– اعدام در استادیم ورزشی با حضورِ جماعتِ مشتاق:
صُبح روزِ ۲۷ دی ماه در اقدامی کم سابقه حُکمِ اعدام یک “متجاوز به عنف” در استادیوم ورزشی شهر سبزوار اجرا شد؛ آنطور که در تصاویر مشاهده میشود “تماشاگران” بَرای مشاهده این اعدام بر رویِ سَکوهای ورزشگاه مستقر شده بودند. غلامعلی صادقی دادستان عمومی انقلاب مشهد اعلام کرد: با توجه به سیاست های دستگاه قضایی مبنی بر برخورد شدید با اشرار، پس از طی مراحل قانونی حکم اعدام دو تن از متجاوزان به عنف اجرا شد.
وی تصریح کرد: صبح روز چهارشنبه قَبل از طلوع آفتاب احکام دو تن از متجاوزین به عنف در شهرستانهای مشهد و سبزوار اجرا شد. این احکام در راستای انجام وظایف قانونی و در پاسخ به مطالبات عمومی از مجموعه قضایی صورت گرفت. دادستان عمومی و انقلاب مشهد بیان کرد: یکی از این احکام در محوطه زندان مرکزی مشهد و دیگری در ملاء عام و در محل وقوع جرم در سبزوار اجرا شد.
– اعدام در نَزدیکی خانه هُنرمندان با هَمراهی ملت همیشه در صحنه ایران:
دو مجرم محکوم به اعدام که چندی پیش فیلم زورگیری آنها در رسانه های مختلف بازتاب فراوانی داشت، روز یکشنبه، ۱ بهمن ماه، به عنوان محارب و مفسد فی الارض در محل پارک هنرمندان به دار آویخته شدند. این دو زورگیر به نام های “علیرضا مافیها” و “محمدعلی سروری” آذر ماه سال جاری با استفاده از قمه، یک شهروند تهرانی را با همدستی دو نفر دیگر مورد ضرب و جرح قرار داده بودند.
۹ دی ماه دادگاه این دو جوان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، ۱۳ دی ماه حکم بدوی آنها به رسانه ها اعلام و تا ۲۷ دی مراحل تجدید نظر و اعلام تایید دیوان عالی کشور طی شد و سحرگاه یکم بهمن ماه، این دو جوان اعدام شدند. شوم بختانه مردمان کشورمان بَرای مشاهده جان دادن این دو جوان خود را از هر سویِ تهران به نزدیکی خانه هنرمندان رسانده بودند.
– اعدام در ملأ عام، زینت بخش شهرهایِ کشورِ اسلامی ایران:
اعدام به خودیِ خود، یک جنایت تمام عیار بر علیه بشریت است؛ ستاندن جانِ یک انسان، به هر دلیلی به قَدری زشت و به دور از وجدان و شرافت است که اگر تَمامی دادگاه های دُنیا نیز حُکم بَر درستی اعدام دَهند، باز هم چیزی از پَستی این عملِ قرون وسطایی نمی کاهد. با استناد به ماده سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر که می گوید:
” هر فردی سزاوار و محق به زندگی، آزادی و امنیت فردی است “، هیچ کس حق و اجازه ستاندن جانِ انسانی را از وی ندارد و چنین عمل ننگینی نقض آشکار حقوق بشر است. همانطور که هزاران هزار بار گفته و نوشته ایم، اعدام همانند قتلِ عَمد است و مجازات بسیار متحجرانه ای است و باید که برچیده شود.
حکومت جنایتکار اسلامی ایران جلوه ای نو به اعدام های بی شمارش بخشیده و سیاستی در پیش گرفته تا با اعدامِ جوانان در میدان های شهرها و یا استادیوم های ورزشی و… تَرس را در تار و پودِ جامعه مان نهادینه کند؛ شوم بختانه بخش بزرگی از مردمان بی فرهنگ و خردباخته و مذهبی ایران نیز با استقبالِ بی نظیر خود از این اعدام های عمومی، بدین نمایش های تأسف بار مشروعیت داده اند.
به راستی زبان از بیان میزانِ قصاوت قلبی و بی مهری مردمانی که سپیده دَم بَرای تماشایِ جان دادن یک انسان بینوا که قُربانی سیاست های غلط اقتصادی و همچنین جَو نادرست اجتماعی مملکت خود است، جَمع می شوند و برای جلادان هورا می کشند و از فَرطِ شادی و هیجان جیغ کشیده و بالا و پایین می پرند، قاصر است.
