سخنی با خوانندگان
شماری از دوستان و خوانندگان با گلایه پرسیده اند :
۱) چرا به اعتقادات دیگران احترام نمی گذارید؟ پیامبر خدا را اتهام زدن سزا نیست!
۲)چطور ممکن است این وقایع دلخراش واقعی باشد، دروغ نگویید!
۳) چگونه می توان به تاریخ اطمینان داشت ؟ شاید دروغ باشد.
۴) پیامبر خدا بسیار کارهای خوبی کرد و بارها به دشمنانش رحم نمود!
۵) گذشته ها گذشته ، بیایید با صلح و صفا زندگی کنیم !
پاسخ کوتاه به پرسشهای بالا به ترتیب این است :
نخست این که بازگویی یک واقعه تاریخی جنایی که منابع آن از خود قرآن و سنت آمده است، آن هم واقعه ای که کشتار گروه بزرگی انسان در آن ذکر شده است، بسیار شایسته است. سکوت در برابر جنایت، شراکت در آن است.آن قدر باید از هولوکاست و جنایات نازیها بگوییم تا که مردم به خویشتن اجازه ندهند عقاید یک فاشیست و نازی در جامعه تبلیغ شود. اگر در گذشته مردم از عمق خطر اسلام حقیقی و دستورات پیامبرش آگاه می شدند ، شاید امروز خبری از این همه کشت و کشتار بین مسلمانان نبود.
دوم : این وقایع را بعلت دلخراشی غیر واقعی نمی توان شمرد. این که با تمدن و حقوق بشر امروزی این کارها جنایت است دلیل نمی شود که محمد آن را مرتکب نشده باشد، چرا که سخن مورخین و قرآن موازی و مطابق هم است و اگر اشتباهی هم باشد در کیفیّت و کمیّت خواهد بود و نه در اصل ماجرا.
سوم : این که “تاریخ دروغ است ” و ” از کجا معلوم؟مگر شما آنجا بودی ؟” اینهم یک سفسطه قدیمی است. تاریخ بر اساس تحقیق است و نقل تنها کافی نیست. نقل باید از چند منبع مختلف باشد که هر کدام باید دارای شاهد ترجیحا مختلف باشد و همچنین با واقعیتهای بازمانده و موجود هماهنگ باشد ، دروغ شمردن همه تاریخ ، بهانه ای برای بزدلان و کلاهبرداران است.
چهارم : پیامبر خدا کارهای خوب هم داشته؟ هر انسانی کارهای خوبی دارد و هر کسی می تواند گاهی از خود شفقت نشان دهد، اما این کارهای خوب را نمی توان مجوزی برای دیگر کشتار ها دانست و جنگ افروزی به بهانه های کوچک ، جز زیاده خواهی و کشور گشایی نیست.
پنجم : در این که گذشته ها گذشته شکی نیست ، اما گروهی ظاهرا در گذشته منجمد شده اند. این سخن گذشته ها گذشته را باید به گروهی گفت که سنگ علم و دانش ۱۴۰۰ سال پیش را می زنند و انسانهای امروزی را تهدید می کنند؛ به این بهانه که قرآن همه دانشها و علم را در خود دارد!!! نتیجه اخلاقی این تعصب قرآنی جز سنگسار و اعدام و توحش نبوده است. اگر قرار است گذشته را فراموش کنیم و در صلح و صفا باشیم چرا هر روز از دینداران لعنت بر دگر اندیشان و پندی از محمد را می شنویم؟
ماجرای قتل عام بنی قریظه
پس ار عقب نشینی کفار در جنگ خندق (احزاب)در همان روز پراکنده شدن دشمنان، محمد به جنگ بنی قریظه رفت . علت جنگ ، پیمان شکنی بنی قریظه و خیانت آنان به مسلمانان از طریق همکاری با گروههای شرکت کننده (احزاب ) در جنگ خندق بود. مسلمانان قلعه بنی قریظه را محاصره کردند. حدود ۱۵ تا ۲۵ روز محاصره بودند. بنی قریظه خود پیشنهاد دادند که با همان شرایط بنی نضیر تسلیم شوند. بنی نضیر از اموال و دارایی خود چشم پوشیده و مدینه را ترک کرده بودند. ولی محمد جز این که به حکم او گردن نهند، هر پیشنهادی را رد کرد (واقدی ، ج ۲، ص ۵۰۱).
