از تلویزیون “من و تو”، چه می دانیم؟
شبکه “من و تو” که تا چند سال پیش از بن وجود خارجی نداشت، با گذشت زمان اندکی، با برنامه های پر زرق و برق و عامه پسند و هزینه کردن سرمایه های فراوان، امروز به پر بیننده ترین شبکه ایرانیان تبدیل شده است. در هنگام آغاز به کار این شبکه، با رندی این چنین در بین مردم جا انداخته بودند که این شبکه متعلق به خانم گوگوش است. این خبر گوش به گوش بین مردم می پیچید، تا جایی که مردم هم همگی آن را باور کرده بودند. این دروغ زشتی بود برای این که با این کار تبلیغی شده باشد و به این ترتیب این شبکه بین مردم جا بیفتد تا مخاطب پیدا کند.
رسانه ای گسترده و پرهزینه!
چیزی که در این بین از همه مهم تر است، این است که هزینه های چنین شبکه ای به این بزرگی با این همه تشکیلات و پرسنل سترگ از کجا تامین می شود؟ شبکه هایی مانند BBC یا VOA وضعیتشان مشخص است و چون تلویزیون های دولتی هستند پس منابع مالی آن ها نمایان است. برخی شبکه های مستقل پارسی زبان دیگری که فعالیت دارند نیز با تبلیغات و کمک های مردمی خود را با هر زحمتی که است پابرجا نگه داشته اند.
درباره شبکه من و تو که در این همه مدت هیچ گاه هیچ گونه تبلیغاتی را هم پخش نمی کند، جای پرسش و ابهام پیش می آید که این شبکه با سرمایه چه کسانی اداره می شود؟ همه شبکه های نام برده دیگر، شبکه های تلویزیونی کوچکی هستند که با ۱۰ یا نهایت ۲۰ تن اداره می شود، ولی من و تو با یک اکیپ بزرگ ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفره انجام به کار می کند.
اکیپ پرشماری متشکل از خبرنگار، روزنامه نگار، مستند ساز، تدوین گر، فیلم ساز، مجری و کارگردان و… تازه جدای همه این ها، شمار بسیاری افراد خارجی که در پشت صحنه هستند. شبکه ای که خود برنامه تولید می کند، آن هم در مقیاس بزرگ. به راستی این همه هزینه از کجا فراهم می شود؟ به یقین این هزینه ها را یک شخص نمی تواند متقبل بشود و باید سر این کلاف را در یک دولت بیگانه جست.
شرکت “ارمیا” یک خانم ایرانی با حجاب اسلامی که خوانندگی او هم چنگی به دل نمی زد و چندان درخشان نبود، حکایت از چیست؟، نفوذ و قدرت افرادی چون رفسنجانی و سرمایه گذاری در این تلویزیون؟. سرمایه گذاری های بازاری ها؟، پس کی؟. به هرحال، این رسانه معمولی و برخاسته از مردم نیست و در پس پرده خبرهایی است که همگی ناپیدا و پنهان مانده، ولی روزی از پس پرده بیرون می آید.
آیا سر به آخور رفسنجانی دارد؟!
شایعاتی مبنی بر دست داشتن اکبر هاشمی رفسنجانی در این شبکه و دیده شدن پسر ایشان در استودیو “من و تو” را نباید دست کم گرفت. برخی دیگر از گفته ها این را به ما می گویند که هزینه های این شبکه از چندین جریان مشکوک مافیایی دولت های غربی فراهم می شود. برای نمونه ما باخبر شدیم چند ماه پیش تنها در یک مورد، کمکی نزدیک به ۴۰ میلیون دلار از سوی کسی که رابط بین پنتاگون و اپوزسیون ایرانی ست به این شبکه تزریق شده است.
