– خلاصه ای از بَخش نُخست:
در نُخستین بَخش این مقاله به مغلطه مَشهور مَسیحیان “مسیحیت دین نیست” پرداخته شد و با استناد به آیات کتاب مقدس، ثابت شُد که نه تَنها مسیحیت نیز یک دین است و شَریعت دارد بلکه حتی عیسی مَسیح خود را ادامه دهنده راهِ فرستادگانِ پیشین دانسته و هیچگاه قوانین و شریعتِ خونبار عهد عتیق (تورات) را رَد و باطل نمی داند.
در بَخش نخست مسائل زیر شکافته شدند:
– مَسیحیت به استناد آیات کتاب مقدس دین است و در پیشگاهِ منطق و خرد جهانی نیز از مسیحیت به عنوان یکی از ادیانِ ابراهیمی نام برده می شود، بنابراین این جمله ای که می گوید”مسیحیت دین نیست” یک معلطه نَخ نماست که بَرای متمایز جلوه دادن مسیحیت از سایر ادیان، اختراع شده و مورد استفاده قرار می گیرد.
– مَسیحیت بَر خلاف گفتار و ادعای مَسیحیان شَریعت و قوانین دارد و کَسی که از دستورات دینی مسیح سرپیچی می کند، به گفته شخص عیسی ناصری، یک مَسیحی ایماندار نیست و در نزد پدر مقدس، جایگاهی ندارد. شریعتِ مَسیحیت همانا قوانینِ تورات است.
مَسیح به جز چند سخنرانی در بابِ اخلاق و جامعه کار دیگری انجام نداده و از آنجا که مسیح خداست و تورات هم سخنانِ خداست، بنابراین مَسیح شریعت را در عَهد عتیق بیان کرده و در عَهد جدید به مسائل دیگری به جز قوانین خشک الهی پرداخته است. [۱]
– افسانه زندگی عیسی مَسیح:
چنانچه افسانه “مرگ عیسی” را از کتاب مقدس برداریم، هیچ چیز از مسیحیت باقی نمی ماند! چه رقت بار است اعتقاد به چیزی که بُنیانش بَر مرگ و قربانی کردن یک انسان نَهاده شده است.
از آنجایی که “عیسی مسیح” یک شخصیت واقعی تاریخی نیست و هیچ تاریخ نگاری در زمان خودش به وی اشاره ای نداشته است و همچنین با توجه به اینکه عهد جدید چند دهه پس از مرگ مسیح نوشته و هیچ کدام از نگارندگان کتاب های متی، لوقا، مرقس و یوحنا، عیسی مسیح را از نزدیک ندیده بودند، نمی توان آنچه درباره مسیح، زندگی و مرگش می گویند را باور کرد. [۲] [۳] [۴] [۵]
دیگر اینکه کتاب مقدس به قدری آمیخته به افسانه و دین و تناقض های گوناگون است که نمی توان به عنوان یک کتاب حاوی فاکت های تاریخی بدان نگریست؛ بیش از ۱۹۰ تناقض گوناگون در عهد جدید وجود دارد، حتی درباره پدر مسیح دوگانگی گفتاری وجود دارد و برای مثال وقتی در اناجیل درباره کودکی عیسی سخن گفته می شود، در تمامی آنان به زاده شدنش از مادری باکره اشاره نشده است که خود نشان از تناقض و عدم هماهنگی میان نویسندگانِ کتاب مقدس است. [۶]
به احتمال بسیار زیادی عیسی مسیح هرگز وجود خارجی نداشته و اگر هم داشته، به قدری گمنام و ناشناس و بی اهمیت بوده که تا چندین دهه پس از مرگش، هیچ کس، حتی یک خط درباره وی نمی نویسد! پیش از مسیح صد ها یهودی دیگری که ادعا می کردند منجی یهودیان هستند، به صلیب کشیده شده و از میان رفتند! عیسی مسیح نیز در صورت وجود خارجی اش، یکی از آن صد ها نفر بوده که امروزه نامش در انبوهی از خرافات، دروغ و افسانه، مأوا گزیده است. [۷] [۸]
– عیسی مَسیح یک شخصیت تاریخی نیست:
با توجه به آنچه گفته شد، عیسی مَسیح را نمی توان یک شخصیت حقیقی تاریخی دانست، تا دست کم هفتاد سال پس از مرگش (بیشتر می گویند تا یک قرن پس از مرگش) حتی یک خط درباره وی نوشته نشده است! اگر به راستی او فردی بوده که بیماران را شفا می داده، روی آب راه می رفته، آب را به شراب تبدیل می کرده و مُردگان را زنده می ساخته، چگونه امکان دارد که اینچنین به وی بی توجهی شود؟
