چه نیازی به خوب بودن است؟
دوستی پرسید: اگر اخلاقیات از دین نیامده و بهشت و جهنمی نیست چرا باید خوب بمانیم؟ چه دلیلی دارد افراد به بدترین جنایات دست نزنند؟ نگارنده می داند که این پرسش خیلی از دوستان دیندار حتی بی دین هم می باشد، برای همین تلاش کرده تا بطور خلاصه پاسخی دهد.
نخست اینکه سابقه ی اخلاق بیش از ادیان است، اگر پیش از آمدن ادیان ما اخلاق نداشتیم که باید نسل بشر منقرض می شد، حیوانات هم در حد خود اخلاقیات دارند؛ بیشتر کارهای بد و غیراخلاقی سود کوتاه مدت دارند و زیان بلند مدت و کارهای اخلاقی بیشتر در کوتاه مدت سودی ندارند و حتی ممکن است زیان داشته باشند اما در بلند مدت برای خود فرد و جامعه سودزا است.
یک نمونه عینی مثال می زنم: قوانین راهنمایی رانندگی را یک نمونه کار اخلاقی در نظر بگیریم که حتی دین درباره آنها سخنی نگفته است، در کوتاه مدت تخلف از آنها سودزا است، اینکه سبقت غیرمجاز بگیریم، از خیابان خارج از خط عابر پیاده رد شویم، چراغ قرمز را رعایت نکنیم و…! سود کوتاه مدت آن هم تنها تا زمانی است که ما تنها فرد یا از معدود افرادی باشیم که این تخلف را بکنیم ولی وقتی این کار غیراخلاقی تبدیل به عادت اجتماعی شد، اختلال در رفت و آمد معضل همه می شود و هر فردی حتی من نیز سود کوتاه مدت خود را از دست می دهم.
چون فرد دیگری هم از مسیر دیگر، چهارراه چراغ قرمز را عبور می کند یا دیگری جلوی من سبقت غیرمجاز می کند و ترافیک خیابان را دچار مختل می کند و زمان مسافرت من را افزایش می دهد. دروغ گفتن، دزدی، کشتار یا هر کار غیراخلاقی دیگر را می توانید در همین الگو ببینید. من اگر سر شما را یک ریال کلاه بگذارم و تنها فردی باشم که مرتکب این خلاف شوم سود برده ام، اما با تکرار آن و همه گیر شدن آن (نمونه ایران) من در دراز مدت بیش از آنکه کلاهبرداری کنم کلاهم برداشته می شود. پس در دراز مدت زیان بیشتری می کنم.
تجربه کشورهای پیشرفته از آشوب و بی قانونی تا جوامع مدرن کنونی
در جوامع مدرن مردم رفته رفته همین معضلاتی که ما در جامعه امروز ایران گریبان گیر آن هستیم را داشته اند و به اوج آشوب هم رسیده اند و آخر نشسته اند و با هم قوانین انسانی تری را گذاشه اند و مردم فهمیدند که باید بیشتر حقوق هم را رعایت کنند چرا که اگر نکنند دست بالای دست بسیار است. باز می گردم به سخن آغازین کشتن همنوع، تجاوز به مال و ناموس دیگری پیش از ده فرمان موسی هم کاری ناپسند بوده است. ادیان نقش قانون گذار سنتی و انسانی را بازی کرده اند.
آفرینش خدا و روز قیامت نتیجه ناتوانی فکر انسان ها
قوانین نانوشته و انسانی از دیدگاه “آن زمان” را کنار هم چیده اند و نظم داده اند و ضمانت اجرایی آن را برای مردمان چند هزار سال پیش که مسلمن کم فرهنگ تر بوده اند “لولو خورخوره ای” بنام خدا و پاداش و جزا را بهشت و جهنم نام نهادند. یک مادر کودکش را از “لولو” می ترسند، چرا؟ می خواهد کودک برای نمونه در تاریکی شب به حیاط خانه نرود که زمین بخورد یا اینکه دروغ نگوید و … همین کار را ادیان کرده اند. اما تقدس ادیان خود رفته رفته بزرگترین عامل بازدارنده ی اخلاق شد.
بیداری غرب پیامد اجرای قوانین ضد انسانی
قوانین سنگسار، شلاق، اعدام، بد دانستن همجنس گرایان (که یک طبیعت زاده شده با آنهاست) حکم های تکفیر، آتش زدن زنان به نام ساحره ، مبارزه با دانش و هزاران خرافات دیگر در قرون وسطا به جایی و آشوبی رساند که اروپاییان از خواب غفلت بیدار شدند و فهمیند دین و اخلاقیات دیکته شده ی آن مقدس نیست و خیلی جای هایش حتی ضد اخلاق است.
قوانین انسانی و زمینی، و نه مقدس و آسمانی
برای همین جای آن را با قوانین و قانونگذار جایگزین کردند و رفته رفته هم آنرا بهبود بخشیده اند و چون مقدس نمی دانند و آنرا امری کاملا انسانی می شناسند، همیشه در پی یافتن نقاط ضعف آن و بهبود آن و همچنین آموزش آن به جامعه خود هستند و اخلاق را سکولاریزه کردند یا حتی بهتر بگویم جایگاه اخلاق را که زمینی بود و در هزاره ی پیامبران به آسمان و امر قدسی رفته بود بار دیگر به زمین باز گرداندند.
برای رد دینی بودن اخلاق نمونه های دیگری هم هست؛ با اینکه از آخرین دین ابراهیمی ۱۵۰۰ سال می گذرد و از نخستین آن حدود ۳۵۰۰ سال ادیان نتنها میزان کشتار، تجاوز، دروغ، دزدی را کم نکردند بلکه با دادن اجازه تفسیر به رای (فتوا در اسلام و آتوریته در مسیحیت) و قانونی کردن خیلی از ضد اخلاق ها در پوشش دین بر بی اخلاقی هم افزوده اند. (نمونه های آن در جامعه ما و دیگر کشورها کم نیست)
دین داران واقعی کجایند تا منشاء اخلاق و انسانیت باشند؟
توجیه مدافعین اخلاق دینی هم معمولا این است که اینها دیندار واقعی نیستند که مغلطه ی معروف “اسکاتلندی واقعی” است که جای آن مسیحی، زرتشتی، مسلمان، بودایی، یهودی یا هر نام دیگر می خواهید بگذارید، که ارزش منطقی ندارد. توجیه دومی هم هست که ذات بشر بد است که آنهم تنها توجیه است، چراکه با دانش و ارزش های اخلاقی امروز خود کتاب این فرستادگان خدای خیالی دچار نقص فراوان است.
برای نمونه خدا نمی دانسته که همجنس گرایان با این ویژگی زاده می شوند! پس این بندگان بی گناهش را یا اینگونه نیافریند یا اگر اینگونه آفریده آنها را محکوم به عذاب نکند! این گفتمان طولانی است، اما تلاش شد در یک متن خلاصه افشره ی آن در اختیار شما بزرگواران قرار گیرد.