– ایرانیان، جماعَتی بدونِ حافظه تاریخی:
چون نیک بنگریم ما مردمی فراموشکاریم که هَمه چیز را به سرعت از یاد بُرده، گذشته مان را از دست داده و مُدام در حال تکرار تاریخیم و گویا این مصیبت فرهنگی و تراژدی اجتماعی هرگز تمام نشده و مردمان ایران زمین محکوم به تکرار دوباره، چند باره و حتی دَه باره تمامی اشتباهات گذشته خود و نیاکان شان هستند.
عٌمق این فاجعه به قَدری است که جامعه ایرانی فَرسنگ ها از مُدرنیته عقب افتاده و هنوز در کشاکش بحث های ابتدایی، پیش پا افتاده و تاریخ مصرف گذشته قرن های گذشته است؛ این ملت نه تنها گامی رو به پیشرفت و بهبودی بَر نداشته بلکه به دلیل وجود دُگماتیسم نهادینه شده که ریشه در بنیانِ هر خانواده ایرانی دارد، هر پیشرو و چاوش خوانی را نیز به خاک و خون می کشاند و مانع از رَسا تر شدن فریاد روشنفکران و آزادی خواهان می گردد.
گویی مردم ایران قَرن هاست که به دور دایره ای می گردند که خود برای خود کشیده اند و این مسیر تکراری و خسته کننده و بیهوده، همچنان راه و روش زندگی بیشتر ایرانیان را تشکیل می دهد؛ این دایره که مجوعه تَرس ها، نَباید ها، هَنجار ها، قوانین زندگانی، سُنت ها، خرافات و در یک کلام تابوهای جامعه ایرانی است، هیچگاه به روز نشده و همانگونه خشک و ارتجاعی باقی می مانند تا حدی که همواره سزای گذر از این دایره و حرکت به هر سَمت و سویِ دیگری، مرگ بوده است.
از طرفی این جامعه عَقب افتاده که مخالف هرگونه تغییر و پیشرفتی است تابِ شنیدن انتقاد را نداشته و ندارد و همواره با مُنتقدینِ دلسوخته به مثابه دشمنانِ خونی برخورد نموده و دهانِ دلسوزانِ عیبگو را دوخته، قلم های شان را شکسته و ایشان را به عزلت نشینی و تَنهایی و پریشانی و جنون کشانده و سرانجام با پُر رویی و وقاحتِ تمام، به نگاهِ منقدین چَشم دوخته و خود را عاری از هر گونه تقصیر خوانده و به حرکتِ دَورانی اش ادامه داده است!
زنده یاد شاملو درباره جامعه ایرانی می گوید:
“من نمىگویم توده ملت ما قاصر است یا مقصر، وَلی تاریخ ما نشان مىدهد که این توده حافظه تاریخی ندارد، حافظه دست جمعى ندارد، هیچگاه از تجربیات عینی اجتماعی اش چیزى نیاموخته و هیچگاه از آن بَهره ای نگرفته است و در نتیجه هر جا کارد به اُستخوانش رسیده، به پَهلو غلتیده!!!!؛ از ابتذالی به ابتذالِ دیگر و این حرکت عَرضى را حرکتى در جَهت پیشرفت انگاشته، خودش را فریفته!”
– انتخاباتِ سالِ ۸۸، آنچه گذشت:
خرداد ماهِ سال ۸۸ مردم ایران قُربانی پروپاگاندایِ رسانه ای حکومت اسلامی گشته و توسط اصلاح طلبانی که به آن ها امیدِ تغییر و نَوید آمدن روزهای خوش می دادند، به بازی گرفته شده و به پای صندوق های رأی آمدند تا موسوی را انتخاب کرده و به عمر دولتِ محمود احمدی نژاد که خون شان را در شیشه کرده بود، پایان دهند.
اما مردم ما که از نعمت داشتنِ حافظه تاریخی محروم اند، فراموش کرده بودند که اصلاح طلبان خود از مهره های اصلی و حیاتی رژیم در راستایِ بَقای طول عمر حکومت اسلامی اَند و پیشتر نیز آنان برای دفاع از انقلاب ننگین اسلامی و ولایت فقیه به مردم پُشت کرده و چهره راستین شان که همانا خائنین به ایران و ایرانی است را به ایرانیان نشان داده بودند؛ بنابراین مردمان ایران به سیاه لشگرانِ نمایش انتخاباتِ خامنه ای تبدیل شدند و از شرکت گسترده آنان در انتخابات، به منظور نشان دادن مشروعیت و محبوبیت نظام در جامعه جهانی استفاده ابزاری شد.
مردم که به اشتباه گمان می کردند رأی شان ارزش و اهمیتی دارد و تأثیر گذار است، از اینکه دوباره احمدی نژاد با کودتا و دخالت مستقیم خامنه ای و سپاه سَر از صندوق های رأی در آورد، بسیار خشمگین گشتند و با جمعیت میلیونی مشغول به اعتراض های خیابانی (به گفته شهردار تهران، بیش از سه و نیم میلیون نفر در خیابان ها اعتراض می کردند) شدند و می توان ادعا کرد که برای مثال در روزِ عاشورای سال ۸۸، کُنترل شهر تهران را از چنگِ سپاه و نیروی انتظامی در آوردند.!
