس ها و….بوده و معروفند و مدارکش هم کامل موجوده …..و از سی چند سال پیش هم دوباره لنگ و چاک کون هاشون واکردن برای خمینی و اوباشانش …….بفرمائید نمایندگان خدا …اگر هم یارانه بدید چند بار در روز می تونید که …..!!! اگر ایران رو با اون زمین ها و اون آب و هوا و اون معادن اگر ژاپنی ها و یا آلمانی ها و انگلیسی ها داشتند حتما” چنان پیشرفتی کرده بودن که بجای لیس زدن کیر خامنه ای حتما” در کره ماه و مریخ رستوران باز کرده بودند….!!! 

    • sharvand

       آفرین بر تو حقیقت گو

  • Atosa

    و بی‌ تفاوتی‌ مردم از چی‌ است؟ از عدم اعتماد به اپوزسیون،نمیخواد از چاله به چاه بیفتند وقتی‌ می‌بینند تو ماهواره اینا چطور به همدیگه فحش میدند اگه جاش بیفته خر خره  همو میجوند همون رژیم ترجیح میدند یعنی‌ انتخاب بد از بدترین،جالبه میخوان کوروش را جای الله قالب کنند نمیدونن مردم از این دو خسته و متنفرند.این بی‌تفاوتی نشان خوبی‌ از آگاهی جامعه است که نه فریبه کوروش،الله ،کمونیست،شاه و هر شعار پوچی را نمیخورند.اکثر قریب به اتفاق این اعدامها زندانیها سیاسی نیستند مردم هم خوب اینو میدونند برا همینه که احساس دلسوزی مردم بر نمی‌‌انگیزه و تازه خوشحال هم میشن وقتی‌ میبینن از شرّ اوباشو قاچاقچی خلاص می‌شند

    • viva freedom

      دقیقا … شکی در این نیست که اکثر اینها اوباش و قاچاقچی هستند که یه مشت وطن فروش دارن از این عکسها بهره سیاسی میبرن ….

  • Zeus

     

    روشن شد که همان ملت عقب افتاده ای هستیم که سی و دو سال پیش بودیم.

    ملتی که مثل یک مشت وحشی غارنشین عربده کشان از دیوار سفارتخانه بالا می
    روند تا نعره ای سر داده و همانند کینگ کونگ میزان سرشار تستاسترون خود را به
    نمایش بگذارند.

    همین پشمالوهای بدوی سی سال دیگر می شوند اصلاح طلب و می آیند در
    ممالک غربی در تلویزیون از نیاز به مردم سالاری و رعایت قانون اساسی حرف می زنند.

    ای کاش این روند تکامل عقلی این جماعت سی سال طول نمی کشید. مگر ما عمر
    نوح داریم تا شماها از نظر عقلی یاد بگیرید که آدمیزاد از در و دیوار خانه مردم
    بالا نمیره؟ مگر اینجا جنگل است یا طویله که مثل یک مشت احمق به آن تجاوز کرده و
    مثل آن امام راحلتان همچون الاق شیهه سر می دهید؟ 

    از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتید و امام راحلتان با آن لهجه ی تخمی اش به
    شما گفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. حال که در این سی و دو سال آمریکا
    نه تنها غلطها کرده بلکه شما را به گه خوردن انداخته باز هم آدم بشو نیستید. مثل
    حیوان جفتک میزنید و انتظار دارید بقیه دنیا شما را آدم حساب کنند.

    پرشیایی
    که روزگاری آوازه ی فرهنگ و تمدن جهانیان بود را تبدیل کرده اید به کیری
    ترین مملکت دنیا. جایی که آنقدر دروغ گفته میشود که فساد و بدبختی داره از سر و
    کونتون بیرون می زنه. جایی که زن را تبدیل کرده اید به موجودی که فقط یا در حال
    کهنه شوریست یا لاپایش را برای شما باز می کند تا آخر شبی به لقاالله بپیوندید.
    بقول امام راحلتان: از دامان زنان است که مردان به بهشت میروند. خاک بر سرتان با
    این گندی که به فرهنگ ابن سینا و سهروردی زده اید. همه دنیا فکر میکنند ایرانی
    جماعت دچار عقده های جنسیست. اینقدر ذلیل شدیم که تا یک زن با موهای برهنه می
    بینیم کیرمان به پا می خیزد. زلزله که بجای خودش. انگار بقیه دنیا مدام دارند در
    ادارات و بانک ها و مدارس فیلم سوپر اجرا میکنند. خاک بر سر شخصیت غارنشینتان
    کنند.

