– ١٢ فوریه زادروز چارلز داروین:
مردی که بیش از ٣٠ سال عمر خود را برای یافتن استوارترین نظریه تجربی تاریخ بشر صرف کرد؛ نظریه ای که با وجود میلیون ها شاهد علمی هنوز مورد حمله ی دگماتیسم و تعصب های مذهبی است. بله فرگشت یا دگرگونش یا به زبان اصلی Evolution بنیان فکری و معرفی بشر را تکان داد و پایه های ادیان خرافی را هم لرزاند.
اگر تاریخ علم را خوانده باشید، می دانید که داستان کپلر و گالیله نخستین جدال جدی میان دانش و دین بود که هرچند دینداران در نخستین گام با بکارگیری قدرت قهریه توانستند دانش را ساکت کنند، اما رفته رفته عقب نشینی کردند. نکته جالبی که در بررسی و مقایسه هر دو جدال می بینیم این است که در هر دو دینداران در چند مرحله مقاومت کردند و در تک تک این مراحل هم شکست خوردند؛ آنها در گام نخست نظریه جدید بنیان کن را انکار کردند و تلاش کردند با بهره گیری از قدرت سیاسی و اجتماعی خود آنرا خفه کنند.
سپس وقتی نتوانستند تلاش کردند که ردیه های علمی بر آن نظریه علمی بیاورند و اگر نتوانستند آنرا رد کنند در گام بعدی با تفسیر سازی خود به گونه ای با دانش آشتی کنند. در مرحله ی بعدی به دنبال توجیه های جایگزین یا حتی ساختن فرضیه های شبه علمی و عامه پسند پرداختند و در آخرین گام با پذیرش شکست کامل آنرا پذیرفتند.
اما شوربختانه این پذیرش با سرکشی همراه بوده و هست، چرا که در هر دو جدال تاریخی آنها گفته اند که این داستان های داخل کتاب مقدس که مو به مو دستورالعمل بوده و هستند تنها جنبه ی پند و اندرز دارد و با دست زدن به مغلطه ی “گلچین” به سراغ خدای حفره ها رفته اند. در این مقاله به رویکرد های بالا در جدال دوم، یعنی نبرد دین و دانش بر سر نظریه تجربی فرگشت می پردازیم.
همانطور که گفتیم ادیان نخست با رد کردن فرضیه های علمی، مبارزه خود را آغاز کردند، که البته این مبارزه همچنان ادامه دارد و برای کسانی که کمتر اهل مطالعه هستند بسیار کاربردی بوده است؛ روش آنها این است که از مطالعه اندک مردم عادی سوء استفاده کرده و برای آنها نمونه هایی ساختگی از رد این نظریه بیاوری و آنرا بصورت پروپاگندا بشدت تبلیغ کنی و از همه منابع مالی استفاده کنی تا شاید بتوانی جمع بیشتری را تحت تاثیر قرار بدهی.
ساختن نمونه های دروغین ردیه بر فرگشت از این دسته اعمال است. نمونه ی ایرانی آن این است که با استفاده از واژه ی پارسی غلط “تکامل” که اصلا درست نیست و تعریف تکامل یعنی کامل شدن بهره می گیرند در صورتی که این نظریه اصلا سخن از کامل شدن نیاورده است. نمونه ی دیگر که خوشبختانه دیگر کمتر با آن برخورد می کنیم بیان حلقه های گم شده است.
گوینده ی سخن نمی داند که ایراد حلقه های گمشده شاید در سال های نخستین این نظریه ایراد خوبی بنظر می رسید، لازم به ذکر است که بگوییم این نکته ایراد بوده است و نه ردیه. چون پیدا نکردن حلقه ی گمشده نه دلیل بر درستی است نه ردیه تنها نظریه را از تبدیل شدن به نظریه ی کامل تجربی باز نگه می دارد.
اما رفته رفته با گسترش پژوهش ها نه تنها سنگواره های (فسیل) حلقه های گمشده پیدا شد، بلکه همه ی دیسیپلین های علم مرتبط مانند زمین شناسی، سنگواره شناسی، گیاه شناسی، جانورشناسی و غیره این نظریه را تایید کردند. از همه پیدایش دانش ژنتیک بود دیگر مهر تایید محکم بر فرگشت زد و کاری کرد که ما می توانیم به یقین بگوییم فرگشت یک نظریه ی تجربی است که برپایه ی یک حقیقت استوار علمی (Fact) پایه ریزی شده.
