رابعه بلخی کیست؟
رابعه دختر کعب قُزداری نخستین زن شناخته شده شاعر پارسی سرای نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳میلادی)است. [۱]
او به عنوان مادر چکامه پارسی نام برده اند. رابعه مشهور به رابعه بلخی و زین العرب بود. وی هم دوره با سامانیان و رودکی بوده. خانواده رابعه از عرب های کوچ کرده به خراسان بودند. پدر رابعه، کعب، فرمانروای بلخ و سیستان، قندهار و بست بود. بلخ از شهرهای مهم خراسان بزرگ و از قدیمیترین شهرهای افغانستان است. امروزه رابعه بلخی یکی از مشهورترین شاعران زن افغانستان نیز خوانده می شود.
زندگینامه رابعه بلخی
عطار نیشابوری، نخستین بار شرح حال بانو بلخی را در ۴۲۸ بیت شعر در “الهی نامه” خود آورد. به نوشته عطار؛ پس از کعب، پسرش حارث، برادر رابعه امیر بلخ می شود و سرپرستی رابعه را بر عهده می گیرد. رابعه که با برادرش زندگی می کرد، دلباخته یکی از غلامان زیبا روی برادرش به نام “بکتاش” شد. [۲] وی عشق خود را پنهان داشت و رنجور گردید. پیرزن دنیا دیده ای دلیل رنجوری او را پرسید، رابعه پس از کمی انکار، بالاخره راز خود را برایش آشکار نمود.
از آن پس رابعه، اشعار عاشقانه خود را توسط او برای بکتاش میفرستاد. بکتاش نیز به عشق رابعه مبتلا شد. یک ماه بعد در جنگی که برای حارث برادرش رابعه روی داد. بکتاش زخمی شد و نزدیک بود اسیر شود، ناگاه زن روبسته ای خود را به صف دشمن زد و تنی چند از آنان را کشت و بکتاش را نجات داد و لشکر حارث پیروز شد. [۳]
سرانجام عشق نافرجام
روایت های مختلفی در مورد چگونگی آگاهی برادر رابعه از عشق او به غلامش بکتاش نقل شده. اما آنچه مسلم است و در تمامی نوشته ها به یک شکل نقل شده؛ مطلع شدن حارث از دلباختهگی خواهرش به غلامش می باشد. حارث با شنیدن اشعار خواهرش در مدح بکتاش، از این عشق آگاه میشود با عصبانیت دستور میدهد. بکتاش را به چاهی درافکنند و خواهرش را نیز در گرمابه ای (حمام) برند و رگهایش را ببرند تا بمیرد. چنین گفته شده که؛ رابعه پیش از درگذشت، با خون خود بر دیوارهای گرمابه شعر مینوشت!. [۴]
روایت های دیگر پایان داستان رابعه و بکتاش را به گونه ای دیگر نقل می کنند که؛ حارث، بکتاش را نه به چاه بلکه به زندان انداخت و بکتاش پس از رهایی از زندان، حارث را بقتل رساند، و خود بر سر قبر رابعه خودکشی کرد. مردم نیز او را در قبر رابعه دفن کردند. [۵،۶]
تمجید بزرگان ادب و عرفان در مدح رابعه
“محمد عوفی” در لباب الالباب، در مورد رابعه چنین می گوید: «دختر کعب اگر چه زن بود اما به فضل بر مردان جهان بخندیدی. فارس هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر فارسی به غایت ماهر بود.» در قرن هفتم، عطار در الهی نامه، در قرن هشتم محمـد بدر جاجرمی در« مونسالاحرارفی دقایق الاشعار» و در قرن نهــم، جامی در نفحات الانس از او یاد کرده اند. بنا بر قول جامی در نفحات الانس، همین که ابو سعید ابو الخیر، صوفی مستانه و روشن ضمیر، اشعار او را دید، گفت: « پیران، اتفاق دارند که این سخن که او می گوید، نه آن سخن باشد که بر مخلوق توان گفت.». به عبارت دیگر، ابو سعید ابو الخیر صوفی مشهور، اشعار وی را نشانی از عشق حقیقی و معرفت الهی و پاک دانسته است. [۳]
بزرگداشت و احترام روزافزون بانو رابعه بلخی
امروزه از بانو رابعه، نه تنها به عنوان شاعری چیره دست، بلکه به عنوان زنی آزاده و آزادی خواه و روشنفکر یاد می شود. در بزرگداشت و یاد وی مقاله ها نوشته شده، فیلم ساخته شده و کنفرانس های ادبی برگزار می شود. در سال ۲۰۱۰ کنفرانس علمی، بزرگداشت رابعۀ بلخی، به نام «رابعۀ بلخی وجایگاه او درشعر و ادب پارسی» با حضورجمعی از پژوهشگران، نویسندگان وشاعران سه کشورهم زبان ـ افغانستان، تاجیکستان و ایران، درشهر دوشنبه پایتخت کشور تاجیکستان برگزارگردید. این همایش ازجانب بخش تشکیلات جمعیتی بین المللی “استقبال” کشور تاجیکستان طی دو روز درتالار همایش های وزارت فرهنگ کشور میزبان راه اندازی شد. [۷]
در این میان سپاسگزاری ازحکومت تاجیکستان که نقش بسیار پررنگی در به تصویر کشیدن ادیبان و هنرمندان پارسی زبان، و پاسداری از رسم و رسوم دیرینه و کهن باستانی ایران قدیم دارند، بسیار ستودنی و قابل تقدیر و تامل است. باشد که حکومت های کشورهایی چون ایران و افغانستان احترام و ارزش به بزرگان و نیاکانشان را از سردمداران تاجیکستان بیاموزند.
