_ پَناهجو کیست؟
پناهجو کسی است که فُرمِ تَقاضایِ حمایت و محافظت از خود توسط دولت میزبان را بر اساسِ قرارداد پناهندگی که در ماده سوم اعلامیه اتحادیه اروپا درباره حقوق بشر بدان پرداخته شده، پُر کرده و از کشوری که در آن حضور دارد، درخواست دریافتِ اقامت نموده است.
یک پَناهجو در زمان حضورش در کشور میزبان و تا پیش از دریافت جایگاهِ پناهندگی، در کشورهایِ پیشرفته از حقوق بسیار ناچیز و در کشورهایی همچون عراق، ترکیه، پاکستان، هندوستان، یونان و کشورهای اروپایِ شرقی، از کمترین حقوق انسانی برخوردار نیست و عملن اسیر است و دوره بسیار بسیار طاقت فرسا و عذاب آوری را می گذراند.
پناهجو در کشور میزبان از پست ترین جایگاهِ اجتماعی برخوردار است، در سطح اجتماع با وی برخورد بسیار زشتی می شود، هیچگونه هویت و اعتباری ندارد و اجازه خرید و فروش، کار، تحصیل و حتی رفتن به یک بار یا کلاب برای ساعتی خوش بودن و فارق از غم و غصه گشتن را نیز ندارد!
پناهجو بدون هیچگونه کارت شناسایی، بدون داشتن کمترین احترام و اعتباری مجبور است تا ماه ها و سال ها صبر کرده و تمامی سختی ها را به جان بخرد تا بلکه کشور میزبان روزی، به وی اجازه اقامت و زندگی دهد؛ پناهجویِ بینوا را می توان بی هویت ترین و دردمندترین مردم ها خواند و هر پناهجویی سرگذشت دردناک و غم انگیزی دارد و نشستن پایِ صحبت های این جماعتِ گرفتار و آواره، دلِ سنگ را نیز به درد می آورد!
نگارنده شخصن با پناهجویانِ بیشماری از نزدیک در ارتباط بوده و هست و به راستی که پناهجو یعنی از اینجا رانده و از آنجا مانده! پناهجو نه راهی به پیش دارد و نه راهی به پَس، اسیر مردابِ درماندگی گشته و هر لحظه ای که می گذرد، بیش از پیش غرق در گرفتاری ها و مشکلات می شوند و آرام آرام و غم انگیز، جان داده و از بین می روند!
– از زبانِ یک پناهجو در ترکیه بشنوید:
حامد فلامرزی، بیش از هفده ماه است که حیران و سرگردان، در ترکیه به سر می برد و پیش از آن نیست به مدت سه ماه، در یونان به جرم ورود غیر قانونی، در شرایط بسیار اسفناکی، زندانی بوده است؛ فرامرز جوان و ده ها هزار فرامرز دیگر وطن که آواره غربت گشته اند و از زندگی اروپا چیزی جز غم و ماتم و عصبانیت نصیب شان نشده است، بسیار مظلوم و بی پناهند و هیچ پشتوانه و کمکی ندارند و نا امید و خسته، روزهای تلخ شان را سپری می کنند.
حامد در گفتگویش با من می گوید: “سخن من در رابطه عده ای از آدم ها است که زندگی کاملن متفاوتی دارند و در برزخی زندگی می کنند که هیچ امیدی به آینده ندارند، افرادی که به چشم نمی آیند ولی خود را فدای عقاید خود و دیگران کرده اند؛ در دوره ای زندگی می کنند که درد از پشیمانی و ترس از زمان حال دارند.چرا باید افراد به این بزرگی به چشم نیایند؟
جوانانی که مملکت خود را رها کرده و به غربت پناه میبرند در جایی قرار میگیرند که ارزش و امید خود را از دست میدهند و کاری جز تحمل کردن ندارند؛ موضوعی که برای من جالب بود و تا وقتی از وطنم ایران خارج نشده بودم از ان اطلاعی نداشتم فرق بین پناهجو و پناهنده است.
این جمله شاید از نظر خیلی ها معمولی به نظر برسد ولی از نظر سازمان ملل و حقوق بشر این دو کاملن متفاوت هستند؛ از همه انسان ها بدتر و بی خانمان تر پناهجویانی هستند که به دنبال سر پناهی میگردند و هیچ هم به چشم نمی آیندریال کسانی که از کشور خود رانده و در کشوری دیگر اواره مانده اند! ما ایرانی ها از این نوع افراد زیاد داریم، کسانی که حتی حقوق یک پناهنده را ندارند و به کمترین کمکی قانع هستند.