باتوافق ، محمد حکمیت را به یکی از انصارش سَعدبن مُعاذ، رئیس قبیلة بنی عبد اَشْهَل از اشراف اوس ، واگذار نمود. بنی قریظه نیز حکمیت سعدبن معاذ را پذیرفتند، زیرا وی قبل از اسلام متحد ایشان بود. سعد حکم به قتل مردان قبیله ، اسارت زنان و کودکان و ضبط اموالشان داد! محمد سوگند یاد کرد که این حکم مطابق خواست الله است ! آیات ۵۶ تا ۵۸ سورة انفال و ۲۶ و ۲۷ سورة احزاب راجع به جنگ بنی قریظه است (طبری ، سلسلة اول ، ص ۱۴۹۳؛ ابن هشام ، ج ۳، ص ۲۶۵ ـ ۲۶۶؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۷۵).
مردان بنی قریظه و پسران بالغشان ، که تعداد آنان بین ششصد تا هشتصد نفر گزارش شده است ، در یک روز گردن زده شدند .پس از آن پیامبر زنان و کودکان را میان مسلمانان تقسیم کرد و گروهی از اسیران را بسوی نجد فرستاد و بجای آن اسب و اسلحه خرید! این گردن زدن ۶۰۰ تا ۸۰۰ نفر، طبق روایات بدست علی و زبیر بوده است.
چند نکته
۱) بنی قریظه پیمان شکن بودند و شکی در دشمنی ایشان و محمد نیست اما باید پرسید محمد اینجا یک پیامبر است و یا یک حاکم خشن و کشتارگر چون چنگیز ؟ اگر پیامبر خداست چگونه راضی می شود “همه” ، تاکید می کنم، “همهء” مردان بالغ یک قوم کشته شوند؟ شکی نیست که این پیمان شکنی کار گروه کوچک رهبران قبیله بوده است و افراد عادی چوپان و کشاورز نه توان فتنه را داشته اند و نه هدفی بجز زندگی ساده. برای نمونه فرض کنید که تمام مردان آلمانی در پایان جنگ دوم بدست متفقین اعدام شوند!
۲) بدعت کشتار مردان و اسیری زنان و کودکان تا سده ها بعد از محمد باقی ماند، نمونه این کار دهها بار پس از محمد پیش آمد معروفترین آن قتل عام و به اسارت گرفتن ایل و قبیله حسین بن علی نوه محمد بود که اعراب با تکفیر وی خون او و قبیله اش را مباح دانستند و پس از کشتار زنان و دخترانش را به اسارت بردند.در دوره های پسین هم تا قاجاریه رسم بود که تمام مردان یک خانواده را می کشتند و زنان و کودکان را به بردگی می بردند.(احتمالا خود آغا محمد قاجار اینچنین اسیری بوده است)
۳) ملاک اعدام پسران نوجوان آن بود که اگر موی زهار داشتند ( موی اطراف آلت) اعدام می شدند. براستی این چه ملاکی برای اعدام است؟ اوج بدویت و بی تمدنی را می توان در این نوع کشتار دید.
۴) این جنایت وحشیانه اگرچه برای انسان امروز بسیار عجیب است، اما در گذشته برای عرب بدوی عادی بوده است و به همین دلیل مورخین متقدم بی هیچ باکی آن را گفته اند و قرآن هم بصورت گذرا بدان اشاره می کند. (آیه ۲۶ سوره احزاب)
۵) این واقعه مبنای فقهی گروهی از فقهای بزرگ نظیر شافعی است و نشان می دهد که آنها این حکم محمد را در اعدام دسته جمعی همه مردان بالغ اسیر شده قبول دارند.خمینی رهبر انقلاب ایران هم این شیوه مجازات را تایید کرده است:
“هر کسی که بر مسلمانان و یا در حالت کلی بر جامعه حکومت میکند، باید همیشه منافع عمومی را در نظر بگیرد و منافع و احساسات شخصی را کنار بگذارد. به همین دلیل اسلام آماده است از فرد به خاطر منافع جمع بگذرد و گروههای بیشماری را که منشأ فساد و ضرر برای جامعه بودند ریشه کن نموده است. از آنجا که یهودیان بنی قریظه گروه مشکل آفرینی بودند و در جامعه اسلامی فساد میکردند و به تخریب اسلام و حکومت اسلامی میپرداختند، رسول اکرم (که صلوات خدا بر او باد) آنها را حذف نمود.”
۶) افرادی ممکن است امروز از روی علاقه واهی که به اسلام دارند و آن که پیامبرشان را چنین خونخوار نمی دانند ، این واقعه ی مستند را رد کنند اما متن قرآن و روایات متعدد از این واقعه برجاست.