از رابعه، بانوی شعر و عشق چه می آموزیم؟
در زمان حکومت مخوف طالبان در افغانستان، آرامگاه بانو رابعه بر روی علاقمندان بسته شد. امروزه اما آرامگاه بانوی عشق و ادب، زیارتگاه و وعده گاه جوانان و زوج های عاشق و دلداده افغانستان است. به غیر از هفت غزل و چهار دوبیتی و دو بیت مفرد باقی مانده از دو مجموعه اشعار این بزرگ بانو. مهمترین ثمره زندگی کوتاه او در خاطره جهان، مقدس ترین تلاش انسان در زندگی (دستیابی به عشق) بوده است. بزرگ بانویی که از خانواده ای بزرگ زاده بود، ولی خود را از غلامی برتر ندانست. در بدترین و متعصب ترین شرایط زندگی اش، عشق را برگزید و در راه رسیدن به عشق حتی جان خود را فنا کرد. زنی آزاده که عشق و آزادگی را طلب کرد.
باشد که ما، مردمی که در کوچه و خیابان از وحشت مامورین گشت ارشاد و نیروهای انتظامی دست عزیزانمان را رها می کنیم، و یا در برخورد وحشیانه و تحقیر مامورین فاشیست مذهبی اسلامی با جوانان و عزیزانمان، سکوت بر می گزینیم. استقامت، شجاعت و وفاداری در عشق را از این بانوی گرانقدر بیاموزیم. و به امید آنکه مردان جوامع مذهبی، از سرانجام تعصب کور و وحشیانه، که سرنوشت دردناک این بانو را رقم زد. احترام و ارزش به عشق و محبت و آزادگی زنان را فراگیرند.
نمونه ای از چکامه این چکامه سرای پارسی زبان
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت | چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت | |
صبا نافهٔ مشک تبت نداشت | جهان بوی مشک از چه معنی گرفت | |
مگر چشم مجنون به ابر اندر است | که گل رنگ رخسار لیلی گرفت | |
بمی ماند اندر عقیقین قدح | سرشکی که در لاله مأوی گرفت | |
قدح گیر چندی و دنیی مگیر | که بدبخت شد آنکه دنیی گرفت | |
سر نرگس تازه از زرّ و سیم | نشان سر تاج کسری گرفت | |
چو رهبان شد اندر لباس کبود | بنفشه مگر دین ترسی گرفت |
و نیز:
عشق او باز اندر آوردم به بند | کوشش بسیار نامد سودمند | |
عشق دریایی کرانه ناپدید | کی توان کردن شنا ای هوشمند | |
عشق را خواهی که تا پایان بری | بس که بپسندید باید ناپسند | |
زشت باید دید و انگارید خوب | زهر باید خورد و انگارید قند | |
توسنی کردم ندانستم همی | کز کشیدن سخت تر گردد کمند |
از چکامه های دیگر رابعه بلخی:
ز بـس گـل کـه در بـاغ مـأوی گــرفــت
چــمــن رنــگ ارتــنــگ مــــانــــی گــرفــت
صـبا نـــافــه مــشـک تـبـت نـداشــت
جـهـان بــوی مـشــک از چــه مـعـنـی گرفت
مگر چشم مجنون به ابــر انــدر است
کـه گـل رنـگ رخـسـار لـیـلــــی گـــــرفــت
بـه مـی مــانـد انـدر عـقـیـق قـــــــدح
سـرشـکـی کـه در لالـه مــأوی گــــــــرفـت
بن مایه ها:
گزارش فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ص ۶۳ [۱]
مروری برداستان رابعه و بکتاش [۲]
نخستین زن شاعر فارسی زبان [۳]
هزار سال شعر فارسی. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. ۱۳۶۵ تهران [۴]
آفتاب عشق: بانگ نی در پسکوچه های عرفانی بلخ [۵]
دانشنامه آریا[۶]
همایش بین المللی بزرگداشت رابعه بلخی در زادگاه رودکی [۷]