    کاری کردید که ایرانی جرات ندارد در جایی در دنیا بگوید من ایرانیم. کاری
    کردید که ایرانی از ایرانی بودنش خجالت که هیچ…از ترس اینکه با کشور تروریست ها
    همدستش کنند بگوید: آی ام ایتالین!!

    شما ها اینقدر پست فطرتید که نام ایران و ایران زمین و هزاران سال افتخار
    و هویت را با یک مشت اساطیر هجو یک مشت خونخوار عرب تعویض کردید. همان لیاقتتان که
    نام خلیج فارس را دارند میکنند خلیج عرب. باز هم چفیه بپوشید و تیشه به
    ریشه خویش بزنید. بقیه دنیا شما را تخم خودشون هم حساب نخواهند کرد. کسی که برای
    تاریخ و هویت خودش احترام و عزت قائل نباشه دیگران هم همین رفتار را با او خواهند
    داشت.

    ضمنا اون ادعای اسلام و اخلاقتان هم یک مشت کس شعر واهیست. چرا که به همدیگر
    حتی رحم ندارید. همدیگر را توی همون مملکتتون مثل سگ می چاپید. و از همه دنیا هم
    طلبکارید انگار ارث پدریتان را به شما بدهکارند.

    بله. باید هم از دیوار سفارت بالا بروید. به دنیا نشان بدهید که ایرانی همان
    احمق سی سال پیش است. همان کس مشنگهایی که تصویر امام را توی ماه می دیدند.
    همانهایی که امامشان می گفت اقتصاد مال خر است بعد همه تان تکبیر سر می دادید. الان هم از
    داد زدن یا علی رهبرتون وقتی که از اون جای ننش بیرون اومد حرف می زنید. (حتما
    اونجای ننش تنگ بوده خب) 

    دقعه دیگه که رفتی یک سفارت خونه و گدایی کردی تا یک ویزا به بچه ات بدن
    تا بره همون آمریکا یا انگلیس درس بخونه….دفعه دیگه که در فرودگاهی در اروپا مثل
    حیوون باهاتون رفتار کردند….دفعه دیگه که توی یک اداره مهاجرت در استرالیا ساعت
    ها و روزها مثل گوسفند نگهتون داشتند یادتون بیاد که چرا دنیا آدم حسابتون نمیکنه.

    حالا برو هی داد بزن مرگ بر آمریکا مرگ بر انگلیس. کسخل بدبخت لیاقتت همین
    چاه مستراحیه که توش زندگی میکنی و اسمش را گذاشتی ایران. 

    نوش جونت

    http://iranian.com/main/blog/fesenjoon2-1

  • I-hate-of-iran

    مقایسه بین رکود و بی رمقی جنبش سبز ایران و شور نهفته درانقلاب های عرب و
    بخصوص شهامت و تهور و فداکاری مردم سوریه که بیش از بقیه کشورهای عربی سرنوشتشان
    به مردم ایران گره خورده, حکایتی ست که به تلخی در نزد ایرانیان روایت میشود و تا
    حد امکان تلاش میشود این واقعیت که عمدتا بعد از هر فراخوان ناموفق بشکل نق زدن
    های یاس آور خود را در پس پرده نشان میدهد در همان جا مدفون گردد.

     

    اما هیچ حقیقتی تا ابد مدفون نمی ماند و هیچ مشکلی با بیان نکردن و رازداری
    از سر مصلحت حل نخواهد شد.این نوشته تلاشی ست در جهت گشودن و علنی کردن این راز
    مگوی.

     

    هست از پس پرده گفتگوی من و
    تو   
      چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

     

    در ابتدا لازم به یادآوری ست که «مردم» در جنبش ها و تحولات اجتماعی «مرجع»
    محسوب میشوند و این به این معناست که این  وظیفه روشنفکر است که خودش را با
    مرجع تطبیق داده یا اگر مردم مطابق میل او رفتار نمیکنند به ریشه یابی پرداخته ,
    خود را اصلاح کرده و راهکارجدیدی ارائه نماید.

     

    اینکه چرا مردم سوریه علیرغم کشته ها و سرکوب بسیار شدید رژیم سفاک بشار
    اسد این چنین  فداکارانه باز هم به خیابان میایند اما «مردم حال حاضر ایران»
    اینگونه نیستند ریشه در تفاوت جهان بینی و آرمانهای حاکم براین جنبشها دارد. تاکید
    بر «مردم حال حاضر» متکی بر این حقیقت است که پدران و مادران همین نسلها در گذشته
    نه چندان دور با همان تهور و شجاعت  مردم کنونی سوریه بساط استبداد سلطنتی را
    برچیدند.