شکنجه گری فساد جنسی و برده داری محمد
محمد از شکنجه اسیران باکی نداشت و نیز که در پایان هر غزوه ای زنان اسیر شده را بین خود و مسلمین چون مال و املاک تقسیم کند.یه نمونه ای از آن توجه فرمایید:
در پایان جنگ خیبر و فتح قلعه های یهودیان باقیمانده بنی نضیر و دیگر یهودیان کشته شدند شخصی بنام کنانه بن ربیع را اسیر کردند که گویا گنجهای پنهان شده بنی نضیر نزد وی بود. او را اسیر نزد پیامبر بردند و پیامبر از محل گنج پزسید و کنانه انکار کرد. پس یهودی دیگری را آوردند و او گفت :امروز کنانه را دیدم که برفلان خرابه می گذشت.پیامبر گفت : اگر گنج نزد تو بود آیا تو را بکشم؟ و کنانه گفت بکش!پیغمبر بگفت تا خرابه را بکندند و قسمتی از گنج را آنجا یافتند، پیغمبر از باقیماندهی آن پرسید و کنانه از تسلیم آن دریغ کرد، پیغمبر او را به زبیر بن عوام سپرد و گفت: “عذابش(شکنجهاش) کن تا آنچه را پیش اوست بگیری” و زبیر چنان با مشت به سینهی او کوفت که نزدیک بودجان بدهد. آنگاه پیغمبر او را به محمد بن مسلمه داد که به انتقام برادر خود محمد بن مسلمه گردنش را بزند…..( تاریخ طبری صفحه۱۱۴۵)
همسر کنانه بن ربیع (توضیح بالا) زنی زیبا بوده است که وی را اسیر می کنند و بلال او را از روی اجساد پدر و همسرش کنانه رد می کند تا به پیامبر برسد. دختر عم او فریاد و شیون بسیار می نموده است و پیامبر می گوید: ” این شیطان را از پیش من ببرید” دقت کنید که پیامبر بعد از دیدن تن نیمه عریان صفیه از گفته خود بر می گردد و دستور می دهد زن نگون بخت را پشت سر او جای دهند ومحمد ردای خود را بر تن وی گذاشت و مسلمین متوجه شدند که پیامبر صفیه را بهر خود برداشته است. صفیه بلافاصله به گروه زنان بی شمار محمد پیوست.مسلمانان در توجیه این ازدواج سریع افسانه هایی آورده اند که صفیه ژمان اسارت در عادت ماهیانه بوده و با دیدن پیامبر دوره اش به اتمام رسیده، پس پیامبر عده را نگه داشته اند!
انقلاب اسلامی و جنایاتش تقلیدی از محمد
بارها شنیده ایم که در اوایل انقلاب خلخالی کسی را منافق و طاغوت خواند که اعدامش کردند و اموالش را مصادره نمودند و زنش را به عقد این وآن درآوردند.بارها شنیده ایم که به دختران در زندان تجاوز کردند. بارها شنیده ایم که تنها برای تصاحب اموال کسی به او بهتانی بسته اند و آواره اش نمودند. هزاران ایرانی اول انقلاب از ترس جانشان از ایران فرار کردند.
حقیقت تلخ آن است که امثال خمینی و خلخانی در ایران و طالبان در افغانستان متن قرآن را اجرا کرده اند و این کتاب نجس ونحس ، راه را برای حمله به دگر اندیشان باز کرده است و اجازه هر کثافت کاری را در حق “دیگران” که از “مؤمنان” نیستند داده است. اندیشی که پیش می آید آن که “براستی این گونه است که همه جهان اسلام پر است از کشتار، هر طرف دیگری را به کفر متهم می کند و خود را محق می داند هر بلایی خواست بر طرف دیگر آورد!”
در جنگ ایران و عراق هر دوطرف دیگری را کافر می نامیدند. در جنگ سوریه هم که امروز شاهدیم هر دو طرف یکدیگر را کافر می نامند و خون و مال و ناموس دیگری را حلال خود می دانند. عجب دین پست و بی خیری است این اسلام شوم!
خمینی از چوبه های دار و از درو کردن مخالفان می گوید، از علی و گردن زدنش می گوید
بن مایه ها
آیات ۵۶ تا ۵۸ سوره انفال و ۲۶ و ۲۷ سوره احزاب
المغازی الواقدی
سیره ابن اسحاق
سیره ابن هشام ج ۲
تاریخ طبری جلد ۳
http://iran000.blogspot.com/2010/10/blog-post_18.html (بااستفاده از مطالب این صفحه وسپاس از ایشان)