این بدان معنا است که حتی اگر در آینده ایراد کوچکی در نظریه ی داروین یافت شود (که بعید بنظر می رسد) باز این نظریه پابرجاست تنها تبدیل به قسمتی از نظریه ای عام تر می شود. با این دستاوردهای علمی در طول ١۵٠ سال پس از ارائه نظریه ی فرگشت یا دگرگونش، برخی از بزرگان ادیان فهمیدند که دیگر با این نظریه نمی توان جدال کرد و مانند آنچه کپلر و گالیله یافته بودند که دست خدایان ادیان را از کیهان شناسی کوتاه کرده بود دیدند این نظریه استوارتر از آنست که بتوان آنرا انکار کرد و انکار آن دیگر نشانه ی نادانی می شود.
پس در گام نخست بجای مبارزه به ماست مالی کردن و تفسیر سازی دینی پرداختند. کارشان به جایی رسید که با تحریف کتاب مقدس خود در تلاش بودند که یک ارتباط ساختگی میان این نظریه و دین خود بسازند. اما ایراد این کار این بود که چون کتاب های ادیان به دقت خدای خود را در دگرگونش و تنوع گونه های موجودات داخل کرده بود جایی برای تفسیرگران باقی نگذاشته!
کار به آنجا رسید که تنها بهانه و ماست مالی مانده برای ادیان این بود که مانند جان پل دوم پاپ پیشین کلیسای واتیکان بگویند که نظریه ی فرگشت یک نظریه ی علمی درست است و داستان آفرینش تنها یک داستان و افسانه ی آموزنده است و هیچ معیار علمی در آن نیست! البته هم این راه را نپیمودند و برای نمونه کلیسای انجیلی آمریکا به دستاویز دیگری چنگ زد.
آنها گفتند که آفرینش خود می تواند نظریه ای علمی باشد و از همین رو تلاش کردند “شبه فرضیه ای” به ظاهر علمی از آفرینش سازند و نام آنرا “طراحی هوشمند” گذاشتند. اما ایراد این “شبه فرضیه” این بود که اصول فرضیه ی علمی را رعایت نکرده بود، برای نمونه هیچ راهکاری برای آزمون پذیری و ابطال پذیری که هر فرضیه ی علمی بود داشته باشد نداشت.
این دیدگاه با اینکه حتی فرضیه هم نشده بود با پول سرشار کلیسای انجیلی و دستگاه تبلیغاتی رسانه ای آنها بشدت گسترش یافت و انقدر پیش رفت که آنها خواستند این “شبه فرضیه” در کنار “نظریه ی تجربی فرگشت” در مدارس آمریکا تدریس شود. کار به دادگاه آمریکا کشیده شد و همانطور که پیشتر این دادگاه را برایتان توضیح داده ام شبه فرضیه ی طراحی هوشمند در دادگاه آمریکا شکست خورد و به مدارس راه پیدا نکرد.
پس از همه ی این شکست ها که ادیان خوردند، همچنان از سفسطه گری به بهترین شکل استفاده می کنند و بنا به آنچه در جدال نخست میان گلی و کلیسا دیدیم، پس از آخرین شکست ادیان به سراغ خدای حفره ها رفته و آنرا دستاویز خود کرده اند.
– خدای حفره ها چیست؟
خدای حفره ها یک تعبیر فلسفی است و مغلطه یی به همین نام دارد. به این معنی که گوینده بجای اینکه گزاره ی خود را با برهانی منطقی اثبات کند می گردد ببیند علم و دانش در کجا حفرهی دارد و آن حفره را مانند پیراهن عثمان علم کرده و می گویند خدای ما اینجاست دقیقن در همین حفره ای که دانش تا کنون نیافته. بحث علمی و نقد فلسفی خدای حفره ها طولانی است و خارج از حوصله ی این مقاله ولی هر فرد صاحب اندیشه و اهل مطالعه ای می داند این “خدای حفره ها” سفسطه ای بیش نیست.
اما در آخر لازم به ذکر است که دو چیز را که همیشه در گفتمان ها درهم آمیخیه می شود را همینجا مشخص کنیم. خدای آفریننده ی نخستین و پروردگار ادیان. خیلی وقت ها دینداران برای فرار از گفتمان و بصورت مغلطه ی “کلمات مترادف” بخاطر اینکه هر دو خدا نامیده می شوند از تعریف خدای آفریننده ی نخستین بجای پرودگار معرفی شده دین خود استفاده می کنند که جا دارد اینجا این دو را تفکیک کنیم که در مقاله ای دیگر تفکیک این دو خدا را بیان خواهم کرد.