در اجتماع وامانده و عقب افتاده ایران، هنگامی که مرد سالاری با قوانین ضد انسانی و زن ستیزی اسلام در هم آمیخته و آجین می شود، فاجعه ای به بار می آید که پیامد آن سوختن بانوی بی گناه و زجر کشیده ای، همراه با دختر کوچکش در آتش خشم و کینه است. این گزارش از چنین واقعه دلخراش و جانگداز را در مجله تایم (Time) این هفته می بینید.
یا بساز و دم بر نیاور، و یا بسوز و نابود شو
این شعار مردان دیوانه ای است که از همسر خود سوای فرمانبرداری بی چون و چرا و مطیع مطلق بودن، انتظار واکنش دیگری ندارند. داستان خشم و خروش یکی ازاین دیوانگان که در مجله تایم آمده، بدین گونه است:
ثمیه مهری با شوهرش امیر و دو فرزند خردسالش نازنین و رعنا در همت آباد بم زندگی می کنند. ثمیه که با شوهرش اختلاف دارد، از وی درخواست جدایی کرد. شوهر سرکش و بی منطق، به جای رسدیگی به ناراحتی و نگرانی همسرش، شب هنگامی که آنان در خواب بودند، نخست برق خانه را قطع نموده، سپس سطلی پر از اسید را بر سر و روی آنان می پاشد. تاریکی خانه و سوزش مرگبار از اسید، ثمیه را به فریاد و ناله وا می دارد. میزان سوختگی رعنا دختر کوچک سه ساله ۶۰٪ است. رعنا و مادرش هرکدام چشم راست خود را از دست داده اند، و چشم چپ آنان نیز تا کنون قدرت بینایی نداشته است. میزان سوختگی دستها، سر، و تن ثمیه نیز ناگفتنی است.
زن در دام شریعت
قوانین زن ستیزی اسلام، به مردهای خودکامه و افسار گسیخته پروانه و اجازه می دهد که همه گونه ظلم و ستم، و حتی جنایت هایی در مورد همسر و حتی دختران خود تحمیل و به اجراء در آورند. گویا این رسم و جنایت نا انسان هایی است که در گذشته در کشورما دیده نشده، ولی پس از تسلط رژیم اسلامی بر سرنوشت مردم ایران، همه گونه خشونت، نا امنی، تجاوز، زورگویی، دزدی و غارتگری رواج پیدا کرده و نهادینه شده است. به گفته ای؛ “در ایران دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود”، و کشورمان به جنگلی بی قانون و بی برنامه تبدیل شده است.
داستان های غم انگیز دیگر
در یکی از مقاله های گذشته در مورد دختری به نام آمنه بهرامی نوشتیم که چگونه قربانی هوسبازی و کینه توزی جوانی به نام مجید قرار گرفته، و با پاشیده شدن اسید بر روی صورت او، بینایی و زیبایی اش را از دست می دهد. نمونه دیگر این گونه وحشیگری، و جنایت بزرگ در اردی بهشت سال ۱۳۹۰ در همدان روی داد. جعفر که با داشتن همسر و فرزند با زن دیگری به نام مونا روابط دوستی پیدا می کند، با همدستی یکدیگر، مونا چند لیتر اسید سولفوریک بر روی سر و صورت طاهره همسر جعفر و فرزند کوچک او پانیذ می پاشد.
میزان سوختگی و ایجاد نقص گوش، گلو، سینه، چشم، و بخش های تن این بانو ناگفتنی است. بیدادگاه رژیم اسلامی که زن ستیزی آن برای همگان روشن است، در مورد این جنایت بزرگ، تنها مونا را گناهکار دانسته، جعفر که عامل اصلی گمراهی مونا و به فساد کشاندن او، و تشویقش به این جنایت بوده، از هرگونه پیگرد قانونی برکنار مانده است.
چند نکته از آن چه گذشت
این گونه خشونت و بی رحمی های حیوانی، همانگونه که در بالا یادآور شد، در تاریخ گدشته ایران کمتر دیده شده. در ایران کنونی میان مردم حتی میان فامیل و بستگان و دوستان، محبت و دوستی به کلی رخت بر بسته، و جای آن را خودکامگی، تجاوز، و بی رحمی گرفته است. ملتی که در گذشته با هم مهربان، با گذشت، و دوستار همدیگر بودند، هم اکنون، میان افراد آن، کمتر تفاهم و دوستی دیده می شود. به جای گذشت، و فداکاری، و به هم نزدیک بودن، خشونت، انتقام، تجاوز، و بی رحمی جای آن ها راگرفته است. به گفته دیگر، ما مردم ایران در این سه دهه حکومت اسلامی، از دیدگاه فرهنگ، انسانیت، محبت و دوستی بایکدیگر، به قعر دره شقاوت و بی رحمی سقوط کرده ایم، و گمان نمی رود بتوان ای فروکش فرهنگی را تا سال های زیادی بتوان جبران نمود.