یهودیان پس از اسلام
اقوام عرب و اقوام یهودی ریشه مشترک دارند و زبان هر دو گروه هم از گروه زبانهای سامی-آرامی است. این دو قوم اگر چه سده ها با هم زندگی کردند ، اما پس از ظهور اسلام ناگهان یهودیان خاورمیانه و عراق و فلسطین کم شدند.نه این که زاد و ولد نداشتند بلکه مسلمانان به پیروی از قرآن سعی در مؤمن کردن ایشان داشتند و طبق تواریخ اسلام بسیاری از اقوام یهودی قلع و قمح شدند،چونان که پیامبر اسلام یهودیان را نفرین کرد که “شما قوم گوساله پرستید” و پس از آن مسلمانان هر جا یهودی می دیدند به پیروی سخن پیامبر ایشان را تحقیر کردندو مردان را کشتند و زنان را به برده جنسی بدل ساختند. در این نوشتار کوتاه بر آن شدیم که با آشکار کردن مدارک معتبر اسلامی گوشه کوچکی از این جنایات محمد را نشان دهیم.
قال الرسول: أما والذی نفس محمد بیده لقد جئتکم بالذبح . پیامبر خدا: سوگند به کسی که جانم بدست اوست،بشما نرسیده ام مگر با بریدن سر{ها}.(بحار الانوار جلد ۱۶ صفحهی ۱۱۶)
خیر الناس للناس تأتون بهم فی السلاسل فی أعناقهم حتى یدخلوا فی الإسلام (صحیح بخاری/جلد۴/ص۱۶۶۰) بهترین مردم برای مردم کسی است که با زنجیرهائی نزد آنان برود و بر گردنشان بیاندازد تا اینکه وارد اسلام شوند.
(فریبکاری علی و محمد در اسلام ، فریب بسیجیان محمد در ترور یک شاعر و رقیب محمد در پیامبری)
غارت بنی نضیر (شرح در تاریخ طبری صفحهی ۱۰۵۴)
مهاجرانی که همراه محمد از مکه آمده بودند بی خانه و کاشانه بودند و در منزل انصار(یاران محمد که اهل مدینه باشند) ساکن شده بودند. این فقر و تنگدستی فشار بزرگی بر مسلمانان بود تا این که محمد از طریق الله آگاه شد که بنی نضیر قصد جانش را کرده اند ماجرا از آنجا بود که محمد با قوم ابوعامر دعوایی بر سر پرداخت دیه داشت و سراغ بنی نضیر رفت تا کمکش کنند و ایشان هم گفتند : بله یا محمد! کمکت می کنیم. طبری می گوید : محمد وسیله جبرئیل آگاه شد که کسی قرار است از بالا سنگی بر وی اندازد تا او بمیرد.
نکته آن که آنها هرگز سنگی را برای کسی نیانداختند و این اتهام ساختگی هرگز ثابت نشد.آن گاه محمد به مدینه شد و مسلمانان برای جنگ با بنی نضیر آماده شدند. پس از آن پیغمبر با یاران خویش سوی بنی نضیر رفت که در قلعهها حصاری شدند و پیغمبر بگفت تا نخلهایشان را قطع کنند و یهودیان بانگ زدند که ای محمد! تو از تباهکاری منع میکردی و از تباهکاران عیب میگرفتی، پس بریدن و سوزانیدن نخلها برای چیست؟. واضح است که محمد پس از صحبت با بنی نضیر از ضعف آنها آگاه شده است و دانسته که می تواند با انداختن ترس در دل آنها، ایشان را از مدینه فراری دهد و با آسیب زدن به نخلهای آنها به این هدف رسید و توانست بنی نضیر را فراری دهد…
پیغمبر نضیریان را پانزده روز محاصره کرد و به سختی افتادند و تسلیم شدند و پیغمبر مقرر داشت که جانهایشان محفوظ بماند و سرزمین خود را ترک کنند و سوی اذرعات شام روند و به هر سه نفرشان یک شتر و یک مشک داد. پرسش ساده : این چه جنگی است؟. چون محمد حدس می زد که بنی نضیر قصد جانش را کردند همه مال و اموال ایشان را درو کرد؟ این غیر راهزنی است؟. زن و مرد و کودک چه گناه کردند که بخاطر امیال محمد، آواره بیابان شدند؟. وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (حشر/۶) و آنچه را الله از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر خود گردانید [شما براى تصاحب آن] اسب یا شترى بر آن نتاختید ولى الله فرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره مىگرداند و خدا بر هر کارى تواناست.
در این آیه خجالت بار الله به راهزنان فخر می فروشد که: دیدید ! بدون تاختن و راهزنی صاحب غنائم شدید! واقعا خدایی که دزدی بیاموزد دیگر چه خداییست!؟. پرسش دیگر آن که فرضا هم کسانی از این قبیله قصد جان مبارک رسول را داشته اند، چرا الله همه قوم را تنبیه کرد و آواره شان نمود؟ درگفتار آینده سرنوشت غم انگیز باقیمانده یهودیان بنی نضیر را بازگو خواهیم کرد.
(آغاز گردنه گیری و دزدیهای محمد در مدینه و نسل کشی یهودیان که آموزشی به همه آخوندهاست که چگونه موفق شوند!)