همه این ها گفته شد برای این که یادآوری شود، در جهان کنونی که همه چیز به دست بزرگ سرمایه داران و با زد و بند های مافیایی می چرخد و آنان هستند که اذهان عمومی را به میل خود هدایت می کنند، نباید نقش پروپاگاندا را نادیده گرفت. کشور ما هم که شوربختانه یک کشور جهان سومی است و سال ها که نه، سده هاست که با دخالت بیگانگان سرنوشتش رقم خورده است، از این قاعده مستثنا نیست.
اینهم ویدیوی” از تهران تا قاهره” شهبانو فرح پهلوی که بخشی از حقایق را به تصویر کشیده است و بسیاری را نادیده گرفته است. از جمله این که چرا انقلاب شد، و مردم از شاه نفرت داشتند؟، و یا این که در آخرین سخنرانی شاه که گفت؛” من صدای انقلاب شما را شنیدم”. چگونه شد که در درازای ۳۷ سال ایشان صدای کسی را نشنید؟. آیا دچار کم شنوایی شده بود، و یا آن که آنچه مصلحت خود می دانست می شنید و از بسیاری گفته ها گذر می کرد؟. در هرحال، این فیلم تبلیغی که آبشخور برنامه “من و تو شد”، گرچه مردم را بیشتر به خاندان پهلوی بدبین نمود، ولی دست کم توانست بازماندگان رژیم گذشته را تا اندکی شاد و خرم و آنان را وابسته و طرفدار تلویزیون “من و تو” کند.
خمینی چگونه بر ما تحمیل شد؟
به یاد بیاورید که سی و اندی سال پیش، دو رادیوی بیگانه با نام های رادیو بی بی سی و رادیو اسراییل، برنامه های تبلیغاتی مثلث بیق (بنی صدر، یزدی، و قطب زاده ) را انقدر به گوش مردم ایران خواندند، و خمینی، خمینی کردند که سرانجام همه باورشان شد که این پیرمرد فرتوت و روانی، رهبر انقلاب مردم ایران است. انقلابی که با خون و ایستادگی هزاران مبارز و شکنجه دیدن آن ها در دخمه های زندان های رژیم گذشته پا گرفته بود، سرانجام به دست مشتی آخوند دزدیده شد. تا جایی که مردم با آغوش باز برای قاتل آینده خود سینه چاک می دادند و سوت و هورا می کشیدند. نتیجه بر باد رفتن ایران و انقلاب خانمان سوزی شد که نه به خاطر دین و اسلام بود و نه کسی تا آن هنگام به آن صورت خمینی را می شناخت، ولی آن ها همیشه خوب بلد هستند که چگونه از آب گل آلود ماهی بگیرند. پس چرا نتوان این سناریو را با اندکی تبلیغات پر زرق و برق تر و شیک تر درباره ایران دوباره پیاده سازی کرد؟.
رسانه “من و تو”، یک اپوزیسیون، در سایه!
و این را هم باید گفت که امروز دیگر مانند آن روزها نیست که به روشنی بگویند فلانی رهبر اپوزسیون هست و شما هم در پشت سر وی به راه بیفتید. نگاهی به همین شبکه من و تو بیندازید که با پخش برنامه های مستند و علمی، گروه هایی از این دست مردم را به گرد خود آورد، با برنامه های دیگری که جوان پسند تر بودند، آن ها را هم سوار بر قطار خود کرد.
با برنامه “بفرمایید شام” و یک سری سریال ها، زنان ایرانی را هم با خود همسو کرد، سپس با برنامه ساختن برای رضاشاه، سلطنت طلب ها را هم به این شمار افزود، فردا برای دکتر مصدق هم مستند می سازند تا این شمار ایرانی ها را هم همراه خود داشته باشد و نمونه های دیگر.
نکته پایانی:
بنابراین، پیش بینی می شود آن گروه یا کسی که قرار است کاره ای بشود را در برنامه هایش پررنگ تر بکند، همیشه در خبرها و برنامه هایش سخن از او باشد، دیگر ناخودآگاه، من و شما به این ایمان می آوریم که راه درست این آقای فلانی است و آن ها به مقصودشان می رسند. پس نیازی نیست که به روشنی بگویند، تا همین اندازه هم کافیست.