– فقر و بی توجهی به سلامت محیط زیست:
کشورهای فقیر جهان معمولا توجهی به سلامت محیط و پاکیزگی ندارند، چرا که سیر کردن شکم گرسنه جمعیت بیکار و بیچاره آنها در رده ی نخست است و طبیعتا رسیدگی به نابسامانی و آلودگی محیط زیست در برنامه های آنها نیست و یا فراموش شده است.
ایران هم چند گاهیست به جرگه کشورهای فقیر جهان پیوسته و یکی از فقیر ترین کشورهای منطقه شده است. رژیم بی مسؤولیت و تمامیت خواه اسلامی بی وطنی را اشاعه داده است . این بی وطنی مردم در بی توجهی شان به آبادانی و پاکیزگی ایران کاملا آشکار است.
مردم ایران در سی و شش سال رژیم بی وطن اسلامی با رهبری اسلام گرایان، به چنان فقر و فلاکتی دچار شده اند که هرگز فرصت توجه به محیط اطراف و آلودگیهایش را پیدا نمی کنند. زمانیکه جیره ماهیانه کارگران ۲۰۰ دلار است و معلمان و کارمندان معمولی ۲۵۰ تا ۳۰۰ دلار.
این در حالیست که اجاره یک خانه کوچک و یک خوابه در بد ترین نقاط شهرهای بزرگ بالای ۲۰۰ دلار هزینه دارد و در نتیجه کارگران و کارمندان به چند شغلی روی آورده اند و مثلا پس از پایان کار با پراید حلبی خود کرایه کشی می کنند تا بلکه بتوانند از دشواریهای فقر فعلی گذر کنند.
– پیامد بی وطنی سران رژیم، آسیب شدید طبیعت ایران:
رژیم اسلامی فلسفه اش درباره ایران “هیچ” است. همانطور که اکثر رهبران این رژیم بارها اعلام کرده اند ایشان به “جهان اسلام” می اندیشند و “میهن” برایشان وسیله ای است برای برداشت منابع طبیعی و حراج معادن! استخراج نفت و گاز و دیگر معادن به آلودگی مناطق معدنی ایران انجامیده است.
کوچکترین اثری از آبادانی مناطق پر معدن ایران مانند خوزستان و بوشهر دیده نمی شود. حراج کردن جنگلهای شمال و زاگرس با عناوین مختلف و فروش چوب با ارزش آن هم از دسته گلهای دیگری است که سالهاست مردم این مناطق با آن روبرو شده اند.
تفکیک و فروش زمینهای جنگلی، ساخت تفریحگاه های مختلف در جهت مالکیت و تخریب جنگلها، تخریب و تفکیک باغهای شهرهای بزرگی مانند تهران و شیراز و تبدیل آن به آسمان خراشهای میلیاردی، تنها گوشه ای از چپاول و تخریب ایران در سالهای گذشته است. نگاه رژیم فعلی ایران به کشور بعنوان “یک منبع درآمد و برداشت محصول” است و هیچ برنامه ای هم جهت جلوگیری از تخریب جنگلها دیده نشده و روز بروز آثار خشونت و تخریب بر چهره ی طبیعت ایران نشسته است. دریاچه ها و تالابها خشک شده اند و امیدی به بازیابی دریاچه ارومیه و تالاب پریشان نیست…
– کارخانه های فرسوده و آلوده در شهرهای بزرگ:
شاه ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ بسرعت بدنبال صنعتی شدن ایران بود و گروه زیادی از سرمایه داران با ایجاد کارخانه های مختلف سعی در بومی کردن صنایع مختلف داشتند. برنامه هایی نظیر ایجاد شهرک های صنعتی در اطراف شهرهای بزرگ. کارخانه ها و کارگاههای بسیاری در جاده قدیم ساوه ساخته شد.
در اصفهان ذوب آهن راه اندازی شد و در شیراز صنایع الکترونیک. در تبریز تراکتور سازی و ماشین سازی در اراک. مشهد صنایع کمپوت و رشت مونتاژ محصولات توشیبای ژاپن. روزگاری نه چندان دور تلویزیون اکثر مردم ایران مونتاژداخل بود. لوازم خانگی تولید داخل در دهه ۵۰ و ۶۰ در رده اول انتخاب مردم ایران بود؛ چیزی که امروز هرگز قابل تصور هم نیست.