– اصلاح طلبان با اعتراض میلیونی مَردمان چه کردند؟
دُرست به هنگامی که دیکتاتور در حال سقوط بود، دقیقن زمانی که شیشه عمر رژیم در حال شکستن و خرد شدن بود، شوالیه هایِ یابو سوارِ رژیم با شال های سبز به گردن آویخته، مردم را دلسرد و راهی خانه ها نمودند؛ اصلاح طلبان جمعیت انبوهی را که برای سرنگون کردن رژیم به خیابان ها ریخته بودند را با راهنمایی غلط و پیشنهاد هایی پوشالی و رهبری ضعیف و نقشه هایی اسفبار، راهی خانه های شان کردند و آرامش را به رهبر تروریست شان هدیه نمودند.
اصلاح طلبان بدین خیانت نیز بسنده نکردند و پس از دلسرد نمودن جمعیت انبوه، با طرح سه شنبه های اعتراض وارد میدان شدند و هر سه شنبه، با برنامه ای از پیش تعیین شده، بسیاری از مردمان دلاور را به دامِ مأموران رژیم و نیروهای امنیتی حکومت انداختند و موجب دستگیری فله ای آزادی خواهان گشتند و هنگامی که خیال شان از نبودِ معترضی در میان مردمان راحت شد، دست از سر ملت ایران، آن هم فقط برای مدتی برداشتند.
پیشتر در مقاله ای درباره اصلاح طلبان نوشتم که:
“این دسته کوران، نه به دنبال دموکراسی اَند و نه موافق جدایی دین از سیاست، نه خواهانِ مردم سالاری و رسیدگی و حل مشکلات معیشتی ملت ایران اَند و نه مخالف نقض گسترده حقوق بشر توسط حکومت اسلامی در ایران زمین؛ این جماعت نان به نرخ روز خور، ریا کار و دروغگو، با شعارهای پوپولیسمی، همواره بر موج اعتراضات مردمی سوار شده، قدرت به دست گرفته و سپس به ملت درمانده ایران زمین پشت کرده اند.
در کارنامه سیاه و خونبار این حزب فرومایگان، کمترین نشانی از کوچکترین خدمتی به مردم ایران دیده نمی شود و هر چه بوده و هر چه هست، تلاش برای حفظ پایه های ویران شده نهادِ حکومت اسلامی و افزایش طولِ عمر ننگین رژیم می باشد و سردمداران و دنباله روانِ این حزب، همواره حقوق ملت ستمدیده ایران را پایمال کرده و بر روی خون های به نا حق ریخته شده ایرانیان، دست در دست سید علی خامنه ای، قدم زده اند.“
آنچه گفته شد حَقیقتی ثابت شده و غیر قابل انکار درباره اصلاح طلبان است و آن قومِ خیانت پیشه کمترین دفاعی نمی توانند از خودشان و فعالیت های شرم آورشان طی سال های گذشته داشته باشند؛ اصلاح طلبان دشمنانِ واقعی یکایک ایرانیان اند و بی اخلاقی را به اوج رسانده و در یک جمله “آبرو را خورده و حیا را قی کرده اند”!
– هاشمی رَفسنجانی، دُن کیشوتی سَوار بَر الاغِ اصلاحات:
رژیم بَرای گرم کردن تَنور انتخاباتی اش و بازی با اذهانِ عمومی مردم ایران، اینبار هاشمی رفسنجانی، آن تروریست شناخته شده بین المللی و دزد اموال ایرانیان و جنایتکار نامی را وارد گود کرده است؛ هاشمی بَر طَبلِ اصلاحات می کوبد و هوچی گرانِ هم فکرش برایش هورا می کشند؛ هاشمی نوید روزهای خوب و شُعار ایستادن در برابر ستم و فقر و بی عدالتی سَر می دهد و حکومت چند اصولگرا را به جان وی می اندازد و مناظره تلویزیونی بر پا می کند و تَمام! ملت ایران دوباره گول می خورد، به همین سادگی و به همین تَلخی!
مردمی که گذشته شان را به خاطر نمی آورند، محکوم به تکرار دوباره آنند؛ جامعه ای که چشمان بازِ ندا آقا سلطان و بدن های غرق به خون سهراب ها، امیر ها، کیارش ها، محمد ها، شبنم ها و ضجه مادران داغداری همچون مادر ستار بهشتی را به دست فراموشی می سپارد و باز هم خامِ نمایش هایِ نَخ نمای رژیم می شود و در انتصاباتِ ریاست جمهوری پیش رو شرکت می کند، باز هم قربانی و کشته می دهد و دوباره فریادِ عدالت خواهی اش به هیچ جا نمی رسد و مشغول چرخیدن به دور دایره قدیمی تابوهایش می گردد.
با توجه بدانچه گفته شُد اگر ایرانیان به راستی به دُنبال آزادی، دموکراسی و سکولاریسم اَند و رسیدن به عدالت اجتماعی و زندگی در جامعه ای ساخته شده بَر ماده های مختلف اعلامیه جهانی حقوق بشر برایشان اهمیت دارد، بایستی که انتصابات آینده رژیم را به شدت تحریم کرده تا این حکومت را در نزد جهانیان و دولت های غربی بی اعتبار کنند؛ آنگاه است که یک آلترناتیو سکولار دموکرات به نام “شورای ملی ایران” می تواند فعالیت اصلی خود را تمام و کمال اجرا نماید.