– پادشاهی مشروطه:
پادشاهی مشروطه نوعی از حکومت است که در آن فرمانروا به عنوان شخص اول دولت در محدوده شروط نوشته شده در قانون اساسی کشور، فعالیت می کند؛ شاید بتوان گفت اصلی ترین و بزرگ ترین تفاوت میان پادشاهی مشروطه و پادشاهی سنتی این است که در یک نظام پادشاهی سنتی، پادشاه به عنوان یگانه قدرت سیاسی کشور عمل کرده و محدوده اختیاراتش توسط هیچ قانونی، مشخص نشده و او دارای قدرتی نامحدود است تا هر آنچه که تمایل دارد را انجام دهد.
حال اینکه در یک نظام پادشاهی مشروطه و یا پارلمانی، شخص پادشاه هیچگونه قدرت سیاسی نداشته و حق دخالت در امور کشورداری و تصمیم گیری شخصی در راستای پیاده کردن اهداف و امیال خود را ندارد و اداره کشور بر عهده پارلمانی است که توسط مردم انتخاب می شوند؛ همچنین قانون اساسی، نقش مشخص و وظایف روشنی را برای پادشاه ترسیم کرده اند که دیگر شانس تبدیل شدنش، به یک حاکم توتالیتر و مستبد وجود نداشته باشد.
بیشتر حکومت های پادشاهی مشروطه از یک سیستم پارلمانی برای اداره کشورشان بهره می برند که این شیوه دقیقن پادشاه را به یک سمبل برای برگزاری مراسم و سنت های تشریفاتی تبدیل می کند؛ البته این نحوه اداره کشور بستگی به قانون اساسی کشورهای مختلف دارد، برای مثال برخی قانون های اساسی به پادشاه مشروطه اجازه می دهند که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم نخست وزیر مورد علاقه خود را انتخاب کرده تا وی به عنوان شخص اول سیاسی کشور عمل کند و به تمرین سیاست های مورد علاقه پادشاه، در کشور بپردازد.
در گذشته برخی از پادشاهی های مشروطه به صورت دولت هایی فاشیست و یا با قوانین نیمه فاشیستی ( ایتالیای فاشیست و اسپانیایِ فرانکو ) و به کمک دیکتاتوری های نظامی، وجود داشته اند اما به کرات دیده شده که انجمن های پادشاهی نقش به سزایی در سرکوب نمودن کودتاهای برنامه ریزی شده توسط فاشیست ها و کمونیست ها به منظور به زیر کشیدن دولت های دموکراتیک، را بازی کرده اند.
برای مثال می توان از تلاش برای کودتای سال ۱۹۸۱ در اسپانیا و همچنین کودتاهای ناموفق ۱۹۸۱ و ۱۹۸۵ در تایلند و نیز تلاش ناموفق کمونیست ها برای کودتا در جزیره گرنادا در سال ۱۹۸۳ نام برد؛ درباره رخدادهای مربوط به اسپانیا و تایلند، تصمیمات گرفته شده توسط پادشاه بسیار سرنوشت ساز بودند و تصمیم درباره درخواست کمک خارجی جزیره گرنادا نیز توسط فرمانده – ژترال سِر پائول اِسکُن گرفته شده بود.
به طور کلی می توان سیستم پادشاهی مشروطه را یک شیوه حکومت دموکراتیک خواند که به هیچ وجه استبدادی نیست و مردم و گروه های مختلف سیاسی در آن از آزادی بیان و فعالیت کامل برخوردارند و این نوع از حکومت، تفاوت بسیاری با پادشاهی سنتی دارد که در آن شاه یکه سوار و همه کاره کشور است؛ البته باز هم چگونگی محدود کردن قدرت پادشاه مشروطه و نقش سیاسی اش، به قانون اساسی کشور بستگی دارد و در کشورهای مختلف، متفاوت می باشد.
– مشروطیت در ایران:
نگارنده قصد داشت تا شخصن درباره تاریخ مشروطه ایران بنویسد و آنرا به آگاهی شما خوانندگان برساند اما به جای آن تصمیم گرفت تا از نگاشته سهراب ارژنگ، مدیر مسئول نشریه فضول محله درباره مشروطه ایران استفاده کند چرا که بسیار کامل، گویا، شیوا و بی نقص است.
