در باره روح چه می دانیم؟
روح از مفاهیم فراجسمی (ماوراء الطبیعی) است که بشر در سده های طولانی برای شناخت شخصیت و وجود انسان بکار می برده است.روح بنا به تعریف همه وجود ما غیر از جسم است :
ای برادر تو همه اندیشه ای
. مابقی را استخوان و ریشه ای
مفهوم روح از گذشته تا کنون
روح یادگاری از دوران باستان است. در آن دوران انسانها شناخت و علم کمی نسبت به دنیای اطراف خود داشتند. مثلاً گمان میکردند که آگاهی که یکی از عوامل اصلی رفتارهای ماست چون نادیدنی است، بنابراین برپایه علتی سوای خود طبیعت است،(یعنی فراجسمی است).
در حالی که بر پایه میلیاردها میلیارد فعل و انفعلات فیزیکی و شیمیایی که در سلولهای مغزی و عصبی ماو همچنین در محیط اطراف ما در جریان است، ما همانند یک ابر رایانه فکر می کنیم و بر اساس حسگرهای بدن تصمیم می گیریم. (در گذشته بدلیل شناخت کم آگاهی را یک کل غیر قابل تجزیه میدانستند که از طبیعت سرچشمه نمیگیرد).
ندانستن این که چگونه یک موجود جسمانی ، خردمند شده است و چگونگی پیدایش “هوش” و انتخاب” در رفتار انسان و دیگر موجودات ، این موضوع را نتیجه داد که موجودات هوشمند علاوه بر جسم ،جزء دیگری هم دارند که جسم نیست و باعث بروز رفتار خردمندانه از آنها می گردد.
بنیان دین بر اساس روح است
ادیان انسان را بعنوان موجودی فرا زمینی معرفی می کنند که روح او از جسمش مجرد است و همه وجود “مسؤول” و “خردمند” انسان در روحش قرار دارد. بر اساس متن قرآن خداوند روح خود را در “آدم” دمید و مجسمه زنده شد! رد کردن وجود روح برای ردّ کامل ادیان کافی است.
داروین و فرگشت (تکامل)
داروین متوجه شد که همه موجودات زنده از گیاه و حیوان و حتی باکتریها در اثر پیشرفت فرگشتی و انتخاب ژن موفّق در طول یک میلیارد سال بوجود آمده اند و روح نقشی در ایجاد حس و خرد در حیوانات ندارد. بدون نیاز به تعریف روح بعنوان یک وجود ماورایی در حیوانات و انسان می توان خرد و حواس را توضیح داد.امروز انسان را می توان موجودی در ادامه تکامل مغزی دیگر حیوانات دید.
داروین هوش انسان را نتیجه تکامل ژنهای هوشی در طول چندین میلیون سال دانست و براحتی می توان انسان را در رده حیوانات قرار داد. کاری که باعث جدلها و بحث بسیار شد ولی هیچ کس نتوانست فرگشت را رد کند. بلکه همه دانشمندان با پژوهش خود شواهد بیشتری در تایید فرگشت یافتند.امروز می دانیم که چرا انسان پنج انگشت پای بدرد نخور دارد! چون نیاکان انسان از درختان به کمک دست و پا بالا می رفتند و آویزان می شدند، ژنی که در انسان کاربردش را از دست داد . امروز می دانیم “سینوس بینی” آزار دهنده و چرکین بازمانده پوزه نیاکان میمونهاست که “بدلیل جلو آمدن چشمها ” این پوزه از بین رفت تا چشمها بتوانند تمرکز بیشتری پیدا کنند و درک بهتری از دید خود داشته باشیم!
ژنتیک و تایید فرگشت داروین
دانشمندان علم ژنتیک که سعی دارند مشخصات موجودات زنده را توضیح دهند پس از دهها سال پژوهش ، نتایج غیر قابل انکاری در هم خانواده بودن همه حیوانات باهم و با انسان را بدست آوردند. بررسی ژنهای پیچیده که بر اثر یک میلیارد سال به این مرحله رسیده اند بسیار مشکل و طاقت فرساست و سالها و شاید سده ها ژمان می برد،اما تا همین امروز هم شباهت و هم خانواده بودن انسان با دیگر حیوانات مشخص شده است.شباهت ژنتیکی انسان و شامپانزه دست کم ۹۵ درسد است.
فرگشت تدریجی انسان
بررسی فسیل حیوانات نشان داده است که همه زیستنی ها که امروز بر روی زِمین هستند به مرور فرگشت یافته اند و آرام آرام بسته به موفق بودن یا نبودن، یک خاصیتشان تکامل یافته است.فسیلهایی از کروکودیل با پیشینه بیش از یکسد میلیون سال یافت شده است که اینرا نشان می دهد که این حیوان بسیار موفق بوده است و نیازی به تکامل بیشترش نبوده است.