کارخانه ها به همان صورت دهه ۵۰ باقی مانده اند و معمولا با بی توجهی و دزدی رؤسای بی وطن خود، دیگر سود دهی ندارند. بیشتر این کارخانه ها اگر هم فعال باشند، توان پرداخت حقوق کارگران خود را نیز ندارند چه برسد به اینکه بخواهند به آلودگی محیط زیست بیاندیشند.
بازرسان محیط زیست کم پیدا هستند و اگر هم برای بازرسی آمدند، در مملکت امام زمان رشوه حرف اول را می زند! آتش سوزی قطران در ذوب آهن اصفهان تنها یکی از نمونه های این بی توجهی در کارخانه های فرسوده ایران بود که آلودگی شدید اصفهان را می توانست بدنبال داشته باشد. در شهرهای تهران، اصفهان و اراک روز به روز بر شمار بیماران سرطانی و نوزادان نارس اضافه می شود.
– خودروهای بی کیفیت و آلودگی هوا:
رادیکال آزاد یکی از مهم ترین عوامل ایجاد سلول سرطانی در بدن است. وجود ترکیبات شیمیایی خطرناک در بنزین ایران نیاز به شرح و تفصیل ندارد. بنزین در گذشته با سرب ترکیب می شد و بسیاری از مردم ایران این فلز سنگین سمی را در بدن خود دارند که بر حافظه و مغز تاثیر منفی می گذارد و خستگی و کسلی دائمی از نتایج آلوده شدن به سرب است.
اما با به صحنه آمدن بنزین بدون سرب که شامل اترها و ترکیبات بنزنی است، سرطان زایی بنزین بیشتر نمود یافته است. کنترل مواد سمی و سرطان زا در پالایشگاهها بسیار مهم است، چرا که آلوده شدن گروهی افراد به ترکیبات خطرناک بنزین می تواند سرطان و بیماریهای بسیار دیگر را دامن بزند. تحریم های اقتصادی و تولید بنزین در پتروشیمی ها، آلودگی هرچه بیشتری را رقم زد که امیدواریم تولید بنزین غیر استاندارد در ایران پایان پذیرفته باشد.
تولید چند میلیون پیکان و پژو و پراید با پایین ترین استاندارد کیفیت و با کمترین توجه به آلودگیهای محیطی، تا سالها مردم ایران مخصوصا شهرهای بزرگ را آزار خواهد داد. خودروهای بی کیفیتی که سود فروش آن به جیب مبارک سران رژیم رفت ولی این ریه های مردم ایران است که باید آلودگی آن را تا سالها تحمل کند.
(تخریب گسترده جنگلهای زاگرس که بازگشت درختانش به ۳۰۰ سال ژمان نیاز دارد. برخاستن غبارهای آلوده و ایجاد آلودگی هوا تنها یک ضرر این تخریب است. مناطقی که در صورت وجود رژیم مناسب می توانست به حضور گردشگران اروپایی بیانجامد، امروزه تخریب می شود چرا که خبری از توریست و گردشگر نیست و همه اهالی بیکار و فقیرند! پس کوههای شیبدار را شخم می زنند تا کشاورزی کنند!)
– تفاوت جنگلهای زاگرس با جنگل اروپایی:
آسیب جنگلهای زاگرس زنگ خطری برای محیط زیست ایران است. وزش بادهای غبار آلود از عراق چند سال است که مردم ایران را آزار می دهد و شهرهای کرمانشاه و اهواز تقریبا آسمان آبی را در نیمی از سال ندارند. جهت گیری بادهای ایران از غرب به شرق، اهمیت حفظ جنگلهای زاگرس را چند برابر می کند.
اما بی توجهی در اثر بی وطنی سران مملکت، آسیب و قطع درختان، حریق عمدی برای ایجاد زمین کشاورزی، چرای متعدد بخاطر نداشتن منابع مرتعی جنگلهای زاگرس را با سختی مواجه کرده است. درختان منطقه زاگرس از رشد بسیار آرامی برخوردارند.