چرا بَرای مثال تمامی تاریخ دانان و باستان شناسانِ بزرگ درباره کوروش و اسکندر و سقراط و افلاطون و دیگر چهره های نامی تاریخ گفته و نوشته اند ولی کمترین شاهدی حاکی از وجود خارجی عیسی مسیح، به غیر از کتاب مقدس مسیحیان، وجود ندارد؟ چگونه می توان وجود فردی را که هیچ شاهدی برای حضورش وجود نداشته و هیچ کدام از نویسندگانِ کتاب مقدس وی را ندیده و از نزدیک نمی شناختند، باور کرد؟
شاید عیسی یکی از صَد ها نفری بوده که در زمان خود به عنوانِ مُنجی یهودیان اعلام وجود کرده و مشغول تعالیم دینی گشته و سرانجام همانند صد ها نفر دیگر به دستور بزرگانِ یهود کشته شده است اما دلیل جَهانی شدن نام عیسی مسیح را نه در افسانه زندگانی و دروغ هایی که نامش را در بر گرفته، بلکه باید در سیاست های حکومت روم به منظور سلطه بر مردمانش، جستجو کرد.
بی تردید اگر کُنستانتین به منظور کنترل بهتر و یک دست کردن جامعه تحت سلطه خود و ایستادگی فرهنگی در برابر آیین میترائیسم ایرانی، مَسیحیت را به عنوان دینِ رسمی کشورش بر نمی گزید و رومیان در سایه نام مسیح شَمشیر نمی زدند، امروز خبری از مسیح و مسیحیت و افسانه های دروغین زندگانی وی نبود. [۹]
– ما مَسیح را اختراع کردیم:
نتایج یک پژوهش از سوی پرفسور اتویل که متخصص علوم مذهبی است، نشان می دهد که مطابق متون باستانی، شخصیت عیسی مسیح، به کل توسط رومیان پرورده شده است. بر خلاف گزارش های قبلی که وجود تاریخی شخصی به نام عیسی ناصری را مورد تشکیک قرار می داده اند، اتویل می گوید که شواهد غیر قابل انکاری از متون قرن اول مسیحیت به دست آورده است که نشان می دهد رومیان برای کنترل توده ها، مذهبی جدید اختراع کردند.
در دوران روم باستان، مشکل قیام های توده ای یک معضل مزمن برای امپراطوری بود چون اقوام یهودی به منجی جنگجویی باور داشتند که با آمدن اش، خلق ها را رها خواهد کرد. آنها که سرکوبی دایمی خسته شده بودند، تصمیم گرفتند با مذهب به جنگ مذهب بروند و شخصیت عیسی صلح جو را اختراع کردند. از معروف ترین جملات انجیل که با اتکا به آن، پیروزی سکولاریسم در مغرب زمین میسر شده یعنی «کار قیصر را به قیصر واگذارید» در واقع خدعه امپراطوری برای دریافت عوارض و مالیت و کنترل مردم بوده است.
این محقق که نتایج پژوهش اَش را در لندن ارایه خواهد کرد می گوید که احتمالا این نتایج به معنای پایان یافتن مسیحیت نیست ولی برای کسانی که وجدانی معذب برای ترک مذهب دارند دلایلی خوبی ارایه می کند که عیسی مسیح، یک اختراع موثر بوده است نه پیام آور ذات قدسی.
او می گوید که شواهد نشان می دهد که رومیان، با اینکه نمی خواسته اند همه از خیالی بودن این شخصیت با خبر بشوند، اما برای یک رومی تحصیل کرده، شناختن اجزای داستان مسیح که بر اساس بیوگرافی یک قیصر رومی نوشته شده، دشوار نبوده و اینطوری به نظر می رسد که آنها حتی می خواسته اند ما هم بدانیم که این یک داستان است. [۱۰]
– بُن مایه ها:
[۱] کَنکاشی بَر مَسیحیت؛ بخش نُخست: مغلطه “مسیحیت، دین نیست”
[۲] مقاله انگلیسی
[۳] مقاله انگلیسی
[۴] مقاله انگلیسی
[۵] مقاله انگلیسی
[۶] مقاله انگلیسی
[۷] مقاله انگلیسی
[۸] مقاله انگلیسی
[۹] مقاله انگلیسی