– سنت گرایی چیست؟
سنت گرایی را می توان نوعی از مغالطه نامید که شوربختانه تبدیل به هَنجار اجتماعی گشته و باید ها و نباید های زندگی روزمره آدمی را در یک جامعه واپسگرا تعیین می کند، سنت گرایی یعنی تکرار کردار و پندار پیشینیان بدونِ کمترین اندیشه و پرسشی،سنت گرایی یعنی پذیرفتن آنچه در گذشته انجام می شده به عنوانِ یک اَصل درست و رفتار در چهارچوب از پیش تعیین شده! سنت گرایی را می توان شبیه مغلطه توسل به اکثریت دانست.
یک فرد سنتی بر این باور است که چون پدرانش مردان را جنس بَرتر و زنان را جنس ضعیف می شماردند، پَس در واقع زنان دون مایه اند و مردان اَند که حرف اول و آخر را زده و بایستی که زندگی را اداره کنند! یک فرد سنتی از تفکر و تغییر می ترسد و هیچگاه پرسش نمی کند! یک فرد سنتی روح آزادگی نداشته و هرآنچه می داند و می کند به تکرار ختم می شود.
یک جامعه سنتی، مردمانی ترسو، تنبل، خرد گریز و بی منطق بار می آورد که کمترین اختیاری از خود نداشته و افسار زندگی شان را به دستِ افکار پوسیده پیشینیان می دهند و در برابر هرگونه تغییر و پیشرفتی، گارد گرفته و از خود و داشته های شان که همانا داشته های گذشتگان شان است، دفاع می کنند!
– مُدرنیته یا تجدد گرایی:
مدرنیته به مَعنای نوگرایی و پیشرفت است که در غرب و پَس از رُنسانس به وقوع پیوست و جامعه سنت را زیر پای نهاد و بُلند و آزادانه اندیشید و به سویِ پیشرفت و بَسط آزادی بشری، گام نَهاد. مدرنیته نقطه مقابل سنت گرایی است! واضح است که یک جامعه سنتی کمترین نقطه اشتراکی با تجددگرایی ندارد و در حقیقت می توان یک جامعه سنتی را تجدد ستیز نامید چرا که در برابر هرگونه تغییری از خود مقاومت نشان می دهد.
جامعه شناسان برای مدرنیسم چهار خصیصه بَرشمرده اند:
۱ـ گسترش و تأثیر علم و فن آوری که زمینه ساز انقلاب صنعتی شد، که جنبه اصلی آن عقلانی کردن تولید است.
۲ـ تحرک افزون تر: قَبل از انقلاب صنعتی، جامعه ایستا بود. مردم به ندرت از وطن خود به جای دیگر می رفتند ولی پس از قرن نوزدهم، پویایی جامعه رشد چشمگیری یافت و روند شهرنشینی توسعه پیدا کرد.
۳ـ ظهور حکومت مدرن به منظور دگرگونی اقتصادی و اجتماعی و عقلانی کردن سیستم حکومتی (بروکراتیک شدن دولت)
۴ـ تأکید بر فرد و بَسط مفهوم آزادی (فرد گرایی و محترم شماردن حقوق فردی و شهروندی)
از آنجایی که مُدرنیته از راهِ گذر کردن از سنت و واپسگرایی حاصل می شود پس همواره میان سنت و تجدد گرایی جنگ و ستیز وجود داشته و دارد و بدون از میان رفتن یکی، دیگری امکان حیات نخواهد داشت و هرگز این دو مکتب که یکی سعادت و رفاه انسان و دیگری جهل و تاریکی به همراه دارد، با یکدیگر هم زیستی مسالمت آمیز نخواهند داشت.
همواره روشنفکران و آزاد اندیشان قربانی جوامع سنتی و مردمان واپسگرایی شده اند که تغییر را به عنوان فعل حرام دانسته اند، اینان از ترس تغییر صدایِ روشنفکرانی که دادِ تجدد گرایی داشتند را خاموش نمودند تا با خیالِ آسوده، به زندگی های تکراری و اسف بارشان ادامه دهند.
اما امروزه به لطف وجود رسانه های آزاداندیش و امکانات گسترده تر و تکنولوژی های تازه تر که به یک آزاد اندیش تجدد خواه امکان ابراز عقایدش را بدون ترس از از میان رفتن و نابود شدنش می دهد، قشر سنتی هر روز بیشتر شکاف خورده و تار و پودش از هم جدا می شوند و دیری نخواهد پایید که پندارهای نوگرا و عقلانی، جایگزین افکار پوسیده تقلید و تکرار، خواهند شد.
شناختِ قشر سنتی کار ساده ایست، فردا که در خیابان گام بر می داری و یا در تاکسی و اتوبوس نشسته ای، مردم را بنگر و از خود بپرس که کدام شان توانایی ادامه زندگی بدون باورهای کهنه شان را ندارند؟ رفتار شان را زیر ذره بین قرار بده و بپرس که آیا پیرمردی که تسبیح به دست دارد، می تواند باورهای کهنه اش را دور ریخته و تَن به نوگرایی و عقلانیت بدهد؟ جامعه واپسگرا را بنگر و به خودت ببال و افتخار کن که در میان آن همه بردگانِ فکری، ماهی سیاهِ کوچولویِ زمانه ات شده ای…