غارت بنی قینقاع
ایشان هم از یهودیان مدینه و اهل بازار و در صنعت زرگری بودند،آن هم ژمانیکه مسلمین بیکاره بودند و نان شب هم نداشتند .اگر مسلمان می شدند ثروت ایشان بکار محمد می آمد اما شرح داستان ایشان در تاریخ طبری است که خلاصه می کنم.
قصه ی بنیقینقاع چنان بود که پیغمبر آنها را در بازارشان گرد آورد و گفت: ای گروه یهود، از خدا بترسید که شما را نیز بلیهای چون قریشیان دهد(تهدید به جنگ چون بدر)، بیائید مسلمان شوید؛ شما میدانید که من پیغمبر مرسلم و این را در کتاب خویش و پیمان خدا میبینید. یهودیان بنیقینقاع گفتند: ای محمد، پنداری که ما نیز قوم تو هستیم، مغرور مشو که با کسانی رو به رو شدی که جنگ نمیدانستند و فرصتی به دست آوردی، به خدا اگر با ما جنگ کنی، خواهی دید که چگونه کسانیم.
{البته در این که بازاریان چنین سخنی گفته باشند شک است و این قوم هم هرگز شمشیر بر محمد نکشیدند و این محمد بود که بدانها تاخت و جنگ نکردند}
دلیل من در آوردی آغاز جنگ که در سیره ابن هشام آمده است ، آن بود که در یک دعوا بر سر تمسخر زنی مسلمان ،مردی مسلمان یک یهودی را کشت و یهودیان هم ریختند و او را کشتند و این شد بهانه جنگ. این اتفاقها در هر جامعه ای ممکن است رخ دهد و دلیل نمی شود که پیامبر خدا که مهربان! هستند کل آن قوم را به جنگ بطلبد و اموال ایشان را غارت کند. حتی محمد قصد داشت همه را اعدام کند که مسلمانی با التماس از قتل عام یهودیان جلوگیری کرد :
ابن اسحاق میگوید: وقتی یهودیان به حکم پیغمبر خدا تسلیم شدند، “عبدالله بن ابی” پیش آمد و گفت ای محمد! با وابستگان من نیکی کن؛ این سخن از آن جهت گفت که یهودیان بنیقینقاع همپیمان خزرجیان بودن پیغمبر پاسخ نداد و باز عبدالله گفت ای محمد! با وابستگان من نیکی کن و پیغمبر روی از او بگردانید.گوید: و عبدالله دست در گریبان پیغمبر کرد که فرمود: مرا رها کن و خشمگین شد، چنانکه چهرهی وی تیره گردید، و باز گفت مرا رها کن.عبدالله گفت به خدا رهایت نکنم تا به وابستگان من نیکی کنی، میخواهی چهارصد بیزره و سیصد زرهپوش را که در مقابل سیاه و سرخ مرا حفظ کردهاند، در یک روز بکشی! که من از حوادث در امان نیستم و از آینده بیم دارم.
واقدی می نویسد، پیغمبر فرمود: آنها را رها کنید که خدا لعنتشان کند و او را نیز با آنها لعنت کند.پس یهودیان را رها کردند و بفرمود تا از دیار خویش بروند و خدا اموالشان را غنیمت مسلمانان کرد، زمین نداشتند که کارشان زرگری بود و پیغمبر سلاح بسیار با لوازم زرگری از آنها گرفت و عباده بن صامت آنها را با زن و فرزند از مدینه ببرد تا به ذباب رسانید و میگفت: هر چه دورتر بهتر در این جنگ نخستین بار بود که پیغمبر اسلام خمس گرفت و خمس غنایم را برگرفت و چهار خمس دیگر را به یاران خود داد.
سخنی با شما
این پیامبر است یا راهزن؟. براستی اسلام آخوندی مهر و محبت درست است یا اسلامی که در تاریخ طبری آمده؟. خون چند انسان بدست محمد ریخته شده است؟. چند زن پاک و محترم غیر مسلمان بدست محمد اسیر شدند و به کنیزی و فاحشگی مجبور شدند؟
شرم بر کسی که به خود بگوید مسلمان. با خواندن تاریخ اسلام ، هیچ انسان منصف و بی تعصبی محمد را پیامبر نمی بیند. بلکه اورا یک جانی می یابد.چرا بخاطر یک گمان و یا یک نزاع ساده همه یک قوم را آواره کردند و مال ایشان را غارت نمودند؟.
اگر پادر میانی یک مسلمان مدینه نبود همه قوم را محمد کشته بود!. شرم بر مسلمانان با این پیغمبر خدایشان.
با ما باشید تا در گفتار آینده بزرگترین جنایت محمد را در حق یهودیان برای شما بازگو کنیم .
بن مایه ها :
http://www.encyclopaediaislamica.com
http://iran000.blogspot.com/2010/10/blog-post_18.html ((بااستفاده از مطالب این صفحه وسپاس از ایشان)
سیره ابن اسحاق سیره ابن هشام ۱۹۳۶ مصر جلد ۳ صفحات ۱۹۸ تا ۲۰۱ تاریخ طبری چاپ محمدابوالفضل ابراهیم (بیروت) جلد ۲ ص۵۵۰-۵۵۳ .المغازی الواقدی فرهانی منفرد، مهدی. «بنی قینقاع». در دانشنامه جهان اسلام