کسانی که برای نجات جان خود به کشوری دیگر پناه می آورند و در آنجا هم به عنوان یک مهاجر که به زور وارد مکانی میشود به آنها نگاه میشود، کسانی مثل من (حامد فلامرزی) که بدلیل مخالفت با حاکمانی بی فکر و بی مسئولیت جمهوری اسلامی ایران از کشور خود رانده شده ام و نه راه ماندنی هست نه راه برگشت و نه کمکی برای داشتن یک زندگی بسیار معمولی!
ار این روی افراد دچار مشکلات روحی،مادی و معنوی بسیار می شوند، کسانی که توقع داشتند دست یاری به سوی آنها دراز شود به حال خود رها می شوند و درگیر حقایقی می شوند که کاملن نا امید میشوند؛ برای مثال در شهری در ترکیه، در سی ام ژوییه پدری با چاقو به سینه دختر ۱۰ ساله اش حمله میکند و او را به قتل میرساند و در شهری دیگر در اوایل سال ۲۰۱۳ دختری ۱۸ ساله خود را از بالای پل عابر پیاده به پایین پرت میکند.
در این مسیر بسیار دشوار که برای آزادی وطن از دست خودکامگان شروع میشود و برای نجات خود و به دست آوردن آرامش تمام می شود ما پناهجویان هویتمان را از دست میدهیم. ما برای مبارزه با ظلم به پا خواستیم و نمی دانستیم در این راه تنها میمانیم؛ وضعیت نا مناسب پناهجویان ایرانی در شهرهای ترکیه به لحاظ معیشت و اجتماعی، عدم امکان کار و اشتغال رسمی و همچنین طولانی شدن بررسی پرونده های آنان در سازمان ملل و ماندگاری طولانی برای امکان انتخاب کشور سوم برای اقامت از جمله مشکلات پناهجویان ایرانی در ترکیه است.”
– حمایت از پناهجویان، وظیفه ملی ایرانیان:
بی انصافیست اگر گفته شود که ایرانیان خارج از کشور تا کنون قدمی برای پناهجویان بر نداشته اند، حتمن کارهای زیاد و سودمندی برای پناهجویان توسط ایرانیان خارج از کشور انجام گرفته است و نادیده گرفتن آنان عملی شایسته نیست ولی میزان قدم بر داشتن ها و کمک کردن به پناهجویان درمانده ایرانی، کافی نبوده و نیست و هر روز نیز به تعداد پناهجویان ایرانی اضافه می شود و در نتیجه همه روزه بر مشکلات این قشر از ایرانیان افزوده گشته و شرایط برای آنان سخت و سخت تر می گردد.
کمک به پناهجویان ایرانی و تلاش برای بهتر ساختن زندگانی ایشان، برای آن دسته از ایرانیان خارج از کشور که از وضعیت مالی و اجتماعی خوبی برخوردار هستند، یک وظیفه ملی- میهنی بوده و فراموش کردن پناهجویان و اهمیت ندادن به شرایط آنان که بیشترشان را جوانانی تحصیل کرده بین بیست تا چهل و پنج سال تشکیل می دهند، عین خیانت به مام میهن است.
تنها در اینترنت گشتن و لینک های خبری را بازپخش کردن و کامنت و استاتوس نوشتن در فیسبوک، نمی تواند سنگی را از پیش پای آزادی خواهان ایرانی بردارد و هم میهنان گرانقدر خارج از کشور که از توانایی مالی و قدرت اجتماعی و سیاسی خوبی بر خوردار هستند باید متحد شده و برای اولین گام این حرکت ملی، به کمک پناهجویان بی پناه ایرانی بشتابند.
نگاشته را با بیتی از حضرت سعدی به پایان می بریم که می گوید:
تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی
پ.ن: نگارنده از حامد فلامرزی، پناهجوی گرفتاری که در ترکیه به سر می برد، بابت گزارشاتش بسیار سپاسگزار است و امید دارد که به زوری مشکل وی و تمامی دیگر پناهجویان گرفتار، حل شود.
بُنمایه ها:
– گزارش حامد فلامرزی، پناهجوی ایرانی ساکن ترکیه