– مَردمانِ بی فرهنگ و خشونت پَرست سزاوارِ حکومت اسلامی اَند:
چون نیک بنگریم، ملتی که ساعتِ چهار صبح از خواب برخاسته و به جایِ آماده شدن برایِ رفتن به سَر کار و آغازی روزی خوش، شال و کلاه کرده و خود را به محل تعیین شده برای اعدام چند جوان رسانده و با گوشی لعنتی موبایلش از لحظات دردناکِ جان دادن یک انسان فیلم برداری می کند، شایسته حکومتی است که خونش را در شیشه کرده و جانش را به لبش برساند.
حکومتی که مجالِ تکان خوردن به وی ندهد و قافیه زندگانی را به قَدری برایش تنگ کند که آن ملت سرخورده و عقب مانده باقی بماند و به قهقرایِ تاریخ فرستاده شود؛ به راستی وجود چنین مردمانِ خشونت طلبی که با عشق و علاقه ای وصف ناشدنی، لحظه اعدام هم میهنان شان را تماشا می کنند مایه ننگ بشریت و جامعه جهانی است و چه نیکوست اگر این مردمان از صحنه روزگار محو شوند!
مردمانِ خشونت طلب و خونخوار و تاریک دِلی که سَر صبح، در نزدیکی خانه هنرمندان که فرهنگی ترین مکان موجود در سراسرِ کشور است! جمع می شوند و یکدیگر را هُل می دهند تا به صحنه اعدام نزدیک تَر باشند و با دید بهتری جان دادن انسان ها و تقلای شان برای به چنگ آوردن جُرعه ای هوایِ تازه و دَمی بیشتر زنده ماندن را تماشا کنند، کَمترین درکی از آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و جامعه ای مدرن نداشته و شایسته زندگی در چنین جوامعی نیز نیستند و با حضورشان امنیت و آرامش جوامع انسانی را نیز تهدید می کنند.
این دسته از انسان نَماها چنانچه با یک انقلاب فرهنگی و فکری، خود را تغییر نداده و از کردارهای شَرم آورشان روی گردان نشوند، هیچگاه به آزادی و عدالت نخواهند رسید و حکومت جنایتکار اسلامی، هزاران بار برای شان نیکو و ارجمند است و این دو (جامعه خشونت طلب و حکومت اسلامی) بسیار مناسب یکدیگرند و سال های سال در کنارِ هم چوبه های دارِ فراوانی را برپا خواهند نمود.
– شانه های جلاد، آخرین پناهگاهِ اشک های قُربانی:
در یکی از فرتورهای موجود از اعدام نزدیک خانه هنرمندان، جوانِ اعدامی را در حالی که سرش را بر روی شانه های جلادش گذاشته و گریه می کند، مشاهده می کنیم؛ به راستی که این فرتور یکی از درد آورترین عکس های تاریخ بَشر است! قربانی محکوم به اعدام با موجِ عظیمی از هم میهنانش مواجه می شود که برای تماشایِ مُردنش صف کشیده اند و منتظرند تا هر چه زودتر طنابِ دار به دور گردنش انداخته شود.
وی به یاد می آورد که تمامِ جرمش فقیری و نداری بوده و جانش را بَرای دزدیدنِ هفتاد هزار تومان پولِ بی ارزش از دست داده است؛ به یاد می آورد که از بی شرافتی و بی غیرتی و بی مهری همین مردمانِ تماشاگرِ اعدام بوده که زندگیش تباه شده و جوانی اَش سیاه گشته و عمرش بَر بادِ فنا رفته است؛ بیشتر فکر می کند و در می یابد که اگر این جماعت به همین اندازه که برای دیدن مرگِ وی شوق و ذوق داشتند، برای بهبود شرایط زندگی های شان تلاش می کردند، وی دیگر مجبور به دزدیدن هفتاد هزار تومان پول نمی شد.
دیگر وفتِ رفتن رسیده و لحظات پایانِ زندگی اش است و نفرتی از کشورش، مردمانش، هم شهریانش و تمامیِ آن آدمک های بی وجدانی که جمع شده اند تا مرگ انسانیت را تماشا کنند در دلش وجود دارد و هیچ کسی را پاک تر، نزدیک تر و بی ریا تر از جلادش نمی یابد تا بر روی شانه های گریه کند! گریه قربانی بر شانه های جلاد، یَعنی مرگ روحی جامعه ای پست و بی ارزش! یعنی نابودی تمدن و فرهنگی چند هزار ساله و یعنی مرگِ تدریجی ایران!