انسان امروزی تنها سی هزار سال است که پدید آمده است و تا پیش از آن نیاکان ما کمی کم هوشتر بوده اند. اگر فسیلهای انسانهای دویست هزار سال پیش را بررسی کنیم ، دوباره با نیاکانی مواجه می شویم که کمی تفاوت دارند، اگر این روند بررسی فسیلها را تا حدود پنج میلیون سال گذشته ادامه دهیم به فسیلهایی می رسیم که ساختار مغزی شبیه میمون دارند و با بررسی دقیق یک “حلقه” دقیق از نیاکان را می یابیم که با نیاکان شامپانزه یکسان است.
در اینجا علم ژنتیک به کمک دانشمندان آمد و با بررسی موی سر و آثار مانده در یخهای اروپا توانستند ژن انسانهای نئاندرتال را با انسان امروزی مقایسه کنند و نتیجه آن حیرت انگیز بود: شباهت بسیار بسیار زیاد.انسان امروزی که “هومو” نامگذاری شده است از اختلاط دو گونه “هوموسپین” آفریقا و “نئاندرتال” اروپا بوجود آمده است. “هومو سپین ” شباهت کاملی به انسان دارد ولی اشتراک گروهی از ژنهای بسیار مهم نظیر “ژن” جمله سازی پیشرفته در نئاندرتال با انسان نشان از آن دارد که قسمتی از ژنها از سوی نئاندرتال به انسان رسیده است.
(انسان چیزی نیست جز حاصل فرگشت هوش در طبیعت)
روانشناسی و پزشکی اعصاب وجود روح را کاملا رد می کنند
نوزادان حتی در دوران جنینی از نظر رفتاری با هم متفاوتند. مادران بخوبی این تفاوت رفتار را در حرکات و جنبش های جنین در رحم احساس می کنند و از این سخن می گویند که جنینی بسیار آرام و با تحرک های بسیار خفیف است وجنین دیگری بسیار فعال پر تحرک و پر جنب و جوش. عوامل ژنتیک مستقیما بر رفتار انسانها تاثیر دارند، امروز روانشناسی می گوید: محیط + ژنتیک تمام چیزی است که “شخصیت “را بوجود می آورد.
ضربه های مغزی سبب تغییر رفتار انسانها می شود و حتما مشاهده کرده اید فردی که دچار آسیب های مغزی و حتی امواج انفجار گردیده است دچار تغییر رفتار گردیده و از فردی آرام به فردی عصبی، پرخاشگر و نا متعادل تبدیل می گردد. پیامد های آسیب به مغز غیر قابل پیش بینی است. آسیب به مغز میتواند بروی هویت، شخصیت، شیوه تفکر، عملکرد و احساسات ما تاثیر دائمی بجا بگذارد.
ضربه مغزی میتواند در عرض چند ثانیه مسیر زندگی شما را تغییر دهد. هیچ دو آسیب مغزی بطور کامل مشابه یکدیگر نیستند. تاثیرات آسیب مغزی پیچیده بوده و بسته به فاکتورهایی نظیر علت، محل و شدت آسیب، متفاوت از یکدیگر است.
پرسش آن است که این ضربه به “روح ” فرد خورده است یا “مغز” او؟ آیا وقتی برداشتن یک تومور مغزی شخصیت فردی را کلا عوض می کند، روح او هم عوض شده است؟ اگر روح یک چیز مجرد غیر مادی است چرا می توان با جراحی اعصاب شخصیت و رفتار انسان را تغییر داد؟ بارها شده است که پس از یک جراحی مغز “عملا یک انسان جدیدی متولد شده است”.
(در این گفت و گو دو دانشمند بزرگ سعی دارند با پرسش از هم برخی از لایه های پیچیده پیدایش حیات را کنار بزنند و کمی به جقیقت نزدیک شوند)
جان سخن:
کتابخانه ها پر است از کتابهایی که همگی به تجربه و پژوهش ، نظریه فرگشت را تایید می کنند.آنقدر دلیل برای تایید نظریه فرگشت هست که باور نداشتن به آن مانند راه رفتن در تاریکی مطلق است. این نظریه و نظریه روانشناسی فروید بسیار بیشتر از “روح” توانسته اند چیستی انسان را توضیح دهند. “روح” چیزی جز همان “مغز” نیست و کاملا مادی و تغییر پذیر است.
پس فناپذیر است و مانند هر چیز این دنیا از بین می روذ. لزومی هم ندارد که به جاودانگی روح فکر کنیم:
زین پیش نبودیم نبُود هیچ خلل
. زین پس چو نباشیم همان خواهد بود