سهراب ارژنگ می نویسد: دیکتاتوری ناصرالدین شاه در درازای سلطنت او و روشنگری و آگاهی مردم نسبت به اوضاع غم انگیز ایران در دوران سلطنت او، بر اثر پخش روزنامه هایی چون قانون پرنس میرزا ملکم خان و حبل المتین موید الاسلام و سیاحت نامه ابراهیم نوشته حاج زین العابدین مراغه ای، نوشته ها و ترجمه های میرزا عبدالرحیم طالبوف و روشنگری های میرزا فتحعلی آخوندزاده مردم را با حکومت مشروطه آشنا، و آماده به انقلاب کرد.
آخوندهائی مانند شیخ فضل الله که با پیشرفت وآزادی خواهی ومیهن دوستی، همواره در نبرد وچالش بوده اند، هم چنین آخوندهای نجف مانند ملا کاظم خراسانی، حاج شیخ عبدالله مازندرانی، حاج میرزا حسین تهرانی و شماری دیگر، هم چنین سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی، با دموکراسی به معنای واقع و مشروطیت با قانون اساسی بی قید وشرط، عملا موافق نبودند. آنان همگی در نهایت، خواستار مشروطه زیر چتر و پوشش اسلامی به نام مشروطه مشروعه بودند.
براین پایه یکی از آخوندها بنام سید علی سیستانی این چنین فتوا می دهد: «المشروطه کفر و المشروطه طلب کافر، ماله مباح ودمه هدر». این گفتار، نخست نشانگر دشمنی و کینه دوزی آخوندها با آزادی و دموکراسی است و از سوی دیگر، سیرت و درون ملاها را نشان می دهد که ایرانی نیستند بلکه عرب زادگانی می باشند که همواره ترجیح می دهند به زبان تازی گفتگو کنند.
در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ مظفرالدین شاه تحت فشار آزادیخواهان بزرگی چون: ستارخان، باقرخان، سردار اسعد بختیاری، یپرم خان ارمنی و گروهی دیگر، تن به مشروطیت داد و به ناچار قانون آن را امضاء کرد ولی فرزند او محمد علی که یکی از بزرگترین خیانت کاران به کشور ما به شمار می آید، با آزادی خواهی و مشروطیت به مخالفت پرداخت.
او به همراهی و کمک خودکامه هایی مانند اتابک صدراعظم، سرمایه داران و شماری از آخوندهای ارتجاعی چون شیخ فضل الله نوری، سرسختانه در برابر آزادی خواهان ایستاد، آن گاه مجلس را به توپ بست و تنی چند از آزادی خواهان چون ملک المتکلمین، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و سید جمال الدین واعظ را کشت و شماری را نیز دستگیر کرد.
– چگونه مشروطیت ایرانی از بین رفت:
سهراب ارژنگ در اینباره می نویسد: زمانی که نمایندگان مجلس احمد شاه را بر اثر بی کفایتی از سلطنت برکنار و رضا خان را کاندیدای جانشینی او کردند، رضاخان خود مایل بود در ایران یک جمهوری همانند ترکیه به وجود آید.
دراین راه مصدق و حسین علاء نیز با او هماهنگ و هم پیمان بودند ولی بیشتر آخوندها چون، آخوند یاسائی نماینده مجلس، آخوندهای نجف چون شیخ عبدالکریم حائری، میرزا محمد حسین نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی با برپائی جمهوری مخالف و طرفدار حکومت پادشاهی بودند. در نتیجه با فشار آخوندها و همکاری آیت الله کاشانی به جای برقراری یک جمهوری، رضا خان را به پادشاهی برگزیدند.
پس از آن که رضا خان قدرت را به دست گرفت رفته رفته مشروطیت به باد فراموشی سپرده شد. دوران سلطنت رضا شاه دوران نیمه استبداد بود و نمی توان گفت که ما کاملن به دوران استبداد قجری بازگشته بودیم. ۱۲ سال از دوران نخستین سلطنت محمدرضا شاه، دوران دموکراسی و مشروطیت در ایران بود ولی از آن پس با کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مشروطیت عملن به خاک سپرده شد و ما به دوران تاریک ناصرالدین شاه باز گشتیم.
برگشت به دیکتاتوری موجب گردید که روز به روز دخالت آخوندها در کارهای کشور زیاد شده تا آنجا که به دلیل نا آگاهی سیاسی، مردم به ناچار و ندانسته در سال ۱۳۵۷ به دشمن دیرین فرهنگ و تاریخ ایران، یعنی آخوندها پناه بردند و انقلاب شوم اسلامی که از هر حکومت دیکتاتوری دیکتاتورتر است، بر ایران سایه افکند. بنا به گفته ای، ما از چاله در آمده و به درون چاه سرنگون شدیم.