مسلمان، ایرانی مسلمان، و یا ایرانی؟
این درگیری و گفتگویی است که همواره میان ما ایرانیان سر می گیرد. گروهی تنها خود را مسلمان، ایرانی مسلمان، و یا امت مسلمان می دانند. آنان تاریخ، تمدن و پیشرفت، و آن چه در ایران از فرهنگ، هنر، و دانش دیده می شود، آن را مربوط به از زمان فرار پیامبرشان از مکه به مدینه تاکنون، و زاییده اسلام می دانند. این گروه خردباخته بر آن باورند که نیاکان ما درجهالت و نادانی به سر می بردند، ولی با تابش نور اسلام دل هایشان روشن، و پای به مدنیت، دانش، فرهنگ و هنر، و پیشرفت گذاشتند.
در حالی که برداشت ما از ایرانی مسلمان بودن آنست که ما نخست ایرانی هستیم و به همه ویژگی های آن ازتاریخ گذشته و فرهنگ پویای آن عشق می ورزیم و همچنان که خود را مدیون و بدهکار پدر و مادر خود می دانیم، به هستی و وجود و افتخارات میهنمان نیز عشق می ورزیم و آن را سر منشاء و مبنای دوستی و برای بهتر بودن آن آن در تلاش و کوششیم. بنا براین، مسلمان بودن ما در درجه دوم و مرحله بعد قرار می گیرد. در چنین شرایطی، برای سربلندی و پایداری میهن، باید همه چیز حتی مسلمان بودن را پشت سر گذاشت.
میهن دوستی، و یا باورهای دینی؟
در کشورهای پیشرفته و نسبتاً آزاد جهان، با آن که مردم آن ممکنست پیرو باورهای گوناگونی باشند، ولی هرگز باور قلبی خودشان را نشان نمی دهند. ولی میهن دوستی و دلبستگی به سرزمینشان به خوبی و در همه حال آشکار و روشن است. به عنوان نمونه، یک انگلیسی و یا فرانسوی دارای هرباوردینی هم که باشد، همیشه خود را انگلیسی و فرانسوی می داند، به تاریخ و گذشته و افتخارات خود می بالد و برای دفاع از آنها هرلحظه آماده است. بنابراین، یک انگلیسی و یا فرانسوی خود را به عنوان یک پروتستان، و یا کاتولیک و یا یهودی انگلیسی و فرانسوی معرفی نمی کند. بلکه در پاسخ هر پرسشی می گوید: “من یک انگلیسی و یا یک فرانسوی ام”.
ایرانی بودن، تنها وجه مشترک همه
در سرزمین ما نیز با وجود دگرگونی در باورهای دینی، و یا ملیت های گوناگون با زبان و فرهنگ متفاوت، همگی به نام ایرانی شناخته می شوند و یک شناسنامه ایرانی وجه مشترک همه باورها از شیعه، سنی، ارمنی، بهایی، یهودی، و زردشتی، و همچنین ملیت هایی مانند آذری، عرب زبان، کرد، بلوچ، لر، و پاره ای دیگر است. از این روی، تکیه ما بر مسلمان ایرانی، یا یهودی، و بهایی ایرانی نیست. بلکه همگان را با یک فرهنگ و یک شناسنامه ایرانی بودن می شناسیم و به همه آنان نیز افتخار می کنیم.
آخوند، مسلمان، و ضد ایرانی
آخوندها که عمری را به مفتخوری و سربارجامعه بودن گذرانده اند را به دلیل تولد و زایش در ایران، ایرانی دانست. اینان، نمک خور و نمک دان شکنی هستند که سوای خیانت و دشمنی با سرزمین ما هدف و برنامه دیگری ندارند. آخوند را باید تخم و ترکه همان تازیان متجاوزی دانست که ۱۴۰۰ سال پیش با وحشیگری و ددمنشی نیاکان ما را به بردگی و کنیزی کشاندند، و مملکتمان را در مدت ۶ سده غارت و چپاول کردند.
برای آن که به چهره کریه و زشت این جماعت بیشتر پی ببریم، می توان به چند نکته زیر توجه نمود:
۱- آخوندها در این سه دهه نشان دادند که با فرهنگ، تاریخ، آیین، زبان، و به طور کلی ملیت ما سرناسازگاری و کنیه توزی دارند. در مورد کارهای ضد ایرانی این گروه در مقاله های گذشته بارها به نگارش در آمده، و دیگر نیازی تکرار نیست.
۲- آخوند مطهری و چهارشنبه سوری
گفتار زشت و ناهنجار آخوند مطهری که نیاکان ما را در برگزاری جشن چهارشنبه سوری الاغ و نادان خطاب می کرد را هرگز فراموش نمی کنیم. بدبختی و شرمساری اینجاست که رژیم گذشته از آخوندهای بی فرهنگی مانند مطهری، بهشتی و با هنر در آموزش و نوشتن کتاب های نونهالان این کشوراستفاده می کرده است. هم اکنون نیز علی مطهری فرزند ناخلف آیت الله مطهری، آن بشر ضد ایرانی نیز به عنوان نماینده مجلس بر سر سفره ملت تغذیه و سورچرانی می کند ولی مزدور و جاسوس روضه خوان مشهدی است.