     بدون اینکه بخواهیم به نتیجه شوم انقلاب ۵۷ که به استبدادی بمراتب
    خطرناکتر منجر گردید بپردازیم باز هم باید تاکید کنیم که تفاوت فقط و فقط در
    گفتمان و اندیشه های حاکم بر این جنبشهاست. بیائیم چند نمونه از شعارها که
    نماد واضحی از تفکرات مردم در انقلاب ۵۷ و مردم سوریه هستند را فهرست وار یاداوری
    کنیم:

     

    مرگ
    بر شاه/ توپ، تانگ، مسلسل دیگر اثر ندارد***حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد/نه
    سازش نه تسلیم نبرد تا رهائی/ما میگیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض میشه!/

     

    علاوه براین, قهرمانانی که اعدام شده بودند یا در زیر شکنجه بدون اینکه تن
    به تسلیم بدهند شهید میشدند اسطوره هائی بودند که الگوی رفتاری و فرهنگی غالب
    مردمی را تشکیل میدادند که انقلاب را  پیش میبردند.چه کسی میتواند از چنین
    نبردی پا پس کشد وقتی از قهرمانان این چنین تجلیل میشود و از تسلیم شده گان با خواری
    و خفت و زبونی نامبرده میشود؟  نبرد تا رهائی بدون تسلیم و بدون سازش
    گفتمان غالب چنین جنبش هائی ست. شهادت در راه خلق  و مردم ارزشی ست والا.

     

    من مبارزه میکنم ومیمیرم تا برادرانم در آزادی زندگی کنند(شعار مردم سوریه)

     

    به اینها همه اضافه کنید ده ها سرود و داستان پر شورانقلابی و حماسی را که
    در وصف شهیدان به خون خفته وبه تصویر کشیدن  مرگی باشکوه  در راه آزادی
    و مردم سروده میشد  که هرکدام برای به لرزه در آوردن زمین زیرپای دیکتاتورها
    و بپا خواستن متهورانه یک ملت کافیست.

     

    اگر روزی با مرگ روبرو شوم که میشوم مهم نیست.مهم اینست که زندگی یا مرگ من
    چه اثری بر زندگی دیگران داشته باشد- ماهی سیاه کوچولو – صمد بهرنگی

     

    درست یا غلط حقیقت این است که شهامت یک ملت و جنبش چیزی جز گفتمان انقلابی
    نیست که توسط تلاش مستمرروشنفکران و هنرمندانی که خود صادقانه بدان اعتقاد دارند
    بر ذهن و روح مردم حاکم شده و در جریان جنبش اجتماعی در کف خیابان عینیت می یابد.

     

    حال روشنفکران ونخبگان سیاسی ایران خود قضاوت کنند که از سال ۷۶ تا کنون چه
    گفتمانی را در جامعه غالب کرده اند و به ازای آن از مردم چه میخواهند؟ 

    اصلاحطلبی, رهبر فرزانه,گذر به دموکراسی از طریق صندوق رای, تظاهرات سکوت,
    اندیشه گاندی, مصلحت و چرتکه بدست گرفتن برای محاسبات سود و زیان شخصی برای ورود
    به جنبش. بخصوص این آخری یعنی تئوریزه کردن برتری منافع شخصی بر منافع جمع که به
    چرتکه انداختن های «هر ستاد» پیش از هر فراخوان راهپیمائی منجر شده حاصلش همین
    وضعیتی ست که میبینیم!.

