جشنوارهٔ بینالمللی فیلم فجر
مهمترین جشنوارهای سینمایی ایران است که از سال ۱۳۶۱ تاکنون معمولاً در میانه بهمن ماه هر سال برگزار میگردد. تاکنون سی و دو دوره از این جشنواره برگزار شده است.اما این جشنواره بدلیل مدیریت افراد وابسته به رژیم و دخالتهای وزارت ارشاد همواره با سانسور و حواشی غمباری مواجه بوده است که یکی از بدترین و منزوی ترین دفعات این جشنواره ، سی و دومین آن بود که در میان غیبت بزرگان سینما و سانسور و حذف فیلم “من عصبانی نیستم” به یک افتضاح و شوخی خنده دار بدل گردید.
(جمشید راد پس از ۳۵ سال نام بزرگانی را می برد که آقا آنها دوست ندارد! و مجری همکار خود را دچار بهت و سکوت می نماید)
فیلم “من عصبانی نیستم”، فیلمی ستاره دار
این فیلم که کاندیدای حضور در جشنواره برلین نیز بود ،در میان سانسور شدید و خفقان رژیم توانسته است گوشه ای از اتفاقات قیام ۸۸ را به تصویر کشاند.مشکلات جوان دانشجویی اهل کردستان که “ستاره دار” می شود و بدلیل آن از ادامه تحصیل باز می ماند. موضوع داغ این فیلم با آنکه بی گمان دچار خودسانسوری نویسنده و برش ارشاد بوده است، استقبال مردم را به همراه داشت.
هجوم مردم برای تهیه بلیط آنقدر شدید بود که تا آخرین سانس فروش رفت و برای ۲۰۰۰ نفر که در صف بودند بلیط نبود. نکته آنکه اگر این فیلم یک فیلم ملا پسند بود، براحتی ارشاد سانس را تمدید می کرد ،اما بجای این کار نیروی انتظامی وارد عمل شد و ۲۰۰۰ مشتاق دیدن این فیلم را پراکنده کرد! در ادامه با توجه به استفبال منتقدان از فیلم ، رژیم بیم آن داشت که این فیلم _که مورد فحاشی ملایان و پاچه خواران آقا قرار داشت_موفق به دریافت جوایز شود بنابر این تهیه کننده را وادار کردند که در آخرین لحظات داوریها درباره برندگان،فیلم را از مسابقه بیرون بکشد!
این کار احمقانه رژیم که ابتدا به فیلمی پروانه نمایش در جشنواره را می دهد و سپس آن را از گرفتن جایزه منع می نماید، نشان از بی برنامگی و پراکندگی آرای زورمداران رژیم است.هرچند شکی نیست که این بی مهری به فیلم مذکور از آخور رهبر آب می خورد و ایشان که نخود هر هنر و هر علمی هستند ، این فیلم را لایق جایزه ندانسته اند و تهیه کننده را وادار به کناره گیری از مسابقه کردند.
سانسور وخود سانسوری ،هنر را نابود کرد
شما چه نویسنده کتاب باشید وچه موسیقی دان ویا فیلمساز، این رژیم دیکتاتور است که دیکته می کند چه بگویید و چه نگویید.بعنوان نمونه در سینما هنرمندان بزرگی چون زنده یاد حاتمی و پاینده باد جناب استاد بهرام بیضایی ، بارها از طرف ملایان ضربه خوردند و می خورند .چونان که فیلمهایشان گاهی اصلا پذیرفته نمی شد و گاهی هم همراه با برش بسیار می بود که رشته کلام را گسسته می کرد و جان سخن را بی مایه می نمود.