نوع تکامل این درختان براساس کم آبی زاگرس تنظیم شده است و به همین دلیل ۳۰ سال زمان در حنگلهای معمولی، در زاگرس ۳۰۰ سال می باشد. این بدان معنی است که قطع یک درخت در زاگرس نیاز به سدها سال دارد که دوباره جبران شود. بطور خلاصه: امکان بازگشت جنگل زاگرس وجود ندارد!
– اهمیت آبادان کردن و درختکاری در ایران باستان:
آیین های زرتشت و میترائیسم، همواره مراسم و چامه هایی در فراخوان به آبادانی و سرسبزی طبیعت داشته اند. در گذشته ایجاد قنات، باغ و درختکاری برای ایرانیان نوعی عبادت بوده است. امروز اگر می بینید که امامزاده ها در پای چنار و سرو هزارساله است، این یک تغییر کاربری است!
پیش از اسلام معابد آناهیتا در کنار آب چشمه ها و رودخانه ایجاد می شدند و عبور آب از درون پرستشگاه ایرانیان ریشه ای چند هزار ساله دارد. در جای جای ایران می توان درختان هزارساله را دید که ایرانیان باستان در کنارش به عبادت مشغول بوده اند.
در استانهای یزد، فارس بیشترین امامزاده را می توان یافت که دیرینه ی بیش از هزار سال دارند و پیش از آن پرستشگاه زرتشتیان بوده است. از نوشته های تاریخی مشخص است که حرفه باغبانی و پردیس آرایی درون دربار پادشاهان ایران معمولا به مجوسان زرتشتی واگذار می شده است و شاید شریف ترین و بهترین شغل در دربارهای مفت خوران همین باغبانی و پردیس آرایی بوده است.
اگر امروز به باغهای زیبای شیراز و تهران و یزد و کرمان نگاه کنیم، اگر به کاخهای زیبا و باغهای پر گل صفویه اصفهان نگاه کنیم، ردپای باغبانی زرتشتی در همه آنها می توان یافت. این کار شریف تا اوایل پهلوی هم از نسلی به نسل دیگر در میان زرتشتیان مرسوم بود.
– مردم ایران فرهنگ گذشته را دریابید:
همانطور که در گذشته هم گفتیم، اسلام چیزی جز خفت به ایرانیان نداده و شوربختانه آنچه را داشته ایم نیز به بوته فراموشی سپرده ایم. ایرانیان پیش از اسلام و حتی تا سده ها پس از آن باغداری و سرسبز کردن گوشه گوشه ایران با کمترین بارش باران را از عبادات خود می دانستند.
باغهای بجا مانده از گذشتگان سندی است که فرهنگ ایرانی از گذشته به آبادانی سرزمینش می اندیشیده است. اما امروز فرهنگ خود را فراموش کرده است و تیشه به ریشه طبیعت میزند. باغهایی که گذشتگان با سختی فراوان و با ایجاد کیلومترها قنات بوجود آورده اند، براحتی برای پر کردن جیب شخصی یکی دو نفر بی وطن به نابودی کشانده شده اند.
جنگلی که نمانده ولی همان یک ذره هم در حال نابودی کامل است. تالابها و دریاچه ها در اثر زیاده خواهی و مدیریت نادرست و ناشایست خشک شده اند و حیات وحش بشدت آسیب دیده است. به طوری که یوز پلنگ ایرانی را فقط در موزه ها می توان دید و پلنگ و خرس و مابقی وحوش نیز بزودی به سرنوشت یوز ایرانی دچار خواهند شد.
رودخانه ها یا خشکیده اند و یا مانند رشت به راه فاضلاب تبدیل شده اند. مفتخریم که آلوده ترین رودهای جهان در ایران و شهر رشت روان است! براستی زندگی در کنار گنداب و تعفن شایسته مردم گیلان با فرهنگ چند هزار ساله شان نیست. باغهای شیراز به سرعت تبدیل به ساختمان شده اند و دیگر اثری از شهر گل و بلبل نمانده است.
بر ماست که فرهنگ گذشتگان را در یابیم و به آبادانی و حفظ طبیعت بکوشیم. آیندگان ،ما را بسان دزدان و ددان خواهند دید اگر به این چپاول و بی قیدی درباره طبیعت ایران پایان ندهیم. اگر نتوانیم سرنوشت خود را بدست گیریم و به این همه ستم و کژی پایان ندهیم، همان بهتر که از مادر زاده نشده و گام بر این جهان ننهیم!