     مسلما برای ریشه یابی این نقطه ضعف جنبش سبز ماندن در سطح شعارها
    کافی نیست. چه کسانی این چرتکه لعنتی را بدست ما دادند؟ این موضوع تصادفی نیست.
    اگر شعارها و فرهنگ و آرمانها را روبنای یک زیربنای اجتماعی بدانیم باید پرسید این
    چرتکه متعلق به کدام قشر و منافع کدام طبقه اجتماعی را تامین میکند؟ چه کسانی از
    انقلاب و شعارهای انقلابی می هراسند و حاضر به خطر کردن تا پای جان نیستند؟ پاسخ
    روشن است!: کسانی که چیزی برای از دست دادن دارند یعنی قشر متوسط مرفه و خرده
    سرمایه دارها. قشر متوسط مرفه که از خرداد ۷۶ زیر نام اصلاحات با پرچم سفید پا به
    میدان گذاشت بسیاری منافع دارد که نمی بایست با تعمیق جنبش از میان برود. خاتمی
    ها,کدیورها, مهاجرانی ها, کرباسچی ها و تکنوکراتهای رانت خور, روسای دانشگاه ها,
    بازرگانان مدرن, کارفرمایان کوچک…همه آنهائی که در دوران سازندگی با اصلاحات
    اقتصادی فربه شده بودند اینک نیاز به کمی اصلاحات در ساختار سیاسی داشتند که همه
    چیز بر وفق مراد گردد. البته فقط کمی! کمی آزادی, کمی روزنامه و محافل روشنفکری بی
    درد سر در حد ظرفیت های عباس عبدی و محسن کدیور و زیبا کلام(در این جا بجاست از
    فرخ نگهدار این «فدائی خلق سایق» نیز که در انسوی آبها همین نوع گفتمان را دنبال
    میکند نیز نام برد اما بررسی آنرا به وقت دیگری موکول میکنم) . و شعارهای این طبقه
    چیزی نبود بجز آزادی در چهارچوب قانون که بزودی معلوم شد منظور همان قانون اساسی
    ست در کنار اصل ولایت فقیه!. و مبارزه در چهارچوب منافع شخصی ماده مخدری بود بر
    اندام جوان جامعه.

     

    این بود گفتمان غالب بر جنبش ازادیخواهی ایران تا آغاز جنبش سبز و جنبش سبز
    اینچنین از مادر اصلاحات زاده شد. جنبشی ذاتا انقلابی که به ناچار راه رفتن را از
    مادر می اموخت: رای من کجاست؟ در کنار راهپیمائی هائی که اساسا ماهیت انقلابی داشت
    و در سکوت برگزار میشد! سردرگمی بزرگی را بهمراه داشت. بدنه جنبش را اساسا قشر
    دانشجو و دانش آموز و معلمان و تا حدودی تهیدستان تشکیل میدادند که دنبال تغییراتی
    بنیادی تر بودند.  منافع قشر پائین طبقه متوسط  از چهار سال حکومت
    اقتدارگرایان و ماجراجوئی های ایدئولوژیک دولت احمدی نژاد سخت به خطر افتاده بود و
    همین به ناچار به خواستهای ایشان ماهیتی انقلابی میبخشید. همه میدانستند که با تداوم
    این دولت شاید دیگر چیزی برای از دست دادن برجای نماند پس برای اولین بار در عمر
    حکومت اسلامی خطر کردند و به خیابان آمدند. رفته رفته شعارها ماهیت انقلابی گرفت و
    اندیشه اصلاحات از جنبش عقب افتاد.  شعارهای انقلابی جمهوری ایرانی و مرگ بر
    اصل ولایت فقیه توسط بدنه جنبش سر داده شد و در عاشورای ۸۸ کنترل خیابانهای پایتخت
    به دست مردم افتاد. در نبود رهبری انقلابی بر خلاف روند واقعی گفتمان  جنبش
    هنوز در دست اصلاح طلبان باقی مانده بود. مبارزه بدون خشونت در برابر مبارزه بدون
    قید شرط تقدیس شد. سکوت ارزش شد و چرتکه انداختن برای حفظ منافع شخصی که درحد
    محاسبات سود و زیان حجره ای تنزل پیدا کرده بود جای فداکاری ها و شهامت را گرفت.
    آرمانها با صاحبانش به زندان رفتند. جنبش گفتمان مناسبی نیافت و به تعلیق در آمد.

     

    در اینجا جا دارد از نقش بزرگ رهبران جنبش بخصوص میرحسین موسوی یاد گردد.
    بزرگترین و ارزشمندترین حرکت میرحسین موسوی که خود فرزند  انقلاب ۵۷ بود
    پیوند جنبش سردرگم سبز با گفتمان انقلابی در ۲۵ بهمن ۸۹ بود. همان گفتمان انقلابی
    که میرحسین ۳۰ سال در سکوت بر دوش خود حمل کرده بود, جنبش سبز را در حمایت از
    انقلابهای عرب از گفتمان بزدلانه و منفعت طلبانه اصلاحطلبی بکلی منفک کرد و چه
    هنرمندانه بود نقش کردن محتوای گفتمان انقلاب ۵۷ بر این تابلوی سبز با قلم نقاش.

     

    واقعیت چیست و چه باید کرد؟

    واقعیت امروز جامعه ما چیزی نیست بجز اینکه حکومت دیکتاتوری ایران با بقیه
    دیکتاتورهای جهان عرب هیچ تفاوتی ندارد و اگر جنایتکارتر نباشد بهتر هم نیست.
    همانقدر رژیم اسلامی و ولایت فقیه اصلاحپذیر هستند که بشار اسد و قذافی. مبارزه
    بدون خشونت در ایران همان اندازه مقدس است که در جهان عرب. مبارزه یک امر
    دوسویه است بی خشونت یا با خشونت بودن آن به رفتار هردو طرف بستگی دارد. ایکاش
    همه دیکتاتورها با زبان خوش و با صندوق رای و رفراندوم دست از سر ملت بردارند.
    ایکاش!. ایران اکنون در کنترل خشن ترین نظامیان است که در عمل اثبات کرده اند که
    سهل تر از بشاراسد دست از منافع و دلارهای نفتی خود برنمیدارند. پس چرا روشهائی
    از مبارزه که در سوریه تحسین میشوددر اینجا باید نکوهش گردد؟.

     

    آنچه رخ می‌دهد از این روی نیست که برخی می‌خواهند
    روی بدهد، بلکه بدین خاطر است که توده‌ی انسانها با میل خویش کناره گیری می‌کند و
    رخصت فعالیت و کور شدن گره‌هایی را می‌دهد که بعدها تنها شمشیر خواهد توانست آنها
    را از هم بدرد. اجازه‌ی اشاعه‌ی قوانینی را می‌دهد که تنها طغیان خواهد توانست
    آنها را باطل کند و می‌گذارد انسانهایی بر قدرت سوار شوند که بعدها تنها شورش
    خواهد توانست آنها را سرنگون کند-آنتونیو گرامشی

     

     روشنفکران و هنرمندان ایرانی باید گفتمان حاکم در جامعه را از بند
    اصلاحطلبان خارج کرده و گفتمان متناسب با راه کارهای واقعی را جایگزین کنند.
    سرودهای انقلابی باید از نو سروده شود. فداکاری و گذشت ارج نهاده شود. قهرمانانی
    همچون فرزاد کمانگر, محمد مختاری و.. دلاوریهای زندانیان سیاسی نباید فراموش شود
    ودر وصفشان شعرها سروده شود.نوشته های انقلابی در جامعه تکثیر گردد. باید کنش
    انقلابی جای نامه نگاری و پند و اندرز دادن به دیکتاتور ناشنوا را پر کند. در
    گفتمان نوین جنبش سبز باید بپا خواستن, از منافع شخصی گذشتن, متحد شدن و فداکاری
    کردن دوباره تعریف گردد. شهامت یک ملت اینگونه خلق میشود.

     

    بیزارم از بی تفاوت ها. من نیز چون فریدریش هبل گمان می‌کنم
    زیستن به معنای پارتیزان بودن است. انسانهای دست تنها و بیگانه با شهر ،نمی توانند
    وجود داشته باشند. آن که زنده است به راستی نمی تواند شهروند باشد و موضع گیری
    نکند. بی تفاوتی کاهلی است. انگل‌وارگی است، بی‌جربزگی است. زندگی نیست، و از این
    روست که من از بی تفاوت‌ها بیزارم

  • viva freedom

    ملت دیگه نمیخواهند حتی کورش پرست و شاه پرست باشند …. چرا نمیفهمید ؟؟؟؟؟

  • Sam

    شما انقلابی‌های کمونیست و مجاهد خیانت پیشهٔ  و پست فطرت دیروز و اصلاح
    طلبان و دمکرات‌های دروغ‌ گوی و بی‌ شرف  امروز اگر کمی‌ راستی‌ و درستی‌
    در وجودتان بود امروز از فاجعه و خودکشی‌ ملی‌ (انقلاب) ۱۹۷۹ با واژه گان
    دیگری نام می‌‌بردید. اگر رژیم شاه براستی دیکتاتور بود که ‌ای کاش می‌‌بود
    امروز ۵ ملیون ایرانی‌ مجبور به ترک وطن نمی‌‌شدند، ابتدای‌ترین حقوق
    انسانی ۷۵ ملیون انسان مورد تحقیر و دستبرد آدم خوران اسلامی قرار نمیگرفت،
    و آینده کشور و سرنوشت نسلهای آتی اینطور به خطر نمی‌‌افتاد.
    اگر
    رژیم شاه هم دارای یک صدم وحشیگری و درنده خوی امیران اسلامی در ایران
    امروز بود، آن روز در ایران آن انقلاب بوگندو که امروز با افتخار از دهان
    مستراح گونه شما بیرون می‌‌آید هیچ گاه پیروز نمی‌‌شد.
     

  • Dehghan

     هرملتی که برای رهایی از ستم ورسیدن به آزادی “نیاز” به قهرمان دارد ،ریگ مرده خوار ومرده ریگ خوار گذشتگان است ،نه حال دارد و نه آینده خواهدداشت.گاه (تا مرز تقیریباً غیر علمی) می اندیشم که شاید      این درد های “بی درمانمان” ژنیک است،اما از سوی دیگر می دانم که گذشته از پیشرفت های شگفت آور         در پزشکی ،بیولژی،فیزیک و…در زمینه های اجتماعی نیز اندیشه ها وراه های نوینی پدید آمده اند که بهره جویی از آنان بی تردید ابزار خوبی در به هموار ساختن  جاده ی جامعه ی انسانی خواهد بود. اما این ابزار   را تا زمانی که کسانی بکار نگیرند جز زنگ زدگی( در انبار زمان) چیز دیگری از آنان حاصل نخواهدشد.نادانیست اگر بگوییم به یک باره همه ی ملتی دست به این ابزار برده وبپا خیزد.حکومت ها در زمینه ی فرهنگی واجتماعی نیز در اخته کردن مردم از هیچ گونه تلاش خود داری نمی کنند،این جاست که    نقش آگاهان وروشنفکران( نه قهرمانان) باید شکل گیرد،دور از خود بزرگ بینی،خود نگری،نام وجاه خواهی و…شایسته ی بر خورداری از نام انسان.شاید اشکال در این جاست،بسیارندآنهایی که هر روز سخن از حق و آزادی ودمکراسی وحقوق بشر میرانندوبدبختانه به هرآیینی واندیشمندان و پایه گذاران آن ها فحاشی می کنند،از اسلام ومحمد تا مارکسیسم ومارکس و…،بدون آن که بداننددرتاریخ هر اندیشه وآیینی مورد استفاده  وسوء استفاده قرار گرفته است(این را به عنوان فردی لائیک بیان می کنم)وآیا اینان نمی دانند که این گونه   یورش های همه فرا گیر در مغایرت با(حتی اعلامیه) حقوق بشری که از آن فریاد می زننداست؟.بر این باورم که باید کردار هارا مورد قضاوت قرار داد،به ویژه در این دوره ی سخت. بدون پیش قضاوتی ودور از هر گونه تعضب .(شیوه وبینشی که چون خوره روانمان و جامعه مان را بیمار کرده است).بر همه چیز و همه کس می تازیم و درتله ی خویش اسیریم.عنصرالمعالی در کاووس نامه آورده است: ” کسی راگفتند: عیبت هست،گفت:هیچ،گفتند:عیب جویت هست،گفت:بسیار،گفتند:پس بدان که پر عیب ترین کس تویی”.         تا خود را از خویشتن خویش آزاد نکنیم نخواهیم توانست از ستم دیگران رها شویم،شاید راه ساده ای نباشد اما پیمودنیست .چه زیبا گفت حافظ: “اهل کام وناز را درکوی رندی راه نیست / رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی” .باید خوبی ها وبدی های تاریخ پر از موج میهنمان را مرور کنیم وبدرستی از آن بیاموزیم ونیز از دستاوردهای پر ارزش جهان نوین.دست کم بیانیه ی حقوق بشر را(با کمبودهایی که می تواند داشته باشد ،در شرایط کنونی از سرما هم زیاد است)سر لوحه ی اندیشه وکردار خویش قرار دهیم.

  • Sahameddinghiassi

    مهین پاره پاره شده ما به نام
    کشورهای متعدد دیگر.  تنها راه رهایی ما
    وحدت دوباره و ساخت یک اتحادیه یا کشورهای متحد شرق میباشد.

     

    ایالات و ولایات متحده آمریک از
    مردمان کشورهای دیگر درست شده است و عملا یک ملت کاملا مصنوعی هستند. از هر نژادی
    و از هر قومی مردم با اعتقادات زیادی و تمدنهای گوناگونی دور هم جمع شده و یک ملت
    را مثلا درست کرده اند ولی ما که داشتن تاریخ یکسان و گذشته مشترک هستیم اکنون از
    هم جدا جدا شده و دستمایه استعمار و استحمار بین المللی قرار داریم. کشورهای ما
    عملا از نژادهای تورانی ایرانی و دیگری تشکیل شده است. تمامی کشورهای خاورمیانه و
    آسیای مرکزی تا حتی شمال آفریقا از لحاظ تمدن 
    مذهب فرم زندگی و معیارهای زندگی باهم خیلی نزدیک هستند. ولی بجای اتحاد
    باهم در برابر هم صف آرایی میکنند؟ متاسفانه به دو دلیل خیلی مهم که نادانی عمومی
    و نداشتن دانش کافی همراه با خیانت بعضی از نخبه گان ما  و نیز سیاست های بین المللی و قدرتها مثلا بزرگ
    که خواستار ضعف و تفرقه ما هستند ما نمی توانیم به سعادت  قدرت آزادی 
    دانش و رفاه برسیم. طمع و آز انحصارطلبان ما  همراه با تشویق اربابان اصلی یکی از علت های
    عمده مشگل های ماست.