بیاد دارم خاطره آقای انتظامی پیر سینما که می گفت :” سکانسی در فلان فیلم حاتمی بود که بسیار طولانی و سخت بود، هوای گرم و دیالوگ طولانی و بسیار احساسی، من با تلاش بسیار آن متن طولانی را حفظ کردم و با جوش و خروش فراوان آن را اجرا نمودم که تحسین و آفرین همه حضار را بر انگیخت.شاهکاری شده بود برای خود؛ اما بعد… ژمان پخش آن فیلم(سریال) دیدم که آن سکانس شاهکار کاملا سانسور شده و آب سردی بر پیشانیم نشست” (نقل به مضمون). کسانی که ببینند این همه زحمتشان براحتی با دستور یک آخوند “آفتابه ای” پاک می شود و گویی از اول موجود نبوده است، هم سر خورده می شوند و هم سعی می کنند خودشان را به آب و آتش نزنند و کمتر “سیاهنمایی” کنند تا قیچی آقا زحمات چند ساله شان را بباد ندهد.
سکانس آغارین این فیلم را ببینید … اصغر فرهادی بین زن و مرد را دیوار شیشه ای را قرار داده است تا خدای ناکرده اسلام! فرو نریزد. ببینید این کارگردان چقدر سعی دارد خود را مقلد آقا نشان دهد تا شاید از سانسور رژیم در امان باشد
این رژیم به پارسی تاخته است
توان و صلابت هر زبان به بزرگی و تعدد متون و کتابخانه های آن است.اگر تا سد سال پیش زبان پارسی بر ترکی ترکیه برتر بود تنها دلیلش هزاران کتاب علمی ، رمان و شعر و غیره بود که بدست توانای پارسی زبانانی چون مولوی و بوعلی و فردوسی و سعدی و نظامی و هزاران بزرگ و کوچک دیگر نوشته شده است و ما بدان می بالیم.اما امروز مرتب برکتب مختلف ترکی استانبولی افزوده می شود و زبان فارسی درجا می زند.
نویسندگانی چون شاملو و کارو باید میهن را ترک کنند و در تنهایی بمیرند. کسانی که می توانستند آموزگار هزاران جوان مشتاق پارسی باشند. این رژیم با حمله به قلم و کشتار و تبعید نویسندگان و فیلمسازان در دهه ۶۰ و ۷۰، براستی که زبان و هنر پارسی را به سقوط کشانیده است. آنچه از هنر پارسی و ایرانی در ماست از گذشتگان است. اما از حوزه علمیه قم که رژیم بسیار خرج آن کرده جز سه چیز بیرون نیامده است:
۱) فضولات انسانی
۲) فحشای رسمی و مثلا اسلامی
۳) روضه و دعا و متون ظاهرا فارسی که درباره امامان شیعه و شیوه درست مجامعت آنان و دستورات شامل چگونگی ورود به توالت است!
موضوع یک فیلم نیست
موضوع یک فیلم نیست. موضوع سانسور عشق و کمال یک ملت است. ملتی که در سینمایش می توان دعوا و کتک کاری زن و مرد و فحاشی آنان به هم را برای کودکان پخش نمود ولی نمی توان عشق، صفا و یکرنگی خانوادگی را بین مادر و پدر نشان داد. مجبوریم آن را بصورتی مصنوعی و غیر قابل باور نشان دهیم.اگر با اعصاب و روان تماشاگر بخصوص جوانان بازی شود مهم نیست، مهم آن است که به قداست مقام ولایت و اسلام عزیز لطمه وارد نشود.
این فشار بی امان بر فیلمسازان پشت سینمای ایران راشکست،همانطور که پشت دیگر هنرها چون نویسندگی و موسیقی را شکسته است و سالهاست که مردم با سینمای حکومتی و فرمایشی “آقا” قهر کرده اند.همانطور که سالهاست با تلویزیون روضه آخوندی قهر کرده اند.این رژیم جرأت ندارد آمار بدهد ولی گمان می رود بینندگان روزانه تلویزیون رژیم به کمتر از ۲۰٪ رسیده باشد. ایران می توانست سدها چون شاملو ،سدها چون بیضایی و صیاد داشته باشد اگر و اگر فقط این رژیم نبود .اگر با وجود دموکراسی، آزادی هنر و اندیشه که حق ملت دیرپای ایران است بدیشان داده می شد.