۳- آیت الله مصباح یزدی، آخوند پیری که یک عمر مفتخوری کرده، و دست عزرائیل را از پشت بسته است، می گوید: “مراقب باشیم کسانی که اولویتشان ایرانی بودن است، بر سر کار نیایند”.
آیا این گفته یک فاجعه و مصیبت برای فرد فرد ما ایرانیان نیست؟. آیا ما تا این اندازه بی تفاوت، و باشرمندگی باید گفت بی غیرت شده ایم که یک آخوند مفتخور و سربار جامعه، بر روی ایرانی و ایرانی بودنمان این چنین خط بطلان بکشد، و ۷۰ میلیون مردم این سرزمین را فدای چند میلیون امت خردباخته، و یا مزدور و چاپلوس فرصت طلب نماید؟. آیا تا کی و تا کجا می توان این خفت، و بردگی را تحمل کرد؟. آیا ۱۴۰۰ سال بارکشی و نوکر بودن برای ما کافی نیست، و هنوز هم می خواهیم به بارکشی خود ادامه دهیم؟!.
در جایی دیگر، این آخوند فرامایه و بی فرهنگ ضد ایرانی، ایرانی بودن را بهایی گری دانسته است. نخست آن که هم میهنان بهایی افرادی شرافتمند و بزرگوارند و در نتیجه به میهن خود هم علاقه و دلبستگی دارند. ولی شما آخوندهای خائن که همه عمرتان بر سر سفره ملت چریدید و هیکل بی خاصیت و لی پراز کینه و ظلم ستیزی بزرگ کرده اید، در فرهنگ و آیین ایران جایی ندارید، و به زودی با قیام مردم ایران، به زندگی ننگین و کرم آلود شماها پایان داده می شود. آن روز چندان دور نیست.
۴- خوزستان فدای سوریه-
مهدی طائب آخوند دیگر رژیم، از سوریه به عنوان استان سی و پنجم ایران یاد کرده و گفته دفاع از این «استان» در برابر حمله نظامی برای حکومت اسلامی مهم تر از دفاع از خوزستان است. این ملای بی وطن و ضد ایرانی فراموش کرده که ملت ۷۰ میلیونی ایران آماده است با همه تلاش و کوشش، و آنچه در توان دارد، تا پای جان برای دفاع از هروجب خاک این سرزمین، به ویژه استان های مرزی کشورمان به پا خیزد و حماسه ها بیافریند.
در جنگ هشت ساله با عراق که با تحریکات و گنده گویی های خمینی پدید آمد، مردم ایران، از هر شهر و هر گروه، با فداکاری و جانبازی اشان آنهم در راه میهن، و نه برای اسلام بپا خاستند و دشمن بیگانه را از سرمین خود بیرون راندند. بنابراین، گفتار شوم و کریه این آخوند نیز بیانگر کینه توزی و دشمنی این جماعت لاشخور با مردم و کشورمان است.
نکته پایانی
از آنچه گفته شد، می توان به خبث نیت و پلیدی افکار ضد ایرانی و ضد مردمی آخوند جماعت پی برد. بدبختانه، ما از تاریخ ۱۴۰۰ ساله بردگی امان زیر دست تازیان و مصیبت هایی که بر نیاکان و خودمان وارد شده، درس و عبرتی نگرفتیم تا از آزادی و حرمت انسانی و میهن خود پاسداری نماییم. اکنون هم با تفرقه و خودخواهی که به دلیل نادانی، تک روی، خود خواهی، و خود بزرگ بینی در وجودمان است، باهم کنار نمی آییم و از هم حمایت و پشتیبانی نمی کنیم. هنگامی که آذربایجان بر می خیزد و از دریاچه ارومیه و یا کودکان سوخته و آش و لاش در ظلم و ستم آخوند به اعتراض می پردازد، استان ها و شهرهای دیگر را خواب بی خیالی و بی تفاوتی فرا می گیرد و از جای خود تکان نمی خورند.
زمانی که کردستان غیور و شجاع، از ظلم و ستم های بی امان رژیم ضد بشری آخوندی به جزا می آید، به اعتصاب و اعتراض بر می خیزد، دیگر نقاط ایران در بی تفاوتی میماند. زمانی که کشاورز اصفهانی با دست خالی با آدم کشان رژیم روبرو می شود، بازهم از فردی، و یا از جایی دیگر کشورمان آهنگ و صدایی بلند نمی شود. این بی تفاوتی و رفتار ناپسند تکروی که موجب گسیختن و فروکش ما و کشورما نشده است،
بی تفاوتی و تک روی ما ایرانیان، مانند حمله و یورش یک پلنگ به گله حیوانات است که او شکم حیوانی را پاره کرده، و به خوردن می پردازد، در حالی که حیوانات دیگر، بدون آن که دفاعی از آن بیچاره کنند، به نظاره و تماشای پاره پاره شدن و از هم دریدن هم جنس خود می پردازند. صحنه اعدام جوانان به وسیله رژیم جنایتکار در میدان های شهر، و بی تفاوتی و تماشای مردم نمونه دیگر فرهنگ باختگی و بی تفاوتی ما است.