هر ساله ایرانیان به مدت دَه روز، طیِ ماه ننگین محرم برای نوه گردن کش و یاغیِ پیامبر اسلام، عزاداری کرده، گِل بَر سر مالیده، بَر سَر و سینه کوفته و خون گریه می کنند؛ این عَملِ پَست و منزجر کننده را فقط و فقط در میانِ جوامعِ عقب افتاده و سنتی مذهبی می توان دید.
یک انسانِ مُدرن و امروزی که دستِ نیروهای غیر طبیعی و فرا زمینی را از زندگانی اش کوتاه کرده، خردگرایی و تصمیم گیری بر مبنایِ منطق و عقل را پیشه نموده و اخلاق را با انسانیت معنا می کند و بر این باور است که برای با اخلاق بودن و انسانی رفتار کردن نیازی به مذهب و خدا نیست، هیچگاه تَن به خفت و خواری عزاداری برایِ قاتلِ بی اخلاقی که هزاران سالِ پیش مُرده، دَر نمی دهد.
چرا اینگونه سوگواری ها و کارناوال های مزاحمِ عزاداری را فقط و فقط می توان در کشورهای عقب افتاده و در میان انسان های مذهبیِ خردباخته دید؟ چرا جوامعی که بدین درجه از حقارت رسیده اند تا برای مُردگانِ چند هزار ساله شان، فرق سرِ خود و کودکانِ شان را بشکافند، لبریز از فقر، بی اخلاقی، عقب ماندگی فکری، قَتل و کشتارند و در یک کلام، حقوق انسانی در آن جَوامع کمترین ارزشی ندارد؟!
به راستی که رابطه ای مستقیم میان میزان مذهب گرایی یک ملت و عقب ماندگی شان وجود دارد؛ هر چقدر مردمان یک سرزمین بیشتر مذهبی باشند، بیشتر درگیر خرافات و مهملاتِ دینی اَند و هر روز هزاران فرسنگ از علم، دانش، تکنولوژی و پیشرفت جامعه های مُدرن، عقب می مانند.
هر چقدر یک جامعه بیشتر به سمتِ مذهب گرایش داشته و مردمانش اسیر جادوهایِ نگاشته شده در کتاب های موهوم آسمانی شان باشند، آن جامعه با سرعت سرسام آوری به سویِ بی اخلاقی، بی قانونی، هَرج و مَرج، فَقر، درماندگی و ویرانی پیش می رَود و انسانیت و ارزش های اخلاقی در آن سرزمین ها رَنگ باخته و جایگاهِ خود را از دست می دهند.
این حقیقت تَلخ در حالی رُخ می دهد که در کشورهای سکولار که دین جایگاهی در سطح جامعه ندارد و نهاد های مذهبی فاقدِ قدرت سیاسی می باشند و دولت ها نیز از بنیاد های دینی پشتیبانی مالی نمی کنند؛ به ارزش های اخلاقی و اصلِ انسانیت توجه بیشتری می شود.
شهروندان جوامع سکولار بیشتر به قانون احترام گذاشته و پایبندِ اصول اخلاقی و انسانی اَند و پندارهایِ مُدرن شان، ایشان را به سویِ پیشرفت و آسایش و زندگی هایی با کیفیت بهتر، رهنمون می کُند؛ البته پیشتر در مقاله ای، نگارنده توضیح داد که غَرب بَنا بر دلایلی، دَر برابر ارتجاع و توحش شهروندانِ از تمدن به دورِ مسلمانش، سکوت می کند ولی این بازی کثیف سیاسی، بَر اصلِ والایِ سکولاریسم، خدشه ای وارد نمی کند.
به راستی ما در یک دنیایِ دو قطبی زندگی می کنیم؛ یک طرف این دنیا مردمانی هستند که در حال پیشرفت و ترقی اَند و با پشتکار بالا و بدون تکیه بر قدرت های موهوم آسمانی و الهی و با اراده ای قوی و با اتکا به علم و دانش انسانِ زمینی و بدونِ برگزاری مراسمِ عزاداری برایِ مردگان شان! در حالِ فراهم آوردن شرایطی بهتر و زیباتر برای زندگی خود و نسل های آینده شان هستند.
و در طرفی دیگر، ما شاهدِ جوامع عقب افتاده و تمدن ها و فرهنگ های ویران شده و از یاد رفته ای هستیم که مردمانش در فقر و بدبختی و بیچارگی دست و پا می زنند، نان در خون زده و هَر دم در حالِ آه و ناله اَند اما هیچگاه برای برخاستن و حرکت به سمت پیشرفت و ساختن دنیایی بهتر، دست بر روی زانوانشان نگذاشته و بلند نخواهند شد.
بلکه این جماعت قبر پرستِ متوهم، به جای دست بر زانوان شان گذاشتن و بلند شدن، روی زمین و بر روی زانوان شان نشسته و دست ها را به سوی آسمانی تُهی از خدایان بلند می کنند و خواستار معجزه ای از سویِ مردگان و فرشتگان و خدایان خیالی شان، برای بهبود یافتن زندگی های نکبت بارشان هستند.
بی تردید خواننده این مقاله متوجه شباهت آن دسته از جوامع عقب افتاده با ایران زمین شده است؛ حال این تصمیم با خواننده این نگاشته و سایر مردمان ایران زمین است که می خواهند خود را برای حسینِ تازی که هزار سال پیش کشته شده، تکه و پاره کنند و یا حسین را به دست فراموشی سپرده و برای تغییر شرایط اسفناک زندگانی شان، دست به یک انقلاب فکری و فرهنگی بزنند.