    حتی کسانی که از طبقه فقیر و محروم
    و یا حتی طبقه متوسط ما به قدرت و شوکت میرسند هدف اصلی را که بالا بردن سطح
    علمی  تولید و رفاه مردم کشور است فراموش
    کرده ویا مجبور میشوند که فراموش کنند و به دزدی اموال ملی و غارت می پردازند. و سهمی
    مهم را به اربابان میدهند ومقداری را هم برای خود بحسابهای بانکهای کافرستانی
    میگذارند تا لابد هنگام رفتن به آن دنیا به مسولان بهشت و حوریان بهشتی رشوه
    بدهند؟ برادران کرد ما در بیش از پنج کشور جدا سازی کرده اند و همچنین دیگر قوم
    های ایرانی  تورانی و یا عرب ایرانی و غیره
    را هم همین طور از هم در کشورهای ساختگی خودشان پراکنده کرده و تخم تفرقه را نیز
    به میانشان افشانده اند. عوض علم خرافات به آنان تزریق میکنند و عوض اخلاق و پاکی
    و نیکی  دروغ فتنه و فساد جنایت و خیانت
    بارشان میکنند.

     

    درست است که سرچشمه همه این خیانت
    ها و جنایت ها ثروتمندان تریلیون دلاری وشرکتهای عظیم بین المللی هستند ولی
    متاسفانه در انتهی کار به دست همان پادوهای محلی انجام میشود. در برابر اتحادیه
    اروپا وکشورهای متحده آمریک   ما هم
    امپراطوری با پادشاهی بحرین را داریم و یا سایر کشورهای کوچک شده مصنوعی  اگر ما باهم باشیم یک قدرت منطقه ای هستیم ولی
    اگر تنها یک بازیچه استعمار و استحمار بین المللی؟

     

    متاسفانه دزدان و دغلان که تنها
    فکر شکم وزیر شکم خود هستند و تنها منافع شخصی خود را می بینند با خیانت به ملتها
    وکشورهای ما و برای باقی ماندن در مسند قدرت ملتهای مارا به قهقرا می کشانند. برای
    اینکه خودشان رییس  رهبر و یا پادشاه باقی
    بمانند همه نوع امتیاز و امضای بردگی مردمان ما را به قدرتهای استعماری مدرن
    میدهند. از غارت اموال ملی گرفته  تا از
    بین بردن فرهنگ  تمدن  دین آیین و تولید و وابسته کردن هرچه بیشتر ما
    به دیگران.  درحالیکه آنان با داشتن مذهب
    های مختلف و حتی بی دین با دین در کنار هم صلح آمیز زندگی میکنند مارا هر روز بر
    علیه گروهی دیگر تحریک میکنند.   تحریک کردها
    بر علیه ترکها    عربها بر علیه عجم ها  و… تحریک شیعه برعلیه سنی    بهایی برعلیه  مسلمان  
    یهودی برعلیه مسلمان وبرعکس و یا تحریک با دینان برعلیه بی دینان؟   رشتی ها برعلیه تهرانی ها و یا پشتونها برعلیه
    هزاره هاو ….سو استفاده از عقده های جنسی و در بند کشیدن جوانان ما به
    اعتیاد  تابو کردن عشق و سکس برای از بین
    بردن افکار جوانان ما بطوریکه یک جوان دزدی میلیارد کشورش را نمی بیند و اهمیت
    نمیدهد ولی دست دادن یک زن را با یک مرد براحتی پیراهن عثمان میکند. و چون مملو از
    عقده های سرکوفت شده جنسی است حاضر است سر آن مرد و زن را گوش تاگوش ببرد.

    بسیاری از زنان ما از زور فشار
    ناراحتی به خودکشی و خود سوزی روی میآورند در عوض اینکه برای پیشرفت اجتماع بخدمت
    گرفته شوند؟ در بسیاری از کشورهای ما به دختران وزنان ظلم مضاعف میشود و آنان را
    از تحصیل باز میدارند و به زور به خانه شوهران انتخاب شده توسط دیگران می فرستند و
    سبب تیره روزی آنان میشوند.

    کودکان مونث و مذکر بایست از کودکی
    در کنار هم بزرگ شوند تا باهم به عنوان دوست آشنا باشند. یکی دیگر از مشگل های
    جدایی زن و مرد همان بچه بازی ها و لواطها است که در اثر غیرعادی بودن شرایط ایجاد
    شده است. جوانان ما یا بایست جلق بزنند ویا همجنس باز شوند زیرا به جنس مخالف اگر
    فقیر یا از طبقه متوسط باشند براحتی دسترسی ندارند و بدین ترتیب مملو از عقده های
    جنسی میشوند که برای اجتماع خطرناک است و یا حداقل پدر ومادر بیچاره را در فشار
    میگذارند.

    مشگل اصلی ما نداشتن علم و دانش
    عمومی است اگر ماهم همانند غرب یا شرق پیشرفته مدرسه دانشگاه  مدرسه های فنی و علمی داشته باشیم بسیاری از
    مشگل ها حل میشوند. الگوی غرب همراه با اخلاق بهترین الگوی برای رسیدن به پیشرفت
    مااست ما میتوانیم با بهره وری از الگوی صنعتی 
    بهداشتی اجتماعی غرب به پیشرفت برسیم بدون اینکه نیازی داشته باشیم که
    الگوی مثلا آزادیهای جنسی آنان را کپیه کنیم؟ 

  • Hasan Hoseni

    درماندگی ایرانیان در این است که اکثراً مثل شما راحت طلب هستند از میهن که خارج شدند، شجاع میشن و انقلابی.

  • Ali

    بی تفاوتی ایرانیا چرا اتفاق میافته:
    دلیل واضحه اول از همه مردم ایران به چند دسته تقسیم میشن؟
    گروه ۱ اون دسته از مردم که عقل و خرد خود را کاملا باخته اند و خود را بازیچه دست کثیف آخوندا کردند
    گروه ۲ مردمی  که آزادی میخواستن و در سال ۸۸ به شدت توسط سگان دولت سرکوب شدن الانم اگه بی تفاوتن به دلیل نبودن اتحاد درست و ترس از رژیم خونخوار ایران هست گاهی صدای یکی در میاد اونم فوری سرکوب میشه

    گروه ۳ : این دسته از مردم یا واقا از وضعیت کنونی راضین که هیچی نمی گن یا به شدت ترسیده شدن
    به هرحال قضیه ی سال ۸۸ این درس رو به مردم داد که این دولت فقط با خونخواری و سرکوب کردن مردم توسط سگان و مزدورانش هنوز داره نفس میکشه و درگیر شدن با دولت ایران مساویست با سرنوشت سوریه که روزانه کلی مردم بی گناه و آزادی خواه کشته میشن و ایران هم نیرو کمکی از مزدوران بله قربانش به حکومت دیکتاتور سوریه میده تا مردم بیچاره رو بکشن و همین کار رو ۱۰۰% با مردم خودش هم میکنه با گول زدن مزدورانش و وعده دادن خوب خرشون میکنه..

    پ.ن: یک جوک در وصف بی تفاوتی ایرانیا : به خواجه گفتن ایرانیا بسی بوقن خواجه فریاد کشید و  گفت: کلا!
    بوق را اگر فشارش دهی صدایش در میاید ولی ایران با این همه فشار صدایش در نمیاید!

    ایران آزاد فقط با تلاش خودمون به دست میاد وگر نه هیچ کشوری پشتیبانی نمیکنه غربی ها که دارن از این رژیم احمق نون در میارن و بدشونم نمیاد ایران دیکتاتوری باشه و درضمن هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیره !!!!

    peace and freedom for you iranian people

  • alvand

    درماندگی ملت ایران از بی تفاوتی نیست،از مغز شسته شده و به قهقرا رفته اوست که می گوید: حساب دین و اسلام از آخوند جداست.تا زمانیکه این فکر و این غده سرطانی لاعلاج از مغز این اکثریت خردباخته که بیشترشان هم خود را تحصیلکرده و روشنفکر می پندارند،خارج نشده تا ابد وضعیت همین است و بس و امیدی به آینده ایران نیست.

  • Ali

    جامعه آرمانی که از ۳۰ سال پیش دارند میگند، منظورشون این بود؟ قتل و تجاوز و اعدام و فقر و صف مرغ و برنج و تورم ۱۱۰ درصدی و آلودگی و هوای سمی و تروریست خواندن